رسم دیکتاتورها

|      در مورد صدام و قذافی مطمئنم ولی میگن تمام دیکتاتورها قبل از خداحافظی از قدرت شبی رو داخل پایتخت حکومتشون، ناشناس و با پوشش خاص محلی دور میزنن. انگار که دلشون نمیاد ترکش کنن. صدام خودش رانندگی کرد. فهمیدن فکرش زیاد هم سخت نیست. زمین ها مغازه ها خونه ها و تمام مردم شهر روزی برای خودش بودند میتونست هر کسی که دلش میخواست بکشه. میتونست هرجایی که میخواد خراب کنه یا بسازه ولی حالا فقط قراره نگاه کنه. برخلاف ساده بودن خوندن فکرشون احساس پیچیده ای دارند نمیشه فهمید اون لحظه چه حسی داشتند فرض کنید دو نصفه شب وقتی که بغداد خوابه با یه ماشین آروم از خیابون ها و کوچه ها رد شید یک لحظه پشت چراغ وایستید و صدای بادی که سکوت یخ زده شهر رو میشکنه گوش بدید و از خودتون بپرسید "چی شد؟" وحشتناکه.

پ.ن: عیدتون مبارک

۰ ۱

گسیختگی | Detachment 2011

|      تونی کی را بیشتر با تاریخ مجهول آمریکا می شناسند کارگردانی اجتماعی که معضل آموزش و پرورش را فرارتر از اهمیت همواره گفته شده خود می انگارد و برای حل کردن آن دست به قهرمان سازی در فیلم هایش می زند. شخصیت های فیلمش همگی خاکستری اند، بالا و پایینشان قابل لمس است. گیر کار اینجاست که شخصیت عصبانی می بینیم اما دلیل عصبانیت را نه. هنری بارس فیلمش نقش رهبری دنیای خوب را دارد کسی که رابطه اش با پدر بزرگش و آن دختر خیابانی قرار است به ما بفهماند خاکستری اش به سفید نزدیک تر است اما اسیر شعارهای فلسفی می شود. شخصیت هنری را از درون کوبیده شده و شکست خورده نشان می دهد و انتظار داریم با این شرایط بیرونش را بسازد البته که نمی تواند. در بین باقی شخصیت ها همگی تم غلط رفتاری را دارند و از بین این ها حتی یک آدم نرمال هم نمی بینیم شاید چون جهان کی جهان منفی هاست.

|      دوربینش در کلاس زیاد عقب جلو می رد گاهی وقت ها تحملش سخت است. موسیقی را برای اضافه کردن حس منفی و تنش بیش از حد استفاده می کند و سکوت فیلم به نسبت داستانش واقعا کم است. دو سکانس زننده یکی بردن دختر خیابانی و دیگری خودکشی جوری طراحی شده اند که ما را به جریان فکری هنری نزدیک کنند ولی موفق نیستند و در نهایت هنری قصه قابل حس نیست.

۰ ۰

کاپون | Capone 2020

|      فکر می کردم اگر شخصی حرفی برای گفتن ندارد چه بگوید؛ هیچ. جاه طلبی فیلم جدید جاش ترک این است که بخشی حرف ندار از حرف دار ترین مافیای تاریخ می سازد و حماقت فیلمش این است که به درون کاپون بسنده می کند تا داستان واقعی بیرونی هر چند در همان هم می ماند. شاید برای کسی که ذره ای از تاریخ مافیای قدرت شیکاگو چیزی نمی داند هضم کاخ های فلوریدا با مجسمه های اشرافی مشکل بیاید و یا بزند به حساب گذشته شرارت های مافیا و پول های زیاد. اما کم کم این سوال قلقلکش می دهد که در این مدت دادگاه آمریکا چه می کرده که هنوز همچین ملکی در دست این مافیاست.

|      کاپون جاش ترک مترسکی پوشالی با پیپی بر دهن است که به جای زوال عقل به ما زوال شخصیت نشان می دهد و با بازی های مسخره مثل نقاشی و دروغ سعی در درونی کردن مسئله دارد اما نزدیک مسئله اش هم نمی شود چه رسد به درون. بازی هاردی هم با صدای عجیبی که در میاورد فاصله زیادی با هاردی همیشگی دارد و برای مخاطب عامش ممکن است زننده بیاید. فیلم فراتر از یک اثر پاپکورنی اقتصادی چیزی نیست؛ هنر جای خود.

