از دست فرمون آدما میشه فهمید چه شخصیتی دارن

آدمای خجالتی عموما به همه راه میدن یا جایی که میتونن تخته گاز بدن نمیدن یا وقتی یه نفر میخواد از یه طرف خیابون ردشه سریع ترمز میکنن

این کارا هم خوبه هم بد اشتباه اینا اینجاست که بیش از حد ترمز میکنن حالا اگه یه ماشین با فاصله ی نزدیک از این افراد پشت سرشون حرکت کنه با یه ترمز بیجا کار تمومه. 

معمولا خانوما این شخصیت رو تو رانندگی دارن

آدمای پر رو به هیچ کس راه نمیدن اگه یه سر سوزن بدونن شانس اونا بیشتر حمله میکنن وقتی چراغ سبز میشه انگار چراغ فرمول یک سبز شده با چنان سرعتی تخته گاز میرن که مخ آدم سوت میکشه. 

عامل اصلی تصادفات همینان سرعت بیجا حوصله ی کم فحش و بدوبیراه از خصوصیات ایناست.

آدما متعادل هم راه میدن هم نمیدن اینا خوبن نه این که من توشونم خوب باشنا نه :)) اینا به صورت رندم به یسریا راه میدن به یه سریا راه نمیدن. قبل راه دادن شرایط رو میسنجن پشت سرشون ماشین هست نیست طرفی که با ماشین داره میاد چقدر اومده تو جاده و... 

از اینا یاد بگیرید اینا شخصیت خوبی دارن

۸ ۲

احتیاج انگیزه میسازه

آدمی که گرسنست برای خوردن غذا به آب و آتیش میزنه.

داستان زندگیم همینه تا وقتی یه چیزیو نداشته باشه نمیدونی اون چیز چقدر مهمه. میگن از بین معتادایی که به مرحله آخر رسیدن (تامرگ فاصله ای ندارن) تعداد کمی شون میتونن برگردن و دوباره زندگیشونو بسازن اما همین تعداد کم ارزش واقعی زندگیشونو میدونن الکی هدر نمیدنش.چون تازه فهمیدن زندگی چیه.

یه مشاور کنکور تعریف میکرد بچه ای بود تو مدرسمون که پدرش سرایدار مدرسه بود هر وقت که پدرش تو مدرسه یه کاری میکرد مثل چایی بردن یا تمیز کردن حسابی خجالت میکشید همین موضوع هی براش انگیزه میساخت چون میدونست نیاز داره که برای خانوادش کاری کنه که از این وضعیت در بیان برای همین شروع کرد به درس خوندن تا یکی از رتبه های برتر کنکور شد میگفت بچه های درسخون زیادی تو مدرسشون بودن اما هیچ کدوم نتونستن به جایگاه اون برسن دلیلشم مشخص بود چون انگیزشون کمتر بود.

پ.ن|: پس اگه میخواین تو یه کاری پیشرفت کنید باید انگیزه داشته باشید و برای انگیززه داشتن باید برای خودتون نیاز بسازین .

۷ ۳

100 روز بعد همینه که هست

همه چیز توی ذهن ماست

یه روان شناسی میگفت مشکل از ذهن ماست اگه 100 میلیون دلار همین الان بهتون بدن حداکثر می تونه تا 100 روز شما رو از پکری نجات بده.
دنبال داشتن نباشیم دنبال بودن باشیم
۲ ۵

کتاب بازی سپیده دم و رویا 1

بازی سپیده دم و رویا دوتا داستان نسبتا کوتاه ( حدود 320 صفحه جیبی) و بسیار معروف از Arthur Schnitzler که شهرتش به خاطر فیلم معروف کوبریک چشمان بازُ و بسته (چشمان کاملاً بسته) ده برابر شده.

 

همین اول بگم که کتاب دوم یعنی رویا جزء 10 کتاب ارزشمند آرتورم نیست ولی خوب کوبریک عاشق این داستان شد و با تغییرات 180 درجه ای تعبیر خودشو از این داستان نشون داد.البته تو این پست میخوام مفصل در باره ی داستان اول که فوق العاده بود صحبت کنم در باره داستان دوم که همون رویا هست در پست دیگه ای اگر عمری باقی بود کمی براتون مینویسم.

