وقتی تفکر می خوابد

آدما وقتی تخیل شون بیشتر از عقل و استدلال شون کار میکنه خطرناک میشن دست به جنگ می زنند، آدم می کشن، دروغ میگن، خودشون رو بالاتر از همه چی میبینن و از همه بدتر عاشق میشن.

پ ن 1 : نقد کوتاهی برای سرخپوست در دست تحریر است دیر یا زود.

پ ن 2 : آخرین پله از کتاب سلاخ خانه شماره پنج را میگذرانیم.

پ ن 3 : وقت آزاد زیاد و چالش 3 ساعت در روز زبان را به راه انداختم.

پ ن 4 : خبرهای خوب از کلاس میرسد گفته اند تا سه شنبه آینده قطعی می شود.

پ ن 5 : عجب سریالیست این بری، صد سرو گردن تا اینجای کار از چرنوبیل بالاتر بوده.

۲ ۴

آقای کارگردان #2

نولان در اینترویوی رسمی هالیوود ریپورتر صراحتا گفت از کوبریک و اودیسه فضایی اون برای اینتراستلار تقلید کرده و ایده گرفته. توی نقدای دیگه به تفصیل اشاره کردم کوبریک هم حاصل مغز اینگمار بردمانه و بارها تو مکاتباتش با اون به موضوع الهام بخش بودن سینمای سوئد باهاش حرف زده. با این شمایل میشه نتیجه گرفت نولان حاصل غیر مستقیم فکر بردمانه هر چند با فرسنگ ها فاصله.
این زنجیره منو یاد زنجیره فلسفی مارکس، هگل، دکارت میندازه. اونا هم تقریبا هر کدوم پی ساختمون تفکرات نفر بعدی رو ساختن اما خوب اونجا چرخه به گونه ای دیگه بود و مرکزیت و معروفیت مستقیم رسید به مارکس جنجالی.
ای کاش این چرخه سه نفری بود. اما واقعیت اینه که اگه فکر دکارت رو ریشه یابی کنیم بعد از عبور از هزاران نفر میرسیم به بقراط محل تولد فلسفه یونان و قبل از اون هم حرف های دهن به دهن مثل پیروان کلبیه و حتی قبل از اون بودا. این ریشه از یه جایی به بعد از فلسفه خارج میشه و به انسان نخستین میرسه.
در سینماهم همین طور برگمان ریشه تفکری سینمایی و فلسفی مثل کانت و ... تا جایی که به مردم عادی میرسه.
خدا رو چه دیدید شاید ما مردم هم همین الان داریم بنیان فلسفی صد سال بعد رو شکل میدیم بدون این که خودمون بدونیم.
۰ ۴

کفرناحوم

فیلم خوبی بود ولی نه از نظر سینمایی. نگاه خاص به مسئله زاغه نشینی که پیش از این فقط در هند و کشورهای جنوب آمریکایی دیده بودیم این بار در لبنان. بدی فیلم در دکوپاژ بسیار بسیار افتضاح و داستان کلثوم به قمر وصل کرده اش بود و خوبی فیلم در بازیگری خوب کودک و جسارت مردانه اش خلاصه می شود که البته همین کم نکته ای نیست و جای تحسین دارد.

اولین فیلم لبیکی نیست ولی من برای اولین بار است کارش را دیدم. شاید اگر به جای وقتی که صرف ربط دادن بی ربط ترین مسائل مثل کودکان کار، کودکان مهاجر، قاچاق مواد، مهاجرین آفریقایی و فرار از کشور گذاشته صرف یادگیری کمی سینما میکرد فیلمش در لیست خوبهای پارسال بود.

طبق روال هر ساله جایزه های جهانی روی فیلم های تلخ دپو می شوند مخصوصا اگر تلخیش به نفع اروپا باشد و این فیلم هم بی نصیب نبوده. اما با این دکوپاژ لیاقت چنین جوایزی را قطعا ندارد.

مشخص است کارگردان شناخت خوبی از دنیای کودکان سن پایین ندارد و دیالوگ های آهسته زین که مختص بزرگ هاست و گاهی بدون کوچکترین حرصی زده می شود موید این موضوع هستند. در هر صورت فیلم لیاقت یک بار دیده شدن را دارد.

نمره من به فیلم 0 از 4 نمره

۱ ۴

مخدرات

سرگذشت زندگی بزرگ ترین دلالان مواد مخدر یکی از جذاب ترین داستان های قابل شنیدنه از پابلو اسکوبار و باندهای کوکائین کلمبیا بگیرید تا الچاپو گوزمان لوئرا و کارتلای مکزیکی از خرده فروشهای کف تهران تا تمساح خلیج و ح.ق هر کدوم داستان جالب و منحصر به فردی دارن که شنیدنش خالی از لطف نیست.

