مترسک

|      این روزها که زیر فشار سنگین کار هستم تنها چیزی که میتونم و خوشم میاد که دربارش صحبت کنم فیلمه.
|      مترسک فیلمیه درباره دوتا رفیق از دوتا دنیای مختلف که دست روزگار اونارو کنارهم میذاره از طرفی از هم انقدر دور هستن که سر کوچک ترین چیزا باهم لج میکنن و از طرفی انقدر به هم نزدیک هستن که کوچکترین مشکلات زندگی همو میدونن. بیشتر بخاطر بازیگریش معروف شده چون دوتا بازیگر تاپ تو اوج کارشون داخل فیلم بازی کردن ولی به نظر من بازیگریش چیز خاصی نداره. بیشتر رابطه دوتا شخصیت داشتان میتونه واسه بیننده جاذبه داشته باشه البته اگه بیننده حوصله داشته باشه. یه جورایی فضای رابطه یاد در انتظار گودو هم میندازه و احتمالا نویسنده و عوامل اجرایی نیم نگاهی به الهام گرفتن از اون داسنتان تو رابطه داشتن ولی رو راست بگم فرسنگ ها از اثر بکت عقبتره. در یک جمله در انتظار گودو با دیالوگ داستان نمیسازه اما مترسک میسازه یا بهتر بگم مجبوره که بسازه.

۰ ۰

اغذیه فروشی

|      امشب یک فیلم مادر دیدم. مادر به فیلم هایی میگم که بعد از ساخته شد فیلم های زیادی دنباله روی کارگردانی، فضا یا داستانشون میشن. مثل فیلم معروف منکویچ کاراگاه که حداقل سه چهار بار داستانش تو هالیوود و یک بار تو اسپانیا بازسازی شد. از این فیلم هم زیاد ایده گرفتن. فینچر برای سون و گیرمو دل تورو واسه شکل آب یا حتی باقی فیلماش. که نشون میده هر چند فیلم موفقی نبوده ولی بعد از ده، بیست و سی  سال هنوز فکر دو نفر سازنده فیلم تو ذهن بقیه کارگردانا ادامه داره.

|     اغذیه فروشی برای من بیشتر از این که یه فیلم انقلابی باشه دروازه مکاشفه دو کارگردانه که به سرنوشت شگفت‌انگیز املی پولن ختم میشه. از این سبک نترس خیال پردازی خارج از کلیشه های رایج سینما خوشم میاد. مشکلات فیلم هم یکی دوتا نیستن از تدوین تا بازیگری و روایت و شخصیت پردازی همه می لنگه. فیلمبرداش یه شیرازیه که ایراد زیادی به کارش نمیشه گرفت. اما به هر حال ارزش دیدن داره چون یه چیز متفاوت تو زمان خودش و کمی هم الان هست. فیلم مسخره مسخره باز هم ایده های زیادی از این فیلم گرفته.

۱ ۵

خانواده معتاد

|      درباره سعید روستایی قبلا کمی حرف زدم. فیلم ابد و یک روزش یه سکانس داره که نوید محمد زاده رو به زور دارن میکشن پایین و بقیه فامیل پشت شیشه دارن زجه میزنن از جمله خواهر کوچیکه. اتفاقا سکانس محبوب و معروفی هم شده. شاید اگه کارگردان یکم ضعیف تر بود کل اون سکانس رو میداد به نوید محمد زاده و به بازی خوبش اما این کار رو نکرد زمانی که از پله ها دارن میارنش پایین دوربین میره پشت خانواده استرش و ناله هاشون رو میبینیم. کارگردانی انقدر قوی هست که بفهمونه بیشتر از خود معتاد این خانواده معتاده که داره زجر میکشه. دیدن همچین چیزی تو این سن کم بعید به نظر میرسید ولی دیده. و جالب تر این که برای ماهایی که ندیدیم هم به تصویر کشیده.

۰ ۸

درس هایی از میازاکی

|      باد بر می خیزد یه دیالوگ داره که خیلی منو به فکر میندازه. البته اگر ترجمه دقیق ژاپنی به فارسی رو دیده باشید خیلی تاثیرش بیشتره. طراح ارتش به اون طراح نو جوون میگه تو فقط ده سال مفید کار میکنی. قبل ده سال فقط مقدماته و بعدشم هر چی بسازی یا بهتر از تو هست که بسازه یا اضافه هست و فقط برای پوله. نه شوقی میمونه نه انگیزه ای فقط مجبوری. بعد از اون ده ساله که آدمای عاشق رو میشه شناخت. مثل خود میازاکی تو انیمه.

