موعود

|      تو زندگی هر کسی یه لحظاتی هست که زمین تا آسمون سرنوشت آدم رو عوض میکنه. برای بعضیا انتخاب رشته. برای بعضیا انتخاب دوست برای بعضیا یه دروغ ساده و یا هزاران اتفاق دیگه. شبیه تخم مرغ شانسی میمونه. بعضی وقتا چیزای خوب ازش در میاد بعضی وقتا بد. بعی وقتا سعی میکنی بهترین رو انتخاب کنی بدترین در میاد و یا برعکس. خوبیش اینه که نمیدونی آخرش چی میشه. بهت نشون میده.

۰ ۴

طرفدار بی طرف

|      نکته جالب تو فوتبال اینه که تماشاچیا حدود 4 ساعت قبل بازی مهم میرن استادیوم. همه میدونن بازیکنا الان دارن استراحت می کنن و اونا تو آفتابن. همه میدوتن بازیکنا پول میگیرن و عوضش اونان که گلوشون سر بازی پاره میشه. همه میدونن فصل بعد حتی اگه تیم نباشه بازیکنا تیم دیگه میرن و بازم اونان که حرص میخورن ولی خوب زندگی رو همین میبینن همین قدر احمقانه دوست داشتن.

۰ ۵

کفشی روی تشک ماند

|      خارج از باخت ها و برد های کشتی دو روز پیش استابلر آلمانی با سومی المپیک از دنیای قهرمانی خداحافظی کرد. گویا رسم خداحافظی در کشتی این است که کفش را در می آورند و در میان تشک می گذارند. از آلمانی ها کشتی گیر به نامی نمی شناسم احتمالا این فرد عاشق کشتی بوده که توانست از این کشور تعداد زیادی مدال جهانی بگیرد و حالا هم المپیک. لحظات پایانی که کفش ها را در دست گرفته بود و بغض کرده بود بیاد ماندنی ترین تصویر من از این المپیک بود. به سمت سکوهای خالی نگاه می کرد و سرش را به نشانه احترام پایین می اورد و در نهایت هم سجده کرد. برای یک آلمانی سجده روی تشک معنی ندارد ولی برای یک کشتی گیر چرا. از تشک پایین آمد و کفش ها ماند. سکانس آخر این قهرمان روی تشک عالی بود یک قاب از تشکی که هزاران نفر طی سال های زیاد روی آن رفته اند و فقط یک جفت کفش در آن مانده. کفشی که نماینده بغض و رنج و اشک و شادی است.

|      گویا هیچ انسانی در زمین نیست همین دو لنگه کفش مانده. گویا دیر یا زود همه می رویم چه آنهایی که عاشق این دنیا اند چه آنهایی که از آن متنفرند و فقط دو لنگه کفش ما که رنج و شادی ما در این زندگی است در این دنیا می ماند.

۱ ۶

saved message

|      زمانی که تلگرام رو تو گوشی قدیمیم نصب کردم هنوز قسمت سیو نداشت به جاش اسناد و عکس هایی که میخواستم بمونه داخل اکانت خودم فوروارد می کردم. بعد ها اکانت خودم تبدیل شد به saved message که هنوزم هست. چندی پیش رفتم کانالای اضافی رو پاک کنم یه سرو سامونی بگیره تلگرامم که چشمم خورد به این قسمت رفتم اینجا رو هم یه نگاهی بندازم که کشیدم پایین رسیدم به اولین پیام ها. چند دقیقه ای هم طول کشید. عین دفتر خاطرات میموند. چقدر زود تغییر کرده بودم و از چی تبدیل شده بودم به چی. چقدر عکس از دوران دانشگاه. آدمایی که هر کی رفته بود شهر خودش. بچه هایی که کلی خاطره خوش باهم داشتیم و دیگه همو نمیبینیم. دردناک بود. مثل بلند شدن خاکستر از زیر زمین تاریک مغزم میموند.

۱ ۵

ارزش مدال

|      تا المپیک های قبلی ارزش المپیک رو به 4 سال یک بار برگذار شدن سنگین ترین رقابت ها طی یک ماه میدونستم. توکیو نشون داد شدت تشویق تماشاگرا از  شدت خود رقابت ها مهم تره. حداقل برای مردمی که چیزی بهشون نمیرسه.

