ایدههاتو بنویس
یکی از بزرگترین افسوس هایی که بعد ها در سن بالامیخورید اینه که چرا ایده هاتونو تو یه دفترچه ننوشتید. ایده هایی که میتونستن کتاب بشن میتونستن فیلم نامه بشن یا نمایشنامه و یا حتی کار ...
البته اضافه میکنم الانم دیر نیست.
یکی از بزرگترین افسوس هایی که بعد ها در سن بالامیخورید اینه که چرا ایده هاتونو تو یه دفترچه ننوشتید. ایده هایی که میتونستن کتاب بشن میتونستن فیلم نامه بشن یا نمایشنامه و یا حتی کار ...
البته اضافه میکنم الانم دیر نیست.
از نظر من حس رکن اول هنره. هنری که حس نداره هنر نیست گلابیه. البته نه این که منطق نمیشناسه اتفاقا منطق و فلسفه هم از مهم ترین اجزای هنر هستن و فلسفه هنر خودش یه شاخه بسیار بسیار مهم تو ساختمون بلند هنره اما اصل نیست. اینجور بهتون بگم یه اثر هنری در اولین قدم باید حس داشته باشه اگه نداره دیگه نمیتونیم بریم سر باقی مسائل.
به طور اتفاقی یک عکس دارای حس عمیق دیدم که از قضا برگزیده مسابقات جهانی عکاسی سونی همین پارسال (2017-2018) هم بوده. نکته جالب سرعت بی بودن عکسه که عکاسا میدونن از هر 1000 عکس سرعت بی یکیش میره تو منتخبا دلیلش لج کردن و غیر اصیل دونستن سرعت بی توسط اساتید و داوران عکاسیه.
اما این عکس فرق میکنه توش حس داره اونم نه یه حس معمولی بلکه یه حس قشنگ با خلاقیت.
‘Lighthouse’ The Cap de Formentor Lighthouse sits 384 metres above sea-level on the Balaeric Island in Mallorca, Spain. Picture: Diego Faus/2018 Sony World Photography Awards
در اولین برخورد چشم آدم با این عکس از نور شدید پایین (یکمی سمت چپ) کم کم جاده رو دنبال میکنه و میرسه به اوج اون کوه یا تپه که فار (چراغ دریایی) قرار داره این چراغ از سوتون ثابته اما در بالا ممکنه متحرک باشه این خاصیت کمک زیادی به ما نمیکنه که بفهمیم عکس پویاست اما اون دنبال کردن چشم روی خط نورانی جاده به ما حس پویایی فوق العاده زیادی میده.
از طرفی نوری که از جاده با سرعت بی ثبت شده نور یک دستیه و معلومه نور چراغ جلوی فقط یک ماشین بوده که احتمالا با هماهنگی عکاس از اون جاده پایین اومده و راهشو ادامه داده.
از نظر قوانین کمپوزیسیونی هم عکس عالیه این حس که اون کوه وسط یه جزیره هست صرف نظر از این که هست یا نه میتونه از دست آورد های عکاس باشه یعنی حس سومی که این عکاس با همین یه عکس به بیننده القا میکنه اینه که اینجا میتونه وسط اقیانوس باشه. اگه اینها همه نبودند نتیجه این میشد.
در ضمن بعد از این عکس عکاسای زیادی به این منطقه رفتن و سعی کردن یه چیز در این حدود بگیرند که نشد
خیلی وقتا یه همچین عکسیو میذاریم والپیپر گوشی یا پی سی اما کوچکترین دقتی بهش نمیکنیم که ممکنه چقدر عکس خوبی باشه.
مستند دیدم چه مستندی. نبرد تامکت ها مستندیه درباره داستان نیروی هوایی ایران و اتفاقات جنگ هوایی ایران و عراق اگه دو قسمت از این مستند قشنگ و خوش ساخت رو ببینید قول میدم فارق از این که از تجهیزات نظامی خوشتون میاد یا نه عاشقش میشید. مستند از نظر روایی بسیار خوبه و از نظر تصوریر و انیمیشن افتضاح، از زوایای جالبی به درگیری های هوایی ایرانو عراق میپردازه. یعنی دقیقا قطعه ای از جنگ که کمترین توجه رسانه ای روش بوده.
روایت درگیری ها تماما توسط خلبانای ایرانی و یک محقق غربی صورت میگیره و همین نکته که یه خلبان درگیری چندینو چندسال پیش خودشو که الان براش خاطره شده با هیجان تعریف میکنه باعث جذابیت دو چندان مستند شده.
موسیقی تیتراژ آخر این مستند خیلی قشنگه ولی هرچی تلاش کردم نتونستم گیرش بیارم.
