دست آموز

این مطلب آخرین ثانیه 9 آذر پست میشه. سی روز از پست قبل گذشته.

یک ماه گذشت از آخرین پست و میشه گفت از دنیای مجازی دور هم نبودم اما بهینه مصرف کردم و چند کتاب مهم خوندم. از روزای دیگه روزمره هامو اینجا ادامه میدم و درباره اتفاقات این ماه عجیب غریب با کلی قطعی اینترنت و بدبختی دیگه که گذشت و ادامه داره مینویسم.

صبح حدود سه ساعت و نیمی خوابیدم و به برکت قهو ترک سنگین خواب از سرم وا کردمو به سمت دانشگاه رفتم.

امروز یه سری پرنده خاص مابین لک لک و مرغ ماهی خوار روی دریاچه روبروی دانشگاهمون پرواز میکردن قبلا ندیده بودمشون.

امتحان سبکی داشتیم که سوالات از قبل لو رفته بود و فکر کنم فقط یه دونه غلط داشتم.

کلاس بعد با تاخیر زیاد شروع شد و کلی پارک گردی کردیم.

نهار رزرو نداشتم بیرون رفتم و تنها فلافل بندری زدم.

امروز یک فیلم کوتاه در رابطه با سی پی ار برای کار دانشگاهیمون ضبط کردیم و خیلی هم خندیدیم یادم نمیاد آخرین بار کی انقدر خندیده بودم.

ایده ای خوب برای نوشتن داستان کوتاه به ذهنم رسیده.

خونه فرش شویی عظیمی به پاست و کمی هم کمک کردم نه زیاد چون خسته بودم.

فوتبال جالبی در جریانه که علاقه ای به دیدنش ندارم.

در طول روز به این مفهوم فکر میکردم که خدا چرا بعضی وقتا بد جور آدمارو میزنه.چرا بعضی آدما یه الگوی نابود شده رو دنبال میکنن.

reza sf ۰ ۱
نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.