دنیای فست فودی

بیست و شش آذر

روز یک نواخت و کسل کننده ای بود. بیمارستان چند ساعت کنگره نشستیم و بعدش هم خونه رفتیم. نهار لوبیا پلو و شام آش خوردم. تکواندوی ایرانی که شرح حال بچه های تکواندو در مسکو رو می گفت دیدم و خوشم اومد برای میرهاشم و آرمین هادی پور آرزوی موفقیت دارم تو المپیک . آبریزش بینی و سردردم برگشته. در طول روز به این فکر می کردم که چقدر دنیای ما سریع و زود رنج شده تا یه چیزی میخوایم باید همون لحظه بهش برسیم شاید اینترنت صبر مون رو کشته. تارکوفسکی کودکی ایوان رو دیدم ریاد خوب نبود ولی بین فیلماش بهترین بود. داستان ازدواج رو شروع کردم.

۰ ۰

اتاق عمل

دوشنبه 25 آذر

امروز اتاق عمل پوست رفتم یه خانومی کل گوشت رون سمت راستشو از دست داده بود وضع عجیبی بود عمل دو ساعته گرافت پوستی براش انجام دادن بعدش یه معتاد آوردن که جفت پاهاش از جلو سوخته بود بوی به شدت بدی میداد حالم بد شد بردن منو آشپزخونه و کمی چایی قند بهم دادن تا خوب شدم و پیش یکی از معروف ترین جراحان ایران صبحونه خوردم. فردا باید پنج نفری کنفرانس سوختگی بین الملی بریم و کلی حوصلمون سر بره. نهار کوکو سبزی، شام هم عدسی.

۱ ۰

میرزا

یک شنبه 24 آذر

صبح زود مثل فنر پاشدم خواب بیشتر از 6 ساعت و حالم کمی هم بد بود. احساس گلو درد داشتم و تا الان که شب شده همچنان این احساس ادامه داره. صبحانه چایی نبات خوردم. دو کلاس هم زمان داشتم تو دانشگاه یکی بعد حضور غیاب اجازه میداد بچه هایی که میخوان کلاس نباشن برن منم رفتم اون یکی کلاسم. بعدازظهر با بچه ها سلف نهار خوردیم من رزرو نداشتم اما به شکل معجزه آسایی ژتون گیر آوردم نهار مرغ بود بچه ها درباره تخفیفات اسنپ فود و این که یه پرس جوجه رو با هزارتومن خریدن حرف زدن. کلاس عمومی به شدت خسته کننده بود و تو گوشیم گیم زدم تا زمان بگذره. مقاله ها رو هم گفت کمه تا 15 صفحه برسونیم. کلاس 3 تا 5 خیلی خوب بود مشروطه رو رد کردیم و بحث جالبی درباره میرزا کوچک خان داشتیم. با یکی از بچه های فوریت اومدم یه مسیری رو یه دختره شوک شده بود کنار خیابون یکم امداد رسوندیم تا چندتا خانوم اومدن و زنگ زدن به اورژانس. درباره ازدواج خوبش تو سن پایین باهام حرف زد و گفت دختر خوب دیدی بگیری از سن کمت نترس زندگی اونقدرها هم سخت نیست. شام سیبزمینی سرخ شده خوردم. مادرم نمیدونست گلو درد دارم من حرفی نزدم. هنوز تارکفسکی و کودکی ایوان مونده.

۰ ۰

کنفرانس

شنبه 23 آذر هم گذشت.

روز خوبی بود شب زیاد خوابیدم و سر درد همیشگی صبح. یه چایی غلیظ خوردم با نون و عسل. کلاس اول استاد رو ننشستم و تو کتاب خونه دانشگاه بودم. استاد فهمید و ساعت دوم برای من و خیلی از بچه های دیگه که این روال رو پیش گرفته بودن غیبت زد. احساس گلو درد دارم امیدوارم مریض نشده باشم. نهار رزرو نداشتم و همبرگرد خوردم. هوای رشت ابری بود و صبحش کمی سردم شده بود. کلاس بعدازظهر خوب بود گروه ما کنفرانس خوبی داد خلاصه و مفید غیر از گروه ما سه تا گروه دیگه هم ارائه داشتن که خیلی طول کشید. یکی از بچه ها که گروه فیلمبرداری نداشت از من خواست تو فیلمش بازی کنم منم این کار رو کردم و بنا به اجبار یه جایی روی آسفالت دراز کشیدم تا کسی بهم امداد اولیه بده. شام کوکو سبزی داشتیم و چند تیکه کیکی هم خوردم. سه تا مقاله برای خودم و دوتا دیگه از بچه ها جور کردم که 2 نمره از تاریخ تمدن بگیریم به سبک کپی پست نیم ساعتم طول نکشید. یکی از بچهای کلاس سروش نگران تشکیل شدن کلاسا بود که بهش گفتم تا اونجایی که میدونم حالا حالا ها تشکیل نمیشه. هنوزم وقت نکردم فیلم ببینم. قطعا کودکی ایوان تارکوفسکی در اولویته.

۰ ۱

میدان

جمعه 22 آذر هم گذشت.

