پانصدمین پست

|      به نیمه راه رسیدم. قراره نصف دیگه این بلاگ نحیف پر بشه و یک خداحافظی غمگین داشته باشم. پیشبینی من اینه که تا چهار سال دیگه این اتفاق میوفته. به همین مناسبت بد نیست درباره چرا نویسی که قبل تر ها نوشتم باز هم حرف بزنم. همین چند وقت پیش سخنرانی دکتر مکری رو گوش میدادم که میگفت نوشتن روزانه خاطرات در دراز مدت برای مغز آدمی بسیار مفیده و به ذهن نظم میده هرچند اگه به ظاهر خود شخص متوجه این قصه نمیشه. برای من ظاهرش هم مشخصه، مثل تخلیه روانی میمونه، مثل دویدن، گریه کردن و... نوشتن برای من همه چیز رو ساده میکنه استرس رو کم میکنه و باعث میشه کمی، تاکید میکنم کمی به خودم نزدیک تر بشم. نه برام مهمه کی شروع کردم و نه برام مهمه کی تمونم میکنم یا میمیرم. نوشتن نیاز منه مثل نفس کشیدن.

۰ ۴

The Office

عجب شاهکاریه این سریال 5 قسمت از 6 قسمت فصل اولشو تا این لحظه دیدم و تا حالا چندبار ترکیدم از خنده. قطعا بهترین سریال کمدی عمرمه با اختلاف از فرندز جلوتره. توش حتی یه افکت خنده از تماشاچیای سریال نمیشنوید فقط و فقط کارگردان با زوم خرکیاش شمارو درست سر فرصت و به اندازه میخندونه. جالب اینجاست که برخلاف  دیگر سریال های کمدی اصلا نیازی به دونستن اصطلاحات سنگین و عجب غریب اینگلیسی که دو معنی میده رو ندارید و فقط با تصویر و حالت چهره بازیگرا خندتون میگیره.

این سریال علاوه بر جنبه خندوندن سطحیش جنبه فلسفی و اجتماعی هم داره و به ما بارها گوش زد میکنه که هرکسی میتونه عیب هایی داشته باشه و این خودمونیم که باید قبول کنیم میشه باهم کنار اومد. اگه ندیدید قطعا تو پلی لیستتون بزارید.

شاید در فرصت مناسب بیشتر دربارش نوشتم

۳ ۴