لینک ویرگول

۰ ۱

پایان بی شکوه

|      کمتر کسیه که فیلم زندگی پای رو ندیده باشه اکثرا کارگردانشم میشناشسن آنگ لی. بجز اون چند فیلم مشهور دیگه هم داره که براش اسکار هم آوردن. اخیرا فیلمی بیرون داده بنام جمنای من علاوه بر این که نمره به شدت پایینی داره هیچ اثری از سبک لی و فلسفه پای داخل فیلمش نمیشه پیدا کرد هیچ اثری. فیلم حرف مشخصی نداره و داستانشم رو هواست.

|      شاید دلیل استفاده از ویل اسمیت بخاطر نماد باهوشیش تو سینمای هالیوده و شایدهم فقط بخاطر چهرش و شباهتش به به بازیگر دیگه انتخاب شده ولی هرچی که هست اداست .حتی به تیپم نمیرسه چه برسه به کاراکتر. تمام تصوراتم از کارگردان پای بهم ریخت.

۰ ۲

بیضایی

|      از بهرام بیضایی یه جمله شنیدم در قالب شوخی عالی بود. گفت تا حالا مردی رو ندیدم بعد از ازدواج پشیمون نباشه. پشت این جمله تمام اسطوره شناسی و سواد داستان گوییس قایم شده. منتها به چشم نمیاد.

۳ ۲

برای پیر شدن وقت هست

عنوان از ساموئل بکت کبیر (برای کوتاه نویسی چون من شاید این نوشته طویل باشد ولی تقاص نبودن هایم میشود)

نوشتن سخت است ننوشتن سخت تر. روزی به این فکر میکنم که اوایل دهه بیستم چگونه گذشت چه شد که از یک جوان بیست ساله به یک جوان میان سال و بعد به پیری رسیدم. جوابم قطعا این است که چاره ای نداشتم مگر میشد زمان را نگه دارم مگر می توانستم کاری جز گذران وقتم داشته باشم قطعا به این هم میرسم که شاید و شاید بهتر از این هم میشد استفاده کرد و شاید یک قدم جلوتر از اینی که هستم باشم. چیزی یاد بگیرم چیزی یاد بدهم و در آخر انسان مفیدتری برای اجتماع باشم ولی چه فایده وقتی برای خودم زندگی نمی کردم. مگر یک انسان در تمام زندگی خود چقدر می تواند دنیارا تکان دهد مگر بزرگتر انسان های بشر در نهایت چقدر توانستنند تکانش دهند که من آن را تکان دهم ادیسون اگر برق را کشف نمی کرد پشتش هزاران نفر به آن می رسیدند بهتر بگویم بود نبود ادیسون حتی یک درصد هم در تغییر جهان نقش نداشت چه برسد به ما تازه اگر جهان ما تغییر کند باقی کیهان و ادامه آن چه می شود بعد و قبل ما این بود و این هسن.

ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
نی نام زما و نی‌نشان خواهد بود
زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل
زین پس چو نباشیم همان خواهد بود

باز هم به این می رسم که چرا خودم نبودم چرا به دنبال پول رفتم و اصل علایقم را سرکوب کردم حداقل آن زمان چیزی برای جنگیدن داشتم و حال همان هم ندارم. پس در این دایره دوبار بر می گردم سر خانه اول. 

