پنجره آجری

|      بخشی که الان تو بیمارستان هستیم یکی از غم انگیزترین بخشای دنیاست. دیروز یک کشته و یک سی پی آره بسیار دردناک یک ساعته داشتیم. هروئینی هایی که از دنیا و آدما رونده میشن و تقریبا مرگ قطعی دارن اینجان به علاوه خودکشی و... . اما وضع روحیمون خیلی خوبه و این عجیبه. خنده و شوخی و رفقا جوری که وقتی بر میگردیم خونه به جای ناراحتی شارژیم و شادیم. این بخش که چیز زیادی نمیتونم ازش بگم هم کف زمینه و سه تا از اتاقاش پنجره جالبی به بلوار بیرون خیابون دارن. دیروز بارون هم اومد و چه منظره عجیبی پشت پنجره ها بود. پیرمردی که جی سی اس پنج یا شیش داره یعنی حدودا زندگی نباتی اکثرا سرش رو به پنجرست مگر این که تو تغییر پوزیشن بدنش برش گردونن. قبلنا از یه استاد دکترای نورولوژیمون پرسیده بودم تو این رنج میفهمن چی اطرافشون میوفته کوتاه گفت می بینن ولی نمی فهمن. فکر میکنم همین جمله برای اوج تراژدی کافیه. حس عجیب و خوبیه شبیه گوش دادن به آهنگ بری لندن.

reza sf ۱ ۲
عرفان‌‌ ‌‌‌‌

این نوع زندگی درجش از مرگ کمتر نیست!

بستگی به زاویه دید ما داره

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.