۰ ۴

دردی به نام زمان

|      به بهانه کلیپی که از تلویزیون پخش شد و درباره نوجونی بود که میگفت من از میان ستاره ای درس معرفت و خداشناسی گرفتم و این حرفا. جا داره چندتا نکته درباره خداشناسی فیلم بگم. اول این که فیلم داره این مسئله رو ایجاد میکنه که ما انسان ها خودمون به حدی پیشرفت میکنیم که بر میگردیم و به خودمون پیغام و سیگنال میدیم که برو فلان جا تا بشر حفظ بشه (گفتوگوی تارس با کوپر). همین باور تا حدودی انسان محوری و ضد خدایی هست اضافه بر این که نظریه رحم مصنوعی و سفر بین کهکشانی هم که قبل تر مطرح شده بود رو شاخ بال میده که انسان ها ممکنه از سیارات دیگه به وسیله موجودات پیشرفته تری و با رحم مصنوعی وارد این کره خاکی شده باشن. البته تو آخرین سکانس فیلم میگه کره جدید ما. اما با تمام این نظریات ضد خداباورانه یک چیزی رو از مرحوم کوبریک با خودش یدک میکشه.

|      کوبریک فهمیده بود چه بلایی سر فضانورد سفر کرده در زمان میاد احساساتش رو میدونست چهرشو شناخته بود وقتی که بازیگرش تو اون هتل سراپا سفید وایمیستاد و رو تخت دراز میکشید جزئیات این حس رو چشده بود. این که تو 3 ثانیه کل زندگیش رو از بچگی تا لحظه آخر ببینه. دو جا توی میان ستاره ای نولان هم با این موضوع گلاویز میشه یه جا که کوپر وارد تسرکت میشه و خاطرات با دخترش رو از سال های گذشته تا آینده میبینه و یه جا که داره باهاشون تو فضاپیما ویدئو کال میگیره. به شدت صحنه ویدئو کال غمگینه. آهنگ غمگینی هم روش گذاشته. هزاران نفر تو سینما باهاش گریه کردن. ولی کجاش گریه داره دقیقا. این که پدری بزرگ شدن پسرش رو نمیبینه یا این که به دنیا اومدن نوه خودش رو لمس نمیکنه. به نظر من هیچ کدوم تنها چیزی که تو اون سکانس برای من مخاطب هم زاد پنداری و غم تولید میکنه اینه که گذر زندگی آدما چقدر سریع و طی چند ثانیه طول میکشه. فرض کنید یه دوربینی بود که هر سال میرفتید جلوش گزارش میدادید. امسال سنگ کلیه داشتم و کم خوابیدم. امسال پول کمی داشتم. امسال استرس زیادی داشتم و دارو میخوردم. امسال ازدواج کردم. امسال مادرم مرد. و... . در آخرین وئدیو میبینید که کلا اتفاقات مهم زندگی شده چند ثانیه و این واقعیت تلخ به شدت ترسناک، دردناک و گریه آوره. کاریش هم نمیشه کرد. شاید این نزدیک ترین چیزی تو این فیلم باشه که آدمارو به خدا نزدیک کنه. این که چقدر مرگ سریع اتفاق میوفته.

۰ ۶

حکومت نظامی

|      این که خود کودتای شیلی به اندازه زیادی عجیب هست به کنار حواشی این انقلاب هم خالی از اتفاقات عجیب نیست. سال 1972 یه فیلمی در شیلی ساخته میشه به نام حکومت نظامی که درباره چریکهای چپ گرای اروگوئه و گروگان گیری یک آمریکایی در جریان انقلاب مردمیه. فیلم جالبیه توصیه میکنم ببینید هم تاریخه هم ایدئولوژی هم زحمت زیادی برای ساختش کشیدن. به نظرم پوستر فیلم یکی از بهترین پوسترهای تاریخ سینمای جهانه. تا نبینید متوجه پوستر نمیشد البته.

|     اما جریان حاشیه فیلم چی بوده: مثل این که زمان فیلم برداری یه سری بازیگر بومی از همون کشور و اطراف میان به عنوان میهمان در فیلم بازی میکنن. در حد دو سه سکانس و بسیار هم کم رنگ. تمام این افراد بعد کودتای شیلی اعدام و تبعید میش. هیچ اطلاعاتی درباره این که چطور و بر اساس چه قانونی حکم سنگین تر یعنی اعدام و سبک تر یعنی حبس و تبعید داده شده وجود نداره اما گفته میشه به واسطه ایفای نقش بوده. یعنی اگر نقششون پر رنگ تر بود بدون تردید اعدام و اگر نقششون رو بد بازی کرده بودن حبس میخوردن. دیگه از نظامی هایی که هزاران خبر نگار رو به هم وصل کردن و ریختن تو اقیانوس انتظار دیگه ای هم نمیره. سر انجام 30 نفر از بازیگران این فیلم که اکثرا سیاهی لشگر بودن حکم های سنگین میگیرن تا داستان فیلم یک بار دیگه زنده بشه این بار در واقعیت.

|      آری رسم زندگی چنین است.