۴ ۳

پیرتر

|     این روز هایی که علاقه داریم زودتر بگذره تا به جایی برسیم این زمان های انتظاری که دوست داریم زودنر تموم شه. این روزای آفتابی و گرمی که علاقه داریم به بارونی تبدیل شه. تک تک لحظاتش عمر مارو تشکیل میده. ثانیه به ثانیه پیر ترمون میکنه و در زمانی غم این رو پیدا میکنیم که بهتری لحظات زندگی ما چی شد.

۴ ۶

پنجره غمگین هواپیما

|      تو یکی از مسافرتای هوایی یک خدمت کار هواپیما توضیح داد که برای چی موقع بلند شدن هواپیما حتما باید پنجره مسافرای سمت بال بالا باشه. دلیلش این بود که اگه آتش سوزی داخل موتور های هواپیما اتفاق افتاد یا شئ خاصی مثل کبوتر یا پلاستیک رفت داخل پره. به باقی افراد خبر بدن تا به خلبان بگن. تا قبل از این تو همه پروازا پیش خدمتا میگفتن باز بذارید و همه میبستن کسیم حال نداشت توضیح بده چرا. شاید گفتن همین نکته کوچیک و دادن آگاهی به مردم جون صدها نفر رو نجات بده. البته اگر هر آدم با حوصله ای سر شغل خودش باشه.

۱ ۵

آرامش شب

|      تنها دلیلی که شب اینقدر آرومه اینه که نور نیست. هیچ برتری دیگه ای نداره. واسه همینه وقتی به آدمای نابینا نگاه میکنم انگار همیشه در آرامش ابدی هستن. مثل محمد تو رنگ خدا.

۰ ۳

اغذیه فروشی

|      امشب یک فیلم مادر دیدم. مادر به فیلم هایی میگم که بعد از ساخته شد فیلم های زیادی دنباله روی کارگردانی، فضا یا داستانشون میشن. مثل فیلم معروف منکویچ کاراگاه که حداقل سه چهار بار داستانش تو هالیوود و یک بار تو اسپانیا بازسازی شد. از این فیلم هم زیاد ایده گرفتن. فینچر برای سون و گیرمو دل تورو واسه شکل آب یا حتی باقی فیلماش. که نشون میده هر چند فیلم موفقی نبوده ولی بعد از ده، بیست و سی  سال هنوز فکر دو نفر سازنده فیلم تو ذهن بقیه کارگردانا ادامه داره.

|     اغذیه فروشی برای من بیشتر از این که یه فیلم انقلابی باشه دروازه مکاشفه دو کارگردانه که به سرنوشت شگفت‌انگیز املی پولن ختم میشه. از این سبک نترس خیال پردازی خارج از کلیشه های رایج سینما خوشم میاد. مشکلات فیلم هم یکی دوتا نیستن از تدوین تا بازیگری و روایت و شخصیت پردازی همه می لنگه. فیلمبرداش یه شیرازیه که ایراد زیادی به کارش نمیشه گرفت. اما به هر حال ارزش دیدن داره چون یه چیز متفاوت تو زمان خودش و کمی هم الان هست. فیلم مسخره مسخره باز هم ایده های زیادی از این فیلم گرفته.

۱ ۵

رخ داد جعبه سیاه

|      بچه که بودم فیلم دیدن ارزش خاصی داشت. شب ها وقتی موعد پخش فیلم می شد تمام کار های زندگیم نصفه و نیمه رها میشد و پشت جعبه می نشستم. انگار همه چی در این دنیا می ایستاد تا ان جعبه حرکت کند و بعدش که تمام میشد دنیا دوباره حرکت می کرد. حتی اولین دقایق فیلم هم برایم مهم بود. متنفر از نیمه دنبال کردن فیلم بودم و هنوز هم هستم. آن رخ داد تمام شد و الان دانلود تیشه به ریشه هیجان پخش زده. هر وقت دلت خواست پاز میکنی می روی دستشویی. دنیا را دور میزنی و بعد پلی. ان حس ایستادن دنیا سالهاست خورده شده. نتفلیکس هم شده عنکبوت سینماها. در هر سینمایی را باز می کنی تارش را می بینی.

۰ ۳