امروز یه گشتی تو نت زدم و زندگی چندتا از بزرگترین قاچاق چیای وطنی و حوضه خلیج فارسو خوندم. خودم فکر می کردم دیگه از تمساح خلیج که نباید بزرگ تر داشته باشیم یارو 2 هزار میلیار مستقیم تو حسابش داره با کلی باند و تشکیلات که فهمیدم از اون بزرگ ترم داریم.

میگن پلیس مبارزه با مواد مخدر سال 95 کسی رو دستگیر کرده که بیش از 200 خونه در تهران، کرج، مشهد، زاهدان و غرب ایران داشته. لقبش قورباغه مکرانه و نکته جالب بجز پول هنگفتی که داره و اتفاقا تمساح خلیجم یکی از زیر مجموعه هاش بوده، نحوه دستگیریشه.

میگن یارو قرار بوده توی عروسی دخترش شرکت کنه داخل یکی از شهرهای جنوبی کشور که نهاد های امنیتی ایران جریان رو میفهمن و با حمله به مراسم عروسی طرف رو میگیرن یارو موقع فرار سرش چادر زنانه میزاره اما پلیس هر جوری بود دستگیرش می کنه.

چند وقت پیش شخصی رو گرفته بودن که داشت چشن 700 می گرفت. منم مثل شما نمیدونستم جشن هفتصد چیه در ادامش خوندم قاچاقچیا بعد از رسیدن به 100 میلیارد دارایی جشنی به اسم جشن 100 میگیرن چون یارو دارایش رسیده بود به 700 میلیارد اسم جشنو عوض کرده بود :)) که گرفتنش.

سلطان کوکایین ایرانم تو پارتی 40 میلیاردیش گرفتن.

این موارد نشون میده یکی از مورد علاقه ترین شیوع های به دام اندازی دوستان قاچاقچی تو جشنه. حالا باقی دوستان جرات ندارن جشن بگیرن. از ترس این که بریزن وسط جشنشون و بکشنشون رو جوخه دار. پلیس خوب نقطه ای رو هدف گرفته عشق و حال دلالا. اینا این همه پول در میارن که تفریح کنن آخرش هیچی به هیچی باید همه رو بزارن و برن. واقعا زندگی عجیبی دارن.

۱ ۳

زمانی که جیرجیرک ها اوج می گیرند

به کارگر زحمتکشی فکر میکنم که با دست های پینه بسته نزد خاوری رفته و با 18 هزار میلیارد تومن مجوز زدن بانکی را گرفته. آن هم چه بانکی، بانکی که هیچ بشری اجازه تاسیس آن را در ایران ندارد حالا هر چقدر که می خواهد پول داشته باشد. و اینک وثیقه ساخت ملکی که نامش ایران مال است در بانک خود سند همان ملک کرده. از این زیباتر چه می خواهید. ایران مال سالنی دارد از فرهنگ ایران با چوب بلوط برزیلی. توجه کردید بلوط برزیلی مبارک کارگران نجاری سائوپولو و رفقای ریو دوژانیرو. از لوسترهای ایتالیایی برایتان دیگر نگویم. کتاب های ماکت از هلند است. حتی پارکت ها راهم از آلمان آورده اند.
۰ ۳

The Apartment

فیلم آپارتمان بیلی وایلدر در مجموع فیلم بدی نیست و قطعا یکی از شاهکارهای دکوپاژ سینماست. این فیلم دقیقا زمانی ساخته شد (اوایل دهه 60 میلادی) که تب فیلم رنگی ها که به برکت کمپانی های ژاپنی و سوئدی به فول فریم تبدیل شده بودن یکه تازی می کردند و با این شرایط خوب اسکار درو کرد.

فیلم رئال به معنی دردناک ارائه نمی شود و یک کمدی ریز در خودش دارد. از آن لحظه که جک لمون برای خالی کردن یک شب مجبور می شود به 3 نفر زنگ بزند بگیرید تا آن همسایه دکترش، واقعی نیستند اما حرف واقعی میزنند. حتی بعد از خودکشی چک های پشت سر هم پزشک هم بیننده را به خنده وا می دارد اما حد را نگه می دارد از کمدی ریز به ژانر کمدی سوئیچ نمی کند.

