نوزادی روی دست
اصلا بد نیست وشایدهم خوب. حرف مستند را ضعیف اما درست میزند. جنگ را می شناسد و چه وجه دقیقی را برای عکسش انتخاب کرده نوزاد مرده بدون حس زندگی و با حس جنگ. نگاه سرباز جلو زیر کلاهش گم است اما نگاه سرباز عقب عالیست بی تفاوت. با سیگاری روی لب دقیقا آنچه که بعد از یک ماه در منطقه جنگی ماندن برای هر انسانی رخ می دهد و آدم ها چقدر مال همان جا هستند چقدر حس جنگندگی و نیم خیز کردن سرباز عقب با اسلحه خوب است.
جادوی سه گانه این جا تمام نمی شود سر باز جلو خم شده همانند خمی که با قوس قوزک قوی دستش قوزک ضعیف و ساق پای آن تکه گوشت را که زمانی نفس می کشید داده. غم از طرز بلند کردن کودک به چشم می خورد از سوژه گویی دور است اما در نگاه ثانی سوژه اصلی را شخص دیگری می بینیم. خیر و شر انسان به زیبایی هر چه تمام تر در این عکس به تصویر درآمده.
بدی عکس ندادن فضای خوب برای استراحت چشم و قدرت نداشتن انگشتان است که زیر نوزاد گم شده اند تداخلات هم آزار دهنده اند اما خراب نکردند.
نام عکاس را نمی دانم و نیازی هم نیست بدانم حرف عکسش را به خوبی فهمیدم همین کافیست و در باره نکته آخر عکس شیب فوق العاده اش مرا حیرت زده می کند شیب به سمت مخالف سرباز است و باعث شده کلاه خود آهنی از نوزاد جلو بزند عکاس به صورت شانسی و نه اختیاری سر باز را باتمام لباس خونی و قتل های نکرده اش به خاطر مظلومیت باز ماندن دهان و خم شدنش بالا تر از آن نوزاد از بین رفته دیده و این بالاترین حد فرم عکاسیست. و از آن بالا تر چه نور خوبی روی نوزاد است.
نمره من به این اثر 3.17 از 4 نمره