افیون تخیل

گویند مالوفی از سرمای هوا در چله تابستان رنجور بود و درخواست تریاک و وافوری کرد. بائع را آوردند و مسئله را به او باز گفتند. -گفت پولی ده تا مانوست کنم +گفت لباسم از پول بهندرت است -گفت چاره ات تریاک نیست بیشتر بپوش.

۱ ۲

گربه روی شیروانی داغ

فیلم متوسط رو به پایین و حتی به دلیل فیلمبرداری بد می توان گفت بدیست. بارها و بارها مدیوم شات را اشتباه می بندد و کارگردان زورش به بازیگر نمی رسد که بار دیگر سکانس را برداشت کند و نتیجه اش می شود شات انباری که دیدید...

از سکانس اول که بطری را روی دست بازیگر اول مرد می بینیم تکان می خورد دائما از کادر بیرون و داخل می آید یا سکانس فرودگاه که کله بچه ها همگی زده شده این اشتباهات در حد آماتور است و قطعا کار فیلم را برای جز برترینها بودن کلاسیک خراب می کند.

بازیگری آنچنان بد نیست حس انتقال می یابد اما بیگ ددی همچنان تافته جدا بافته فیلم است نمی تواند به پای بازیگر نقش اول زن و بازیگر نقش اول مرد برسد عشق را به زبان می آورد اما نشان نمی دهد جوری که می توان گفت حتی عشق را هضم نکرده چه برسد در پختگی عشق.

بیگ ماما افتضاست هم در شخصیت هم در بازی و هم در روند داستان. نمی داند غم درونش را چطور بعد از شنیدن آن خبر بد بروز دهد و قطعا جای چنین کاراکتری در سینما نیست.

پسر دوم و زنش هر دو بد اند اما زنش حس شخصیت درونش را بهتر بروز می دهد. دیالوگ ها را محکم تر می گوید و سنگین تر نگاه می کند.

بریک نقش یک الکلی را به خوبی در می آورد اما نمی تواند بر اساس داستان اصلی جلو رود و مجبور است مدام شاخه عوض کند.در طول فیلم کم آسمان به ریسمان بافته نمی شود از ربط ماجرای هتل تا ماجرای غده و ماجرای رابطه بریک که بسیار بد و خفه کننده است تا جلو برنده داستان. درگیری خانوادگی هم مصنوعیست عظم جدی نمی بینیم علاقه ای برای از زیر بار رساند خبر فرار کردن هم نمی بینیم و فقط دیالوگ است نه تصویر شاید کتاب خوبی می شد.

نویسنده  از نیمه به بعد همچون بختک روی دور موقعیت و فضا و حجم بیشمار دیالوگ های بدون بار می افتد که حوصله را می برد و وقت را برای چیپس و ماست موسیر خوردن الکی کش میاورد.

خوبی های فیلم هم محدود است نورپردازی دکوپاژهای لوانگل و کمی هم اور شولدرهای بجا میزانسن هم خوب است اما نه عالی.

نمره من به فیلم 0 از 4 نمره

۰ ۲

دیوانگی

ابر را خورشید تابان زود می پاشد ز هم

کی شود پوشیده در زیر قبا دیوانگی؟

قبلا هم اشاره کردم همان را بخوانید کافیست نیاز به حرف جدید نیست.

۱ ۰

کروکودیل

کتاب جالبی از داستایوفسکی. بیشتر از داستان این بار روی مضمون تاکید دارد که به نظرم موفق هم هست. قسمت طلاق عالیست قسمت غرور هم بعد از طلاق جایگاه دوم را دارد. شاید نویسنده موقعیت روسیه زمان خود را تصور می کرده و این داستان را بر اساس آن می نوشته اما آگاه و یا ناآگاه حرف تمام کشور های جهان سوم را زده.