رئیس باکستر بارها و بارها او را در یک چالش اخلاقی نگه می دارد او همشه سرخورده می شود و نویسنده پایان بندی را بر اساس شکستن همین اصل رقم می زند که از نظر من مصنوعی از آب در آمده.

نویسنده برای این شخصیت بعد دیگری هم در نظر گرفته و آن بعد کار است. پیشرفت در کارش به اندازه ای برای او اهمیت پیدا کرده که حاضر است قید سلامتی خود را بزند. اما همین بت را زمانی می شکند که عاشق می شود و تمام محوریت داستان هم روی همین موضوع است "دوست داشتن"

رابطه زن و مرد اصلی داستان به خوبی درنیامد گویی یکی همیشه از آن یکی فراریست و در سکانس های پایانی هم نمی دانند چطور به هم برسند. اما با همه این ها نماهای باز وایلدر (چه اسم با مسمایی) داستان فیلم را به خوبی روایت می کند. از او غیر این فیلم داستان کارآگاهی را هم ببیند زیباست و در همین فاز عشق و اخلاق است.

نمره من به فیلم 1.05 از 4 نمره

۰ ۳

بازی زندگی کانوی

شخصی به نام جان هورتون کانوی که یک ریاضی دان هم بوده سال 1970 در محیط شطرنجی یک بازی اختراع کرده که مردم بعد ها اونو به نام بازی زندگی خودش میشناسن. تنها جای بازی که دست کسی که میخواد این بازی رو شروع بکنه هست قسمت اولشه یعنی یه تعداد مربع کنار هم به شکل سیاه رنگ می کنید و دکمه شروع رو میزندید. همین دیگه بعدش دست شما نیست هرچی هست بازی و قوانینشه که اون مربع هارو تکامل میده. حالا قوانین بازی چیه ویکی پدیا قوانین رو اینجوری نوشته:

  1. هر سلول زنده با کمتر از ۲ همسایه زنده، می‌میرد. (به دلیل کمبود جمعیت)
  2. هر سلول زنده با بیش از ۳ همسایه زنده، می‌میرد. (به دلیل ازدحام جمعیت)
  3. هر سلول زنده با ۲ یا ۳ همسایه زنده، زنده می‌ماند و به نسل بعد می‌رود.
  4. هر سلول مرده با دقیقاً ۳ همسایه زنده، دوباره زنده می‌شود.
میتونید از این لینک برید خودتون آنلاین این بازی رو انجام بدین. از اونجایی که بعض اشکال ساخته شده داخل این بازی تا ابد قادرند تا مثل خودشون رو بسازند بحث پیرامونش خیلی زیاده مثلا گفته میشه اگه در محیط سه بعد بتونیم این بازی رو اجرا کنیم شاید باها بتونیم رباتی رو بسازیم که از نطر تئوری بتونه رباتی مثل خودش رو بسازه و اون هم این چرخه رو ادامه بده. یا باهاش بتونیم دلیل محکمی برای تکامل سلولی داشته باشیم. همین الان هم از این بازی در ریاضیات بیولوژی و اقتصاد کاربرد داره و روز به روز داره به کاربرداش اضافه میشه.

اگه این بازی رو تا حالا انجام ندادین حتما تست کنید خدا رو چه دیدید شاید شما یک شکل بی نهایت جدید اختراع کردین.



۱ ۲

به طعم گیلاس

امروز تولد کیارستمی بود من هم به سبک ما ایرانی ها که بعد از مرگ هر کسی آن را قهرمان می کنند می خواهم قهرمانش کنم هرچند بعید می دانم در صورت زنده بودنش کسی تولدش برایش مهم می بود و به او این گونه که هست تبریک می گفت حتی خودم. بگذریم کیارستمی چهار شاخصه اصلی دارد که باقی کارگردانان کم و بیش ندارند :