صبح امروز برام از ساعت 11 شروع شد. دیشب تا صبح بیدار بودم یه فیلم قدیمی از پل توماس اندرسون دیدم ( Magnolia 1999 ) که واقعا بد بود. خواب زیاد بازم امروز برام سرگیجه و منگی داشت. تقریبا کار خاصی نتونستم انجام بدم. یه کم زولا بازی کردم و کمی هم از فیلم های بجا مونده کلاسیک از پوشه قدیمیم گذروندم این بار نوبت تارکفسکی بود با بچگی ایوان تا اینجاش که خوب بوده بقیشو نمیدونم میگن تارکفسکی با این فیلم معروف شده. کمی نرد رایتر دیدم که یه نقاشی رو تحلیل میکرد و جالب ترین اتفاق امروز دیدن برنامه ای بود از شبکه سه به نام میدان. از این نظر جالب بود که داشت به استارت آپ های نو پا به شکل حرفه ای نگاه می کرد و دلایل پیشروفت وعدم پیشرفتشون رو برسی. یکی از دوستان سه تا ویدیو از یک اتفاق افتادن ماشینی از بالای پل به پایین رو برام فرستاد که واقعا حالمو بد کرد. نهار و شام رو آش خوردم و ترش هم کردم.فردا هم از صبح تا بعد ازطر کلاس دارم و ارائه.

۰ ۲

نقد های رابین وود

دو روز سخت گذشت 20 و 21 آذر.

دیروز به قدری سرم شلوغ بود که بعد از خونه اومدن چند ساعتی بیدار بودم یه خواب عمیق داشتم تا امروز صبح. امروز رشت آفتاب در اومد که عجیب بود. نشستم سر ساخت اسلاید و حسابی روش کار کردم تا بعد از ظهر تموم شد. صبح صبحونه یه کولوچه ی حقیرانه به سبک درویش ها خوردم. نهارم لوبیا پلو داشتیم. بجز اسلاید و ارائه امتحان میان ترم هفته دیگه 30 آذز هم داره بهم استرس وارد میکنه. پیش استاد تعمیراتم رفتم راستش واسه رفتن مدرکم رفته بودم که به استادم سر زدم یه گفتوگوی طولانیی هم باهم داشتیم سر رفتن از ایران یا موندن صحبت کردیم و... بیشتر مسیر رو پیاده رفتم و برگشتم. سه تا کتاب که از کتابخونه گرفته بودم پس دادم بچه ها تو کتاب خونه درباره آهنگ جدید هیچ کس حرف میزدن شب دان کردم و گوش دادم. یکی از کتاب هایی که تحویل دادم نقدهای رابین وود بود (عجب قافیه ای) که خیلی خوشم اومد ازش مخصوصا سر بحث سبک که یه تفاوت جدی بین حرکت دوربین، رنگ تصویر، ژانر فیلم، نگاه کارگردان، دغدقه کارگردان و این دست مسائل با سبک میذاره و معتقده سبک در هنر ورای ایناست.

Italian Trulli

اگر گذرتون به این کتاب افتاد حتما یه نگاهی به نقد فیلم پیش از طلوعش بندازین جالبه. در باره ایدئولوژی پشت فیلم هم حرف های جالبی میزنه از جمله این که بردمان رو سر قضیه نفهمیدن تفاوت بین مسائل اجتماعی یا مسئله ذات انسان زیر سوال میبره. بعد از ظهر رفیقم ایرادات اسلاید رو بهم گفت و تا آخر شب اونارو درست کردم. شام عدسی خوردم. چند وقتیه گرمی زیاد میخورم و این موضوع باعث سر حال تر شدنم شده.

۰ ۳

Nomadic Ambience

سه شنبه 19 آذر هم تموم شد.

آذر امسال عجیب داره میگذره هیچ سالی اینقدر سریع نمیگذشت واسم. خوب خوابیدم و صبح هم حس خوبی داشتم بعد مدت ها. دیشب یه خوابی دیدم برقام رفت. خواب محمدرضا گلزارو دیدیم میخواستم بهش فحش بدم ولی ازش گذشتم. (اتمام خواب) (شروع واقعیت)رفتیم بخش بچه های گروه طبقه بالا نیومده بودن جای اونا دارو دادیم دیگه استاد گفت حالا که موندین اینجا بمونید تا آخر چهار روز. اتاق عملم قرار شد لباس ببریم چهار نفر چهار نفر بریم از هفته بعد. یه کنگره ای هم درباره سوختگی داره برگزار میشه میخوایم بریم. طبقه سه نسبت به طبقه دو ضعیف تر بود ولی بازم خوب بود. نهار خونه بودم و کوکو سبزی خوردم. مدتیه سیب هم زیاد میخورم انگار سه تا روزی نخورم آروم نمیشم. خواب بعدازظهرم داشتم چند ساعتی. شبم فیلم رشته خیال رو دیدم این پل اندرسن خیلی خوبه هر فیلمی ساخته خوشم اومده هم اون مرشدش هم این هم اون خون به پا خواهد شد. کمی زولا بازی کردم و بقیه رو از دم تیغ گذروندم. کمی هم یوتیوب گردی این بار تو یوتیوب یه چیز خیلی با حال کشف کردم که اسمشو تو تیتر این پست میبینید. طرف میره از خیابون ها با میکروفن و دوربین 4k قوی فیلم میگیره و تو کانالش آپ میکنه. یکی از ویدیو هاشو دیدم رفتم ژاپن. نه این که دلم پر بکشه ها انگار تو خود خود ژاپنم خیلی تجربه جالبی بود واقعا دمش گرم.