بگذارید از این منظرهم نگاه کنیم گه اگر همه آدمها این طور فکر کنند جهان پس رانشی به عقب دارد و دیگر هچ چیزی سر جایش نیست دیگر همه میخواهند بزرگان فوتبال و پزشکان دهان پر کن شوند و خبری از پرستار و معلم ابتدایی نیست با این جا باز دو گزینه میماند یکی اندیشه چپ هاست که از دم مطرود است و جز به قدرت رسیدن عده ای محدود نتیجه عملی برای بشر ندرد و دیگری که کمی جالب تر است تلاش است آن هم نه در میدان برابر که در دنیایی پر از میانبر و پارتی. ذهنتام به سمت کشورما نرود جهان نابرابر است یک کودک آفریقایی در رقابت با کودک اروپاییست که از بهترین منابع آموزشی و ... برخوردار است صد پله عقب تر است و همان کودک از نظر استقامت دو های طولانی صد پله جلو تر.

در این وانفسا بد به حال کسی که استعدادش از علایقش فرسنگ ها فاصله هست.

 

پ.ن.1: نیمه شعبان مبارک

پ.ن.2: هولدن هم سکوتش را در وبلاگ بسته اش ماه پیش شکست و پستی جالب نوشت که تازه دیدیم.

پ.ن.3: کرونا معنای جدیدی به حیات داده اما کماکان انسان توانایی درکش را ندارد.

۰ ۱

عید

|      عیدتون پیشاپیش مبارک. اگه دارید این متن رو میخونید یعنی از امسال تونستین فرار کنید. نمیدونم شاید یه زمانی به خاطرات امسال نگاه کنیم و کلی بخندیم شایدم اونقدر زنده نمونیم به هر حال گذشت.

آخرین ساعات 98

۳ ۴

شهر ارواح

|     مغازه ها بسته شده و شهر به یک اغمای تاریخی فرو رفته. سوپر مارکتای محل تا چند روز پیش میز گذاشته بودن جلو مغازه و در حال فروش بودن با این شرط که اسم محصول ر میگید و ما میذاریمش تو پلاستیک ببری. هایپر مارکتای بزرگ تخلیه شدن و میوه فروشی ها هم تک و توک بازن. تردد مردم تو مرکز شهر کمتر شده اما قطع نشده دیگه خودتون مردم و بازار شب عید رو میشناسید. این چند وقته روزی نیست که نشنویم یکی از اقوام و آشنایان مریض نشده. از مریضی ترسی ندارم چون هم رعایت میکنم و هم بدنم مقاومه این تو دو هفته بیمارستان بین آنفولانزایی ها و کرونایی ها بهم ثابت شده. از این میترسم که به جایی برسیم مردم به هم رحم نکنن.

۱ ۴

تئوری بازی ها

|      پدرم میگفت دوران جنگ کنار کسی از همرزماش که شرایط مشابه با اون داشت بستری شد که مرد. میگفت اون روز مرگ رو دیده و حدس میزده کار اونم تمومه. اما تموم نشد. خواست خدا بود. خدا این بازی رو دوست داره تا نشون بده ارزش زندگی چقدره.

دوباره این اتفاق افتاد سال ها بعد با کلی تغییر چند نفر تو ای سی یو ب.ق کنار دستش با چند متری فاصله مردن و اون که بیشترین زمینه ریه ای رو داشت زنده موند. قطعا این بازی خداهم بی دلیل نیست و عاشق این جملشم که میگه قطعا پس از هر سختی آسانی است.

چند روزیه این آهنگ رو گوش میدم و به معجزه های افتاده فکر میکنم.

۱ ۴

زندگی و درد

|      در این چند روزی که رشت برف، قطع برق ، قطع آب و گاز رو شاهد بود و زلزله نسبتا شدیدی هم در اطرافش اومد. بیشتری چیزی که ناراحت کننده بود مریضی پدرم بود. با سختی بسیار در این برف دکتر بردیمش و برگردوندیم خونه. ویروس فصلیه و بعد از چهار روز هنوز حالش خوب نیست.لطفا براش دعا کنید.

۰ ۶