  • فیلم هایش لطیف است~ به ندرت داد و هوار و از غوغای زندگی در آن نشان می داد.
  • به زیبایی بصری بیشتر از زیبایی داستانی می پرداخت.
  • سبک خودش را داشت~ هرچند زیر بار نمی رفت اثر ها هیچ کدام اصل نیستند حالا از هرکه می خواد و هر چه می خواهد باشند.
  • دنیاهای کوچک را می شناخت~ از کودکی هفت ساله که دفتر مشق دوستش در کیفش مانده تا جوانی عاشق و آس و پاس... همه را گویی زندگی کرده بود.
در یکی از مصاحبه های تصویریش در پاریس شنیدم که می گفت دوست کارگردانش از او اجازه گرفته تابلویش را در فیلمش به کار گیرد و به همین منظور برای او ایمیلی زده و او هم با کمال میل اجازه داده. بعد که آن فیلم را دید دوستش از او پرسید تابلویت را دیدی کیارستمی گفت نه اصلا معلوم نبود نتوانستم تشخیص دهم کجای فیلم است. بار دیگر فیلم را دید این بار هم نفهمید و بار دیگر ... در آن مصاحبه این نکته را اضافه کرد سینمای تند امروز با زدن تند کات به کات باعث از بین رفتن تحلیل مغز از زیبایی بصری شده. اتفاقات به قدری سریع در سینمای امروز می افتد که حتی نمی شود یک تابلو را در فیلم به آن بزرگی روی پرده سینما تشخیص داد. چه برسد به طبیعت و درختان و ابرهای آسمان.
بله آن دوستش تابلوی کیارستمی را در فیلمش به کار گرفته بود ولی چه به کارگرفتنی! این دقیقا برعکس فلسفه فیلمسازی کیارستمی بود. فلسفه ای که به مرور زمان از مرزهای ایران هم خارج رفت و به مرور همان زمان در داخل مرزهای ایران مرد.
کیارستمی فقط یک کارگردان نبود شروع کننده یک سونامی بود مثل زلزله توهوکو سونامیش را سال ها بعد در جهان می بینید.

۱ ۳

درس های خوانده نشده

سر آخر یک ساعت مانده به خواب افسوس آن را می خوری که چرا در طول ترم نخواندی؟ و با خدای خود وداع میکنی که اگر یک بار دیگر به تو فرصت زندگی در ترم را بدهد مثل اسب می خوانی. اما غافل از این که اگر هزار ترم هم بیاید و برود نه در طول آن و نه در عرض آن نمی خوانی مگر در دقیقه نود. این تقدیر نانوشته پیشانی بعضی هاست.

۱ ۳

مردی که تکیه نمیداد

دو هفته ای بود نخل نارنج رو شروع کرده بودم و امروز این کتاب هم تموم شد چسبید به موزه کتاب ها و خاطرات من از اون ها. اگر 10 سال دیگه از من بپرسن اون سالی که رامبد رفت کانادا رو یادته من یاد این کتاب میوفتم یا اگه درباره صدرنشینی تیم ملی والیبال حرف زده بشه به این کتاب فکر میکنم چون تو این دوره و این اتفاقات ذهنم درگیر این کتاب بوده. بهترین جمله کتاب از نظرم"هیچ قضایی ادا نمی شود. حتی اگر تکرار شود." هست و فلسفه این که راه دقیقی برای جبران گذشته نیست و باید آینده رو ساخت بود. اما همین موضوع هم بهش کم پرداخت شده و نویسنده هم که قبلا هم گفتم من ازش خوشم نمیاد این شخصیت رو بیشتر از روی کرامات و عمل و... و کمتر از روی منطق و استدلال و فلسفه بررسی کرده. از اشکالات عمده دیگه آخرشه که به وقایع بعد از مرگش نپرداخته و به یک پاراگراف بسنده کرده که جای کار بسیار داشت.

شیخ مرتضی انصاری

هیچ کتابی رو انقدر آروم نمیخونم اما این یکی اینجوری شد کمی بخاطر امتحانات کمی بخاطر اتفاقات و حاشیه اطرافم اما از میلی که برای شناختن شخصیت مرتضی انصاری از موقعی که کتاب به دستم رسید داشتم کم نکرد. شاید حالا کسی از شناسنامم و این که شیعه چه شاخه ای از دین اسلامه سوال کنه جواب خوبی براش داشته باشم البته احتمال این که راضی بشه کمه اما من رو به شدت راضی کرد با منطق درست.

افرادی که در اون حد و مقام هستن برای رهایی از شیطان و نفس یک سری سختی ها به خودشون میدن برای هر کسی هم متفاوته مثلا شخصی بود که مدت زیادی سرپا می ایستاد و شخصی بود که در زیر زبونش سنگ میذاشت و موقع بیجا حرف زدن زبانش رو با دندوناش فشار میداد تا دیگه حرف نزنه اینجوری اسب سرکش نفسش رام می شد شیخ مرتضی انصاری هم یکی از این ها داشت. به جایی تکیه نمی داد در موقع نشستن. سعی کردم امتحان کنم ببینم چقدر سخته نتونستم خیلی سخت بود حتی سخت تر از 6 ساعت دویدن زیر آفتاب که من سابقش رو دارم.

۵ ۵