زمانی که برق بگیردت فرقی نمیکنه مهندسی یا دکتر، بی سوادی یا با سواد، پولداری یا فقیر برق تورو میکشه. نه فقط برق بلکه دنیاهم همین خصلت رو داره فرقی نمیکنه چی هستی میکشتت، جوری که خودتم نمی فهمی.
بالاخره یه روز صب که از خواب پا میشم میبینم از خواب پا نشدم، میبینم هنوز رو تختم و چندنفر بالای سرم دارن گریه میکنن احتمالا از تصورات مسخره ای که برام ساختن گریشون گرفته. بعدم یکی میاد تو دهنم و دماغم پنبه میذاره و انگشت پاهامو به هم میبنده.
مامور کفن و دفن با کمکش منو با برانکارد تو ماشین مخصوص میذارن و به سمت قبر میبرن و سر راه شاید به این فکر کنن که چه آدمی بودم و برای دنیا چه فایده ای داشتم. شایدم به قسطای عقب افتادش فکر کنه شایدم به فوتبال اون شب اما قطعا به این فکر نمی کنه یه روز یه نفر قرار تو دهن اون پنبه بزاره.
اعتماد بنفس عزیزان اینستایی قابل تحسینه. این دوربین کاری کرده از واقعی نبودنمون لذت ببریم از این که فیلم بازی کنیم از این که تاثیر گذار باشیم ولی در جهت منفی از این که بگیم ما خوبیم. یکی میگفت هدف به وجود اومدن اینستا این نیست که نمیدونم فلان قدر فالوور بگیری یا همچین چیزی جوابش مشخصه اینستا یه هدف داره و اون جذب مخاطبه حالا به هر طریقی. این مخدر داره روز به روز مارو به خودش بیشتر درگیر میکنه و من میترسم شاید یک روز به قدری هیپنوتیزم شده باشیم که دیگه حرف پدر مادرمونم نشنویم.
کمتر موسیقیی پیدا میشه بعد یه مدت شنیدن ازش خسته نشین و Hands, be still یکی از اوناست آرامش بخش ملایم و عمیق، بنا به تصویر ویدئویی سازندش اقیانوس رو روایت میکنه و حس آهنگشم همون قدر ژرف و پنهانه. از شنیدن همچین موسیقیایی به وجد میام اینا برام جزئی از خاطرات و زندگیم میشن شاید ده سال بعد که دوباره بهش گوش دادم یاد امروز بیوفتم. شاید...
میدونید وقتی دلار گرون میشه وقتی یه حمله تروریستی به سربازامون میشه وقتی ترامپ تو سخنرانیش ایران رو با خاک یکسان میکنه هم زمان داره چه اتفاقی میوفته.
میدونستم نمیدونی
عمر ماست که میگذره، عمری که هیچ وقت بر نمی گرده و روزی میرسه که افسوس میخوریم چرا زمان ما اینجوری بود چرا قبل نه چرا بعدش نه. بد بختی ما دیگه یه چیز نیست شده یکم از همه چی.
تا بهار فکر میکردی میشه بخریش
تابستون فقط یه امید پایین اومدن قیمت بود
اما الان دیگه بعیده
میترسم زمستون غیرممکن بشه
روز اول مهر معلم یکی از بچه های هم باشگاهیم به همه بچه ها تو همون لحظه ورود به کلاس گفت برگه سفید در بیارین میخوام امتحان بگیرم. صدای هم همه تو کلاس پیچید و بعد کلی دادو بیداد بچه ها، بالاخره یکی جرعت کرد بپرسه خانوم شما که هنوز چیزی درس ندادین از چی میخواین امتحان بگیرین!؟؟ معلمه همونجا جواب داد قراره هرچی از سالای پیش یادتون مونده رو برگه بنویسید. نمرشم تو نمره ترمتون تاثیر داره. چند نفر گفتن تو یه برگه که جا نمیشه.چنر نفر گفتن چرا از قبل به ما نگفتین آماده باشیم؟ معلم گفت بنویسید حرفم نباشه.
هرکی یه چیز نوشت جدول ضرب، حروف الفبا و خیلیا هم چیزی ننوشتن.
معلم گفت هدف همین بود این که بفهمید شما هیچی نمیدونید و هرچی یاد گرفتین برای همون موقع بود و الان فراموش کردین. از الان تا آخر عمرتون جوری مطالب رو با مرور بفرستید تو حافظه بلند مدتتون که اگه هر موقع یکی از شما این شکلی امتحان گرفت یه کتاب ده هزار صفحهای براش بنویسید.