<< توجه توجه این قسمت حاوی متنی به شدت اسپویل کننده است >>

اما کتاب اول یعنی بازی سپیده دم که از نظر ساختاری بسیار شبیه قمارباز داستایوفسکیه اما ازنظر داستانی ذره ای شباهت نداره یک داستان میخ کوب کننده از کسیه که برای بدست آوردن پولی که دوستش از اون تقاضا کرده وارد یک قمار سنگین میشه و میتونه ده برابر اون چیزی که دوستش ازش طلب کرده بود تو اون قمار به دست بیاره اما طمع میکنه وبرای بدست آوردن پول بیشتر تلاش میکنه قدم به قدم در باتلاق قمار بیشتر فرو میره.جوری که چیزی حدود 20 برابر پولی که برای بازی گذاشته بود زیر قرض میره و مجبور میشه برای پرداخت بدهیش پیش چندین نفر بره و از اونا درخواست پول کنه و در آخرین لحظات خودکشی میکنه که بسیار شوکه کننده و درد آوره اما آخر داستان آدمو به فکر وادار میکنه که چطور ارزش همه انسان ها به پول خلاصه شده.
طی این داستان چندین شخصیت اصلی و فرعی با شخصیت شماره یک رو در رو میشن که شاید مهم ترین شخصیت فردی به نام کنسوله این شخص همون قمار بازیه که در ابتدا مقدار زیادی پول داخل قمار میبازه اما ادامه میده و میتونه همه ی پولی که عقب افتاده رو پس بگیره.نویسنده به قدر حالات روحی و روانی و همچنین چهره و فضای اتاق رو خوب به تحریر در آورده که شما مسحور این زیبایی میشین.
اوایل داستان یکم کسل کنندست مخصوصا بخشهایی که برای درخواست پوله که البته برای داستان کوتاه میشه گفت خیلی بده اما از وسطای داستان به بعد ریتم تند و خیره کننده ای داریم که جبران میکنه.
راستی من این کتاب رو از فیدیبو خریدم فکر کنم قیمتش سه هزارو پونصد تومن شد که در مقایسه با نسخه ی چاپیش که 15 تومنه خوب خیلی خوبه اینم نمونه صفحش:

 

<< قسمت اسپویل کننده تمام شد >>

اما در باره نویسنده که بنظرم فهمیدن افکار نویسنده تو این مدل از داستان سرایی ها 90 درصد فهم ادم رو نسبت به داستان زیاد میکنه (چون نویسنده تو زمان خودش و حالات اجتماعی دهه 20 میلادی مینویسه اگه کسی این دوران تاریخ اروپارو مطالعه کرده باشه تو داستاناش غرق میشه) باید بگم فردیه که تمام داستاناش حول محور داستان های مدرن (مدرن یعنی داستان زمان خودش نه عقبتر) میگذره و قهرمان های داستاناشم به طرز عجیبی پولدار قدرتمند و بعضی وقتا مغرور اند نویسنده تو داستاناش سعی میکنه شمارو وارد یه زندگی اشرافی و بورژوازی بکنه و درگیر پول وثروت بشین تا تلخیا وحتی بعضی مواقع واقعیات زندگی که اونا از تلخ ترین قسمتای زندگی به حساب میان دور کنه.

از معروف ترین کتاب های این نویسنده المانی میشه به اینا اشاره کرد:
نکته ی مهم دیگه ای که بایدبا شاره کنم خصلت شوکه کنندگی آرتوره که درجایی که شما فکرشو نمیکنید یه سطل آب یخ روتون میریزه و جذابیت داستانو بیشترو بیشتر میکنه.
در مورد فیدیبو هم بگم که هم میتونید تو گوشی و هم میتونید تو کامپیوتر اپشو نصب کنی و استفاده کنید این قابلیت بهتون کمک میکنه همه جا بتونید کتاب رو بخونید البته این کتاب که خیلی سبکه و چند ساعته تموم میشه ولی برای کتاب های بزرگی مثل جنگ و صلح و... واقعا بدرد بخوره.

اینم یه تصویر از نمای دسکتاپ این اپلیکیشن که کار بچه های دیجی کالاست.

و در آخر هم بگم داستان سپیده دم به درد همه جور آدمی میخوره از کتاب خونا تا کتاب نخونا چون هم کوتاهه و هم جذاب پس دلیلی نمیبینم بگم به درد مورد خاصی نمیخوره.
ادامه این کتاب رو که داستان رویاست در پستی دیگه بررسی میکنم.
۱ ۱

نیمرو و ما هو نیمرو

تو این دنیا اگه یه کاریو بتونم درست انجام بدم اون کار نیمرو درست کردنه نه این که از کسی یا جایی یاد گرفته باشم نه خودم با آزمونو خطا فرمول مخصوص خودمو به دست آوردم. و واقعا الان میتونم بگم تجربه بهترین معلمه.

حالا چطوری این تجربه هارو جمع کردم تا به این شدت از تبحر برسم خودش داستانی داره که براتون تعریف میکنم ولی این که به امید خوندن اون فرمول دارید این پستو میخونید باید بگم که اشتباه میکنید چون به هیچ وجه لو نمیدمش.

موضو مال سال های دبیرستانه که یکی از خبرگان نیمرو که اگر دانشگاه نیمرو وجود داشت اون مدرک استاد تمامیشو گرفته بود و داشت تو انجا تدریس میکرد(که البته چنین جایی وجود نداره) به من گفت فلانی بلدی یه تخم مرغ توپ سرخ کنی .بهش گفتم تخم مرغ تخم مرغه دیگه توپ و بی توپ نداره که.گفت بشین تا برات توضیح بدم آقا اون گفت من کف کردم اون گفت من کف کرد ... این که درجه حرارت چطور باشه از روغن یا کره چطور استفاده کنی از پنیر جه موقع به عنوان نمک استفاده کنی ابعاد تابت چقدر باشه تخم مرغو از چه فاصله ای بریزی کی برعکس کنی کی بر عکس نکنی و... من دیدم این کارا خودش 3 ترم 4 واحدیه اولش خیلی ترسیدم از این حجم اطلاعات ولی بعد یه مدت تونستم نکات اصلیشو به کار بگیرم.

