دنیای تصادفات
| دیروز صبح تصادف کردم. سوار تاکسی بودم و از پشت محکم خوردیم به یک پژو 406. فکر می کنم رکورد دار تصادف دیدن از نزدیک باشم. حس تصادف رو میشناسم میدونم چه موقع دارم بهش نزدیک میشم این یکی رو چند ثانیه قبل از خوردن متوجه شدم. دستم رو محکم گذاشتم روی داشبورد سمت شاگرد و اتفاقا خیلی آرامش هم داشتم. کاپوت نیم متری به سمت ماشین جمع شد به اتاقک نرسید. شدت ضربه زیاد بود صدای مهیبی داشت و کمر بند هم نبسته بودم. سرم به بالای ماشین خورد که البته نرم بود و چیزیم نشد. یه دختری پشت ماشین نشسته بود که جیغ وحشتناکی زد اونم مثل من قبل برخورد فهمیده بود قراره اتفاق بیوفته. من اما ساکت موندم ارزیابیم این بود که حرف زدن فایده نداره فقط باید از صورتم محافظت کنم. پشت راننده مسافر دیگه ای هم نشسته بود. آروم بود خیلی آروم تر از من انگار از مرگ نمی ترسید یا شاید منتظرش بود. الان که فکر میکنم سه مسافر اون راننده سه نسل گذشته، حال و آینده من بودن.