Flowers in Chania

پلان سکانس هم فیلم میگیره قطع نمیکنه و این حس مارو به واقعیت اونجا بودن بیشتر نزدیک میکنه. چندتا کانال اینجوری دیگه هم پیدا کردم که ذوقم رو برانگیخت. هنوز نتونستم مرد ایرلندی رو تموم کنم فکر کنم بینش یه چندتایی فیلم دیدم. یاد جمله هیچکاک افتادم می گفت :

مدت زمان فیلم باید با حجم مثانه بیننده متناسب باشه.

 

۴ ۳

فک ولایت

دوشنبه 18 آذرهم رفت.

صبح بازم بارون بود اینبار خیلی خفیف تر از طول هفته. خوابم زیاد نبود. بجای چایی صبح دمنوش زیره مال دیشبو خوردم که در کمال ناباوری منو سر حال نگه داشت. بخش عالی بود یه بیمارستان تازه ساخت با کلی امکانات در حد استاندارد نرمال جهانی خودمونم تعجب کردیم. استادم اونی که فکر می کردیم نبود اما خیلی استاد خوبی گیرمون اومد. مارو دو قسمت تقسیم کردن که دو واحد جدا بریم و در عین حال فقط همون یه استاد بالاسرمون بود واسه همین کلی وقت اضافه داشتیم. تعداد بستری هم خیلی کم بود. تولد یکی از پرستارای بخش بود و جاتون خالی کیکی هم خوردیم. اصلا انگار نه انگار بیمارستان دولتیه خیلی کار توش کم بود.اینترنت گیلان قراره امشب 5 ساعت قطع بشه.

۳ ۰

مشکلات متفاوت بودن

17 آذر هم گذشت.

صبح بازم بارون شدیدی میومد تقریبا یه هفته ای میشه هوای رشت ابری و بارونیه این مسئله باقی بچه ها رو که از استان های دیگه میان دانشگاه مدت هاست اذیت میکنه. خواب خوبی داشتم حدود 6 ساعت. دارم به کم خوابی عادت میکنم. عامل حساسیت رو پیدا کردم و کاملا مهار شده چند روزی هم میشه که آبریزش بینی دیگه ندارم. کلاس صبح یه استاد خسته داشتیم که بعد از حضور غیاب اجازه میداد بچه ها برن و باقی کلاس رو نشینن. خیلی از پسرا هم جیم میزدن می رفتن. کلاس بعدی استاد کمی سختگیر تر بود. نهار بعد مدتها از سلف دانشگاه رزرو داشتم و خوردم قرمه سبزی بود خیلیم برنجش بد بود دل درد گرفتم. کلاس بعدازظهر یه عمومی خسته کننده داشتیم بچه ها هم هی سر مسائل عقیدتی باهاش بحث میکردن که مغزم داشت سوت میکشید. از بنزین بگیرید تا این که قرار بود پول آب و برقمون مجانی بشه. کلاس بعدی هم عمومی بود ولی استادش جون تر و فهمیده تر بود خدا رو شکر انقدر خوب حرف زد که نفهمیدم چطور زمان گذشت. ساعت 5 و نیم تعطیل شدیم. ترمکا هنوز کلاس داشتن و سر این موضوع موهای تنم سیخ شد و دلم براشون کباب. اومدم خونه شام ماکارونی خوردم در سه وعده. حال فیلم دیدن که اصلا ندارم. فردا بخش جدید بیمارستان هستیم و میگن این بخش کویته پس روزای خوب من دارم میام. بعدشم روزای بد امتحانات بازم دارم میام.

۳ ۳

روز خر کردن دانشجو

شنبه شانزدهه آذر هم گذشت.

صبح شیش ساعت خوابیدم و حالم عالی بود. کلاس صبح هم با کنفرانس طوفانی گروه ما تموم شد. با توجه به این که گفته بودن امروز جشن روز دانشجو برگزار میشه نصف کلاس خونه خوابیده بودن که اگرم غیبت بخورن بگن روز دانشجو بوده ماهم رفتیم جشن. نهار غذایی که بدم میاد یعنی ماهی خوردم. یک ساعت و نیم ورزش سنگین داشتم. تکواندو رو دیدم که سجاد مردانی چطور تو فینال پر پر شد و خواب کوتاهیم داشتم. شب هم خبر اومد گروه های ترم بعدمون کامل عوض شده و من با بچه هایی افتادم که خدارو شکر بیشتر باهام همفکرن. لبتابم یکم مانیتورش مشکل نویز پیدا کرد که حل شد. فردا هم یه روز طولانی تو دانشگاه دارم که امیدوارم به خیر بگذره.

۱ ۰