اقتصاد حرف اصلی داستان است اما چه اقتصادی؟ دستمایه طنز داستان اقتصادیست که به هر قیمتی حتی شده جان انسان ها می تواند برای یک کشور سود به بار بیاورد و در دنیایی که هر کس به فکر دیده شدن خود است از مرد خورده شده توسط کروکودیل تا زنش روزنامه نگار ها و حتی صاحب کروکودیل و سیاست مردان فقط و فقط یک آدم دلسوز است که هر کاری برای برگرداندن شرایط به حال قبل می کند به سنگ می خورد این شخصیت فوق العاده است و در داستان های گذشته روسی بی سابقه. در نهایت از (روح) داستایوفسکی بخاطر این کتاب خوبی که در عید خواندم تشکر میکنم.

نمره من به اثر 3.18 از 4 نمره

۱ ۳

بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران

در میان انبوه نقدهای وحشتناک و تیزی که برای فیلم متری شیش و نیم پیچیده اند و در میان سیل منتقدانی که دانش سینماییشان از چغندر فرا تر نرفته و می گویند این فیلم یک پست رفت بسیار بزرگ برای کارگردان است دو منتقد به شدت از فیلم تعریف کردند. بکنیدش سه نفر منتقد حرفه ای نیستم اما قطعا چیزی که دیدم از بهترین های سینمای ایران و صد البته تا اینجا بهترینشان از نظر من بوده. دلایلم را عرض میکنم موافق نبودید نبودید شاید شما خوشتان نیاید برایم مهم نیست آن چه که هست عوض نمی شود.

به شدت هر چه تمام تر خطر اسپویل

با اشکالات و بدی ها شروع می کنم.

صدابرداری و صداگذاری مزخرف بود به سعید روستایی پیشنهاد می کنم برود لحظه ای که یکی از آن ماموران داخل استخر می رود برای گرفتن ناصر را دوباره  ببیند دقیقا قبل از گذاشتن پا در استخر صدای آب می آید که فاجعه ای است تکنیکال.

یا در سکانسی که پلیس ها در اوایل فیلم دور هم جمع میشوند تا نقشه بپچینند برای گرفتن ناصر قبل آن صدای باز و بسته شدن سلول هایی که یکی پس از دیگری باز و بسته می شوند تا آن ها رد شوند واقعا بد بود حتی متوجه حرف هایی که میزنند هم نمی شویم چه برسد به داستان آن لحظه و ... 

سکانس های اضافه زیاد دارد چندتایی می گویم باقیش را خودتان ببینید :

پدری که پسر خودش را میفروشد تا به زندان نرود و بتواند بازهم بکشد. به ظاهر درد را می خواهد نمایش دهد اما نمی تواند و موفق نیست. مخاطب های کمی حرفه ای تر نگاه ناصر را می شناسند و می گویند نگاه ناصر به آن بچه که گناه پدرش را در زندان قرار است به گردن بگیرد مانند نگاه ناصر به خواهر زاده اش است در زمان چرخ و فلک زدن مظلومانه. اما این نمایش کافی نیست حس ندارد و قدرت فهم برای مخاطب عام نمی آورد موفق نیست نه به خاطر تجربه نداشتن بلکه بخاطر بلد نبودن.

سکانس افتضاح بعدی جایست که وحید با پدر مادر و خانواده ناصر به دیدن او میایند تا اینجای کار البته اضافه نیست اما وقتی اضافه می شود که آخرایش کار به جنگ و دعوا می کشد انقدر شدید آن سکانس را می خواهد با موزیک و گریه و فریاد بالا بکشد که انگار نه انگار این متد برای تبلیغات بازرگانیست نه سینمای امروز و دیروز و کلاسیک

بازی های مصنوعی هم دارد معادی در بعضی سکانس ها فراز و نشیب کاراکتری دارد و نوید هم بیرون از زندان و مخصوصا جلوی قاضی کم لحن عوض نمی کند که این بدون ترس بودن صدا جلوی قاضی بد است. اما در بقیه سکانس ها به قدری خوب جبران می کنند که به روال عادی نمی توان اشکالی بزرگ از آنها گرفت. مخصوصا که چند پلان شاهکار بازی کردند.

