روزهای داخل کوچه

بچه بودم. شاید حدود 11 سالم بود. هر روز تابستونا برنامه این بود سر ساعت 5 همه بچه های محل تو کوچه همو ببینیم. هوای رشت به شکل وحشتناکی شرجیه و آدم کافیه یه جا وایسته تا بدون هیچ حرکتی شر شر عرق بریزه. یادمه تو اون اوج هوای گرم فوتبال بازی می کردیم. به قدری حال میداد و لذت بخش بود که حتی نمیتونید تصورش رو کنید.

هرکی مارو میدید میگفت این دیوانه ها دیگه کین تو این ساعت دارن دنبال یه توپ پلاستیکی میدوند. هیچ کس مارو درک نمیکرد. بازی ما تا پاسی از شب ادامه داشت. بعضی از همسایه ها از صدای ما آسی شده بودند. جالب اینجا بود هر کدوم از ماها باشگاه ورزشی هم میرفتیم. از فوتبال و شنا بگیرید تا بدمینتون و بسکتبال اما بیخیال کوچه نمی شدید. خیلی خوب بود خیلی

امروز داشتم ساعت 5 از کنار کوچه رد میشدم دیدم بچه ها تو زیر سایه یه ساختمون دوتا سنگ به عنوان دروازه گذاشتن خوب که دقت کردم دو نسل گذشته قبل اینا بازم بچه اینجا بازی کرده بودن و قبلشم ما بودیم. چقدر زود گذشت و کی بچه ها انقدر سوسول شدن که هروئینی مثل فوتبال خیابونی رو بجای زیر آفتاب تو سایه میکشن.

پ.ن.1: به دلیل پر شدن عکس های اینجا شاید یه وب سایت برای نقد و ریویو کتاب و عکس و فیلم و ... زدم.

reza sf ۲ ۳
امیر رضا

مطالب خیلی جالبی دارین

خوشحال میشم بهوبلاگ ما هم سر بزنید

سر زدم وبلاگتان چیزی ننوشتید

جناب قدح
سلام :)
یاد زمان ما بخیر ...
+ عکساتو یه جا دیگه آپلود کن

متاسفانه جای خوبی برا آپلود ندارم که ماندگار باشه. پرشین گیگ و گوگل درایو هرکدوم مشکلات خودشون رو دارن

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.