| میگن تو اسکلت های پیدا شده نئاندرتال های جدید ژن انسان های پنج هزار سال بعد تر پیدا کردن و میشه فهمید به شکل قطعی انسان خردمند با اون نئاندارتال ها آمیزش هم داشته اما به خاطر اختلاف ژنی بچه هاشون ناقص شدن یا اصلا به دنیا نیومدن. یعنی انقدر به هم نزدیک بودن که گاهی یک جا نشینی میکردن. جنگ های بزرگی هم بین این دو گروه شکل گرفته. میگن نئاندرتال ها باهوش تر بودن اینو از ابزار حرفه ای تر و سازه های سنگی هوشمندانه ترشون میشه فهمید که اتفاقا انسان ها توش ضعف داشتن. میگن نئاندرتال ها قوی تر هم بودن اینو هم از اسکلت و شکل عضلاتشون فهمیدن. اما
چی میشه که سرده انسان ها با هوش کمتر و قدرت کمتر برتری میگیرن و باقی گپی ها (گونه های دیگه انسان اولیه) منقرض میشن؟
| چندتا تئوری جالب هست که من از یکیش بیشتر خوشم اومده. میگه انسان ها یه خوی (منش) درنده ای داخل خودشون داشتن که باعث میشد راحت تر بکشن. باقی گپی ها مدام در حال کوچ بودن اونا نمیخواستن رو در رو با انسان ها مبارزه کنن ولی بعضی وقتا مجبور میشدن واسه نجات بچه هاشون تعداد کمی انسان هم بکشن. اما انسان اگه میدونست در حدود پنجاه کیلومتری خودش فقط یه دونه نئاندرتال زنده هست تا اونو نمیکشت راحت نمیموندن.
| سه چهار میلیون سالی از اون روزای ننگین انسان ها میگذره انسان هنوز یکی از درنده ترین موجودات بشره. اما این درندگی پنهانه در مواقعی مثل انقلاب کشور ها و هرج و مرج فعال میشه. برای مثال اگر جلوی چشم یه مادر معمولی، داعش بچه شو بکشه ممکنه واسه اون مادر فعال بشه و با چاقو چند داعشی دیگه که حتی هیچ ربط مستقیمی به کشتن بچش نداشتن رو بکشه. یا برای سر بازی که دیگه تحمل سوختن زیر آفتاب شصت درجه رو نداره و با اسلحه به شکمش شلیک میکنه تا بمیره. این غریزه، غریزه بقا نیست و حتی گاهی اوقات دفاعی هم نیست. مثل جنونی میمونه که آدم رو راحت نمیذاره و برای کشتن تحریک میکنه. بدتر اینکه در زندگی هر لحظه و هر جا ممکنه برامون فعال بشه.