مشکل دیگر الفاظ رکیک است می توانست روستایی در این مورد از واقعیت فاصله بیشتر بگیرد و دلیلی نداشت انقدر الفاظ سنگین و چند وجهی به کار بگیرد که بگوید شخصیت من بد دهن هم هست و ... 

در این فاز می خواهم کمی از نکات خوب و قدرتمند فیلم بگویم تا بدانید چرا می گویم این فیلم بهترین تاریخ سینمای ایران است.

خوب:

بعد هنری بسیار جالب است بجز در صحنه ای که برای انگشت نگاری به زندان رفته است و دوربین از فکوس روی خشت دیوار شروع می کند تا به کله نوید برسد که من آن را افتضاح می نامم حتی اگر برای معرفی بافت دیوار باشد. باقی صحنه های هنر عالیست مخصوصا آن شات عالی داخه زاغه نشین ها که همه خانم ها در حال کشیدن داخل لوله هستند و پیمان می گوید بد نگذرد و چه جای خوبی کاشته شده آن دوربین پشت لوله.

بازی گری هم از نکات خوب بود واقعا شوکه کننده و رنج کشیده به نظر می رسید اما همان طور که قبلا گفتم مشکل هایی هرچند ریز داشت.

عالی:

نکات عالی را با جم و جور بودن داستان شروع میکنم در کمتر فیلم ایرانی همچین داستان قوی بدون وقفه ای می بینید و با این عظمت و فراگیری لوکیشنی هنوز روی یک اتفاق و حول آن می چرخد و آن اتفاق ناصر خاکباز است که قسمتی دنبال او قسمتی روال اداری و زندانی او و قسمتی روزهای آخرش پیدا می شود. این موضوع تقریبا منحصر به فرد است و از این بابت و فیلمنامه ای این چنینی از سعید روستایی تشکر میکنم.

از کشش و تعلیق بطنی داستان برایتان بگویم. همین که قرار است از هیچ صفر با اطلاعات به دست آمده از خرده فروش ها یکی یکی پیش روی کرد و به بالا رفت خود جذابیت فوق العاده ای دارد حالا این موضوع را بگذارید کنار اصل جذابیت و تعلیق داستان سر اتفاقات کوتاه و داستان های کوچکیست که بر سر پیمان معادی می افتد و او بر سر داستان می آورد و داستان سر ناصر میاورد و ناصر سر مای بیننده فیلم از این نظر عالیست. مخصوصا سکانسی که ناصر قرار است انبردست را به پا به سمت خود بکشد خیلی جا افتاده و خوب است.

حرف بعدی این که کارگردان کاراکترها را می شناسد نه بر اساس نقش فیلم بلکه بر اساس واقعیت که این فوق العاده به او کمک کرده و فیلم را جلو می اندازد. سکانس اعدام را بیاد بیاورد جایی که یکی از آن مافیای گردن کلفت از طناب اعدام ترسیده و شلوار خود را خیس کرده. من دقیقا این روایت را پارسال از کسی شنیدم که بعد از دستگیری یکی از سرکرده های مواد مخدر رشت او پای طناب اعدام شلوارش را خیس کرده. این مورد و موارد بسیار زیاد دیگری که تماما بر اساس واقعیت و در دنیای واقعی اتفاق افتاده اند به ما فیلمنامه ای خوب می داند که نام فیلم نامه را فیلمنامه غریزی می گذارم چون تاکید بر واقعیت های ریزی دارد که ممکن است در آینده و در ابعاد بزرگتر تکرار شوند و یک جور به غریزه خلافکاران بر می گردد تا داستان جدید.