اما کار به همین جا خلاصه نشد بازم کلی تجربه از مادرم که اونم نیمرو هاش حرف نداره گرفتم ولی باز نیمروم اون نیمروی دلخواه نشد خلاصه بعد یک سال که انواع و اقسام روش ها رو امتحان کردم و هر ادویه ای که فکروش و نمی کنید رو به صورت تکی و ترکیبی تست کردم بالا خره یافتم فرمولمو.

چرا لوش نمیدم چون چیز با ارزش سخت به دست میاد و کسی که راحت فرمول منو گیر بیاره ارزششو نمیدونه.

۲ ۲

تغییر استراتژی

وقتی می بینید از هدفتون دارید دور میشید و راهو اشتباه طی میکنید استراتژی تونو تغییر بدید و نترسید از این که حالا باید از اول شروع کنم چون هر قدم اشتباهی که تا حالا برداشتید شمارو یه قدم به هدفتون نزدیک تر میکنه.
از این رو بجای 12 شب قصد دارم در ساعت هشت و نه دقیقه از این به بعد پست بزارم تا در ساعت پیک بازدید قرار بگیره متاسفانه  ساعت 12 اینجا همه خوابن.اما اصل هدفم که روزانه نویسیه جایی نمیره و هر شب پست میزارم :|
۱ ۶

همش همین بود

این جمله ی بکسور معروف محمد علی کلی به فریزر بود زمانی که 12 راند ازش کتک خورد اینو تو گوشش گفت فریزر تعریف میکرد تو زندگیش ورزشیش مشتای زیادی خورده بود مشتایی که میتونست یه آدم معمولی رو بکشه ولی هیچ مشتی به اندازه این جمله ی کلی درد نداشت.
فریزر بازی رو باخت بدم باخت ناک اوت شد . اما درس زندگی همینه شاید مشکلات پدرتو دربیارن ولی آخرش بهشون بگو "همش همین بود" اون وقت ببین چطوری از زندگیت لذت میبری.

۱ ۲

گرمِ کتاب خوندن بشید داستان خودش شمارو میبره

داستان اینه که اول هرکاری سخته اما وقتی توش میوفتین میتونه براتون جذابیت ایجاد کنه نکته ای که تو کتاب خوندن مهمه اینکه خودتونو با داستان درگیر کنید اونوقت میبینیدد که داستان خودش شمارو به سمت ادامه ی ماجرا میکشه اون وقت شمایی که تو عمرت 300 صفحه کتاب نخوندی میشینی کل یه رمان 500 صفحه ای رو میخونی.

اولش شاید نیاز به تمرین داشته باشه ولی وقتی این سختی اول یه رو گزروندی دیگه رو غلتک میوفتی از من شنیده بگیرید چون داخل هر کتابی میشه حاصل عمر و تجربه ی چند یا حداقل یه انسانو درآورد این تجربه ها حاصل سال های زیادی هستن و با ارزشن
اینم اضافه کنم که هرگز هرگز هرگز یه فیلم نمیتونه به اندازه ی یه کتاب غنی باشه و خودتونو با این جمله گول نزنید که کتاب نمی خونم عوضش فیلم میبینم

۶ ۳

همیشه یه وقت مرده ای هست

از این بهانه میگیریم که وقت نبود فلان و بیسار اما واقعا این طور نیست اگه دقت کنیم انقدر وقت خالی میتونیم پیدا کنیم که توی یک هفته شلوغ یه کتاب 300 صفحه ای رو بخونیم من امتحان کردم شد.
از جمله این وقتا تو راه رفت به دانشگاه 

پشت ترافیک

موقع غذا خوردن 

حتی تو کلاس بعضی از اساتید

صف نونوایی 

حموم

و...

۴ ۱

از این کار به اون یکی نپر

یه روانشناسی تعریف میکرد برای نوشتن یه کتاب 6 ماه خودشو داخل خونه حبس کرده بود و فقط برای خرید کردن غذا بیرون میرفت تلفونشو از برق کشیده بود و تمام تمرکزشو رو نوشتن اون کتاب گذاشته بود.تا این که تموم شد و تونست با اون کتاب مشهور بشه و اون کتاب زندگیشو عوض کرد آخرشم این جمله رو گفت :"تایه کاری رو تموم نکردین سراغ بعدی نرید چون فایده ای نداره"

اگه دیدید کار خیلی بزرگه مثلا کل کتاب زیستو واسه کنکور نمیشه خوند و یا نمیشه 1000 تا شنا تو یه روز رفت هدفتونو کوچیک تر کنید اما فراموش نکنید تا تمومش نکردید سراغ بعدی نرید.

نوشتن تو یه دفترچه و تیک زدن جلوشم میتونه کمک کنه به تموم کردن اون کار چون احساس خوبی به آدم میده.

۱ ۱