۱ ۲

داستان بابانوئل

|      با این که دو سال از اومدنش میگذره امروز کلاوس رو دیدم و چه داستان خوب و گرمی داشت. سبک نزدیگی به سیاره گنج و تنها تفاوتش همون یه لایه رندر والت دیزنی گونه طور بود که روی نقاشیاش آورده بود. با همون ترکیب رنگ و همون صورتای کشیده و اندام های کاریکاتوری. خلاصه که حسابی خاطره بازی کردم باهاش. سیر تحول شخصیت اصلی که اول فیلم در حد و اندازه های قهرمان نیست و آخر فیلم قهرمان میشه قابل تحسینه. پیام های اخلاقی زیادیم داره و از حالت یه قصه کلیشه ای برای کودکان زده بیرون. کوتاه بگم یه اثر به اندازه شده هرچند بچه های دنیای امروز به این چیزا راضی نمیشن و دنبال گیمن.

 

۰ ۱

Another Round

|      از کارگردان و تیمی که فیلم The Hunt رو ساخته بود و تا مدت ها مخاطب خودش رو با درگیری اخلاقیش گرفتار کرده بود انتظار عقب گرد این شکلی نداشتم. دیده بودم ایده خوب یه داستان بد رو قابل تحمل کنه ولی برعکسش رو فقط تو این فیلم دیدم. به نظر من فیلم چیزی جز خوب ادا در آوردن بازیگرا برای مست بودن نداشت. و اول تا آخر ایده الکل 2 درصد خون طبق معیارهای خود فیلم روی هوا بود.

|      هرچند در گذشته و آینده جوایز زیادی برده و همچنان میبره ولی این فیلم با هر سلیقه ای که دارید برای من یک ضد پیشنهاده. بعد از تنت دومین شوک سال بود. البته بجز هانت فلیم قهرمان بزرگ این کارگردانم رابطه پیچیده ای رو نشون میده که دیدنش خالی از لطف نیست.

۰ ۱

کتلت خوری و هملت خوانی

|      چندین سال از خوندن متن اصلی نمایشنامه هملت شکسپیر برام میگذره. تصویر ذهنی نسبی از اتفاقات داستان برام مونده و این اثر کنت برانا همه تخیلات و تصوراتم رو بهم زد. اینجور که میگن نزدیک ترین فیلم ساخته شده به نمایشنامه شکسپیره. انگار به سینما نیومده وارده مسائل تئاتری بشه یا اگر هم قراره بشه باید بهینه سازی بشه وگر نه نتیجه میشه چندین و چندسال تلاش بی حاصل.

|      خودم آدم تئاتر نیستم ولی حداقل میدونم تفاوت بازی کردن توی چند متری تماشاگر چقدر متفاوت تره تا بازی پشت نوار ضبط شده. چهار ساعت نشستن برای کسی که میدونی داره برات بازی میکنه با چهار ساعت پشت پرده نشستن فرق میکنه. تو این چهار ساعت احتمالا امپراتوری های زیادی فروپاشی شدن و تعداد زیادی تئاتر هملت که از سال ها پیش اجرا میشد در سراسر دنیا به دلیل کرونا لغو شده.

۰ ۱

سکوت جنگ

|      ماه پیش دوبله فارسی 1917 رو برای پدرم گذاشتم ببینه قبلش هم توضیح دادم که این فیلم با یه شات کامل دوربین و بدون کات گرفته شده. فکر میکنم ده دقیقه از فیلم نگذشته بود که فهمید کات مخفی داره و گفت اصلا هم فیلم خوبی نیست. به خودم گفتم پدری که هیچ شناختی از سینما نداره این موضوع رو فهمید  پس این سیل منتقدایی که نمره پایین بهش دادن بی دلیل نیست راستش خودمم زیاد از فیلم خوشم نیومد به نظرم پول زیادی هدر دادن واسه یه داستان معمولی رو به پایین با کلی باگ داستانی. همون طور که قبلنا صحبت کردم تو چیزای بدهم میشه چیز خوب دید. این اثر هم استثنا نیست.

|      یکی از چیزایی که امروز بعد اخبار جنگ و صلح ارمنستان و آذربایجان یادم اومد سکوت جنگه که تو این فیلم عالی رعایت شده از قدم زدن سربازها روی چمن بالای رودخونه و حتی توی سنگر دشمن بگیرید تا لحظه مرگ یکی یا آخر فیلم. درستم همینه جنگ علاوه بر مقدار زیادی صدای توپ،خمپاره و صدای تیر، سکوت داره. متاسفانه توی فیلما دیگه معروف جنگی نمی تونیم سکوت جنگ رو ببینیم. سرباز رایان که چند دقیقه ای هم طول نمیکشه و وبا دیالوگ پر میشه. دشمن پشت دروازه ها رو که نگم. بهترینش خط باریک صلحه که اونم سکوتش از جنس طبیعته و جنگل و کوه نه پشت میدون جنگ. راستش منم تو جنگ نبودم ولی اونایی که بودن زیاد از این سکوت وحشتناک جنگ میگن. اینم بدونید صدا نسبتا آدمو هوشیار میکنه ولی سکوت فقط استرس میاره. هر دو بدن دومی بدتر. مثال ارمنستان فعلی.

 

 
۰ ۲