از نورپردازی عالی فیلم نیز نمی توان چشم پوشی کرد کارگردان رنگ های مکمل را خوب می شناسد و از آنها به خوبی استفاده می کند سکانس داخل زندان و دستشویی نارنجی موید آن است از یک طرف بالای سر نوید نور نارنجی و از طرفی سلول آبیست که مکمل هم اند. شاید اشکال نورپردازی به ناتوانی درک کارگردان از کارکرد رنگ های سمی محدود شود اما تا همین قدر دانش کم در نور شناسی برای او و سینمای ایران غنیمتیست اساسی.

اما برسیم به نکات فوق العاده فیلم که در اینجا خود را از دیگر فیلم ها جدا می کند و حتی از نظر من می تواند در 100 فیلم تاریخ هم قرار گیرد:

فیلمساز درد را می شناسد هم درد پلیس که لنگ پاسخ دادن به دادگاه است و هم درد معتاد ها که خود آنان را بیمار می نامد.

آخرین و مهم ترین نکته فیلم را بگویم و تمام و آن این است که فیلم سبک دارد (خدای من سبک داشتن در این دورانی که امثال مثل فرهادی و بزرگتر از کوبریک ها برای به دست آوردنش به هر دری زدند و در نهایت موفق نشدند که هیچ جا هم زدند می دانید یعنی چه؟ میدانید هنری که در نهایت سبک کوبیسم را نهاد و تا قرن ها پابرجاست یعنی چه؟ میدانید ممکن است چند نفر در ایران و جهان از این سبک روستایی پیروی کنن؟ میدانید مکتب ساختن یعنی چه؟) سبک در ذره ذره فیلم هویداست کپی کاری در آن نمی بینیم کمی رگه هایش را در ابد و یک روز و فیلم کوتاه مراسم آقای روستایی دیده بودم اما اینجا طوفان به پا کرده قالب سبکش بر متد هنر در پس و داستان در پیش است شات های هنری عالی از لوله های معتاد خوابیده و پنت هاوس فلان قدر متری باعث نمیشود داستان از بین برود و داستان کار خود را جلو می برد اما این کار با زیبایی فیلم را از دیگر فیلم های ایرانی جلو می کشد انگار نه انگار که مدت هاست در سینما نشسته ای زمان برایت حل می شود مانند خوردن نسکافه که نمی دانی کی شروع شد و کی تمام شد. در کل قبل از مرگتان ببینیدش آنهم در سینما نه در پشت مانیتور و تلویزیون. آفرین به سعید روستایی و تیم سازنده اش.

نمره من به فیلم 2.67 از 4 نمره

۱ ۳

مقلد

گونه ای بسیار نادر از پرنده مرغ مقلد وجود داره که برای گذران زندگیش تفریح فوق العاده مفرحی رو انتخاب کرده.

اون با این که می تونه صدای رعد و برق، جاروبرقی، پیتر اشمایکل، اره برقی، راه رفتن پای انسان یا هر صدای دیگه ای رو از حنجرش در بیاره تصمیم گرفته با در آوردن صدای جفت حیونای دیگه اونارو گمراه کنه. و چه فلسفه قشنگی برای گذران وقت گیر بیار، بخند، زندگی کن، گور بابای بقیه.

۰ ۳

سیل دراماتیک

در عمق فاجعه همین بس که سیل اصلی در یکی از شهر ها تلفات جانی نداشت قایقی برای کمک فرستادند 5 نفر از کمک کنندگان به آب افتادند و 2 نفر از آنها مردند. حال دچار مشکل بزرگ تر از اصل کمک کردن شده ایم و آن کمک را چگونه کردن است. خدایا نجاتمان ده.

۲ ۴

رکب در جایزه

هر ساله برای عیدی های خاص نه معمولی بین افراد فامیل یک قرعه کشی انجام می دهیم نام هر یک از افراد نوشته شده و به ترتیب به هر کدام یک شماره اختصاص می دهیم. و کوچکترین عضو خانواده که معمولا 5 سال یا کمتر سن دارد شماره ها را به دلخواه انتخاب می کند و افراد برنده مشخص می شوند.

امسال اتفاق جالبی افتاد کودکی که شماره ها را می خواند تا 12 فقط بلد بود بشمارد و این عاملی شد برای این که کودکان دیگر هم شماره هایی را انتخاب کنند. تعداد شماره ها از حد مجاز فراتر شد. تصمیم بر این گرفتیم که به جای جایزه دادن به افراد گفته شده برعکس عمل کنیم و تعداد اعداد بیشتری را بگوییم و گفته شدگان حذف و باقی ماندگان جایزه بگیرند عده ای اعتراض کردند اما کمیته نظارت بر جایزه ها نظرش را به کرسی نشاند.

بعد از گرفتن جایزه ها تازه متوجه شدیم که افرادی اعتراض می کردند که از قبل با آن کودک هماهنگ کرده بودند شماره شان را بگوید و رکب سنگینی از این شیوه انتخاب خوردند. جایزه ها سرانجام بدون پارتی بازی به صاحبان اصلیشان رسید به خوبی و خوشی.

۱ ۵

Vice

فیلم متوسطی بود. نه کاملا غیر قابل تحمل و خشک به سیاست آمریکا نگاه کرد نه کاملا باز وو راحت با شوخی و مزاح بیش از حد. پاسخ های درستی به سوالات نمیده و رسالت فیلم هم چیز دیگه ای هست از طرفی لزومی برای این همه طرح مسئله نمی دیدم که اگر میخواستن از القاعده، گواتمالا، زرقاوی، داعش و روابطشون با آمریکا بسازن آخرش یه سریال 100 قسمتی بیرون میومد. نه یه فیلم سینمایی بی سر و ته.
بازیگری مشکل داشت بخصوص بازیگر نقش بوش پسر دیگه سر لهجه و رفتارش نمیگم خودتون ببینید. از بیل خوشم نمیاد اما وضیفه خودشو تو این فیلم خوب انجام داد و احتمالا برای اضافه وزن داشتن تو این فیلم حسابی به زحمت افتاده.
دیک چنی رو از استند آپ رابین ویلیامز میشناسم اونجاش که جریان شلیک تیر اشتباهش به همکارشو مسخره میکنه هنوز یادمه. اما از شخصیتش هیچی نمیدونستم. فیلم چند شوخی دیگه ای هم داره که نگرفته بجز آخریش که منو حسابی خندوند سر ترامپ و لیبرال ها. دفاعیه آخر چنی از خودش و حرف زدن با دوربین اوج افتضاح فیلمه واقعا ضعیف کار شده بدون استدلال بدون موضوع و با موسیقی متن سعی در احساسی کردن بیننده داره که موفق نیست. به هر حال فیلم کاملا ارزش یه بار دیدن رو داره و شمارو نا امید نمیکنه اما یک بار مصرفه و نمیشه انتظار بزرگی ازش داشت.
نمره من به فیلم 0.23 از 4 نمره
۰ ۵

سال نو

زمان زیادی به تحویلش نمونده.

یکم فکر کنیم چی داره عوض میشه؟ یه قرار داده که در فلان لحظه کره زمین هر 365 روز و n دقیقه در یک حالت خاصی قرار میگیره خوب که چی. هر لحظه کره زمین در یک وضعیت خاصی قرار میگیره مگه مهمه؟ اگه مهمه بقیه اون لحظه هاهم مهمن. اون چیزی که باید عوض بشه قلب ماست نه وضعیت کره زمین

شاید فکر کنید شعاره ولی برای یک لحظه هم که شده خودتون رو بذارید جای اونی که نمی تونید ببخشید شاید اگه شماهم بودید همون کارو میکردین.شاید تونستین ببخشینش. و در میان این همه شاید ، شاید قلب شماهم تحویل شد.

در آستانه سال جدید حس شتریو دارم که قراره یه سفر بره اهرام مصر. میدونه تهش هیچی نیست ولی بازم ذوق داره :))

با آرزوی سلامتی و سالی خوش

آخرین پست 97

۵ ۶