پراید یک بودن است و مرگ یک شدن

در سایه پرواز آسمانی قیمت پراید لازم دیدم یادی کنم از یک پراید عاشق.

بی نوا ساعت 3 شب هنگامی که سگ بیدار نبود ناجا و نه از ترس ناجا بلکه از شدت عشق دزدگیرش یکباره به صدا می آمد. تمام چراغ های منازل اطراف یکی پس از دیگری روشن می شد و اکابر هر یک با خانواده های خود می گفتند این دیگر چه خروس بی محلیست که این موقع شب یاد سماوات کرده. اما در همان لحظه در منزل و پارکینگ روبرو ماده پراید 132 آرام و نحیف چراغ های خود را به نشانه شنیدن صدای معشوق خود روشن می کرد و بی هیچ سرو صدایی در فراق جدایی یار از باک بنزین خود اشک میریخت.

مریدان شبی دور هم جمع آمدند که چه کنیم چه نکنیم و در آخر به قول خودم سرآخر به این نتیجه رسیدند که باید اجاق این نر پراید نکره را از پایبست سوزانند.شمع و دیلم و گل پروانه را بر داشتند و به دزدگیر آن بی نوا رسیدند. هرچه داشت کندن و بردند.

آن خر پراید بدبخت که دید چاره ای ندارد و از غم یار به جنون رسیده فردای آن روز خودکشی میکند و خود را به همراه چهار مسافرش به ته دره می فرستد.

مرسدس بنز ها سه روز عزای عمومی گرفتند و پژوها دو روز غذای عمومی پخش کرد.


سعدیا پرایدی بدیدی و بنز انگاشتی

مگر با سی و شیش میلیون پول انتظار پورشه داشتی؟

۲ ۵

محوطه ژله

پدرم می گوید مهاجم خوب مهاجمی است که خارج محوطه جریمه همچون فولاد سفت باشد و داخل آن همچون ژله. اگر بازیکن حریف انگشتی به او زد همانند خوردن خنجری داد بزند و پشتکها از بغل و جلو . می گوید آن محوطه معبود گاه هر مهاجمی است به آن می رسد و در آن فنا می شود. مهاجم خوب مهاجمی است که بیشتر از هر دروازه بانی شیرجه بداند. الحمدالله تیم ما از این مهاجمان کم ندارد.

شیرجه ها زدند آن مهاجمان

هر یکی به قد ساختمان

در نیامد یکی گل به این زمان

یک به اردکان یک به اسب دوان

نام عکس : باچشمان باز بسته

اثری از استنلی کوبریک

۴ ۸

نژادپرست

دوستان گفتند الا و بلا تو نژادپرستی و نژاد دیگران را مسخره میکنی و جایت در قطب جنوب جهنم است.

گفتم سند بیاورید تا استوا می روم.

گفتند همین که کله طاس دیگران را دست می اندازی.

گفتم کجای این نژاد پرستیست لا مذهبان.

گفتند ژن طاسی را که میراث جدان و پدران آنان است سخره می گیری و شخصیتشان را به صخره میزنی. نژادپرستی نیست!!!

دیدم تهمت نژادپرستی را کتمان کنم آفتاب پرستم می کنند چیزی نگفتم ولی خشتک ها دریدم.


در برگ ریزان خزان بر نگیرد طاسی کسان

این بود عاقبت حرف های سر سری و نشنیدن صدای آقایان


۰ ۶

شرط بندی آنتوان چخوف

با قمار باز داستایوفسکی اشتباه گرفته نشه این داستان کوتاه یه چیز دیگست.

خطر اسپویل به شدت زیاد اگر نخوندید بخونید.

با داستان ها و نمایش نامه های کوتاه تو این سبک خیلی حال میکنم پیرنگ منسجم داستان هدفمند جوری که تو کل داستانش فقط یه بار به بیرون و بادی که به تنه درختا میخوره اشاره میکنه و تماما ماجرای شرطبندی احمقانه ای که دو سال طول میکشه رو روایت میکنه. جذابیت داستان خیلی زیاده و هم میشه گفت یه جورایی نمایش نامه هم هست چون ما چخوف رو بیشتر به همین نمایش نامه ها میشناسیم و ذهنمون به این بعد شخصیتی کارکتر داستاناش عادت کرده از طرفی ابعاد داستان در حد اجرا روی صحنه در نظر گرفته شده و هم میشه گفت داستان ادبیه چون چهارچوب ادبی رو عالی رعایت کرده.

اما برسیم به فلسفه داستانش که تو آخرین نفس هاش همه رو گیج میکنه.این فلسفه راحته و قابل فهم برای همه و تو یه جمله خلاصه میشه.

"همه چیز داخل ماست و هیچ چیز اون بیرون وجود نداره"
به ظاهر سادست و تکراری اما فرم بیانش فرق میکنه با همه اون چیزایی که قبلا شنیدیم و همین فرم بیانشه که از چخف یه نویسنده تمام عیار ساخته. شخصیت اصلی در طی این سالها دستخوش تغییر زیادی در جهت منفی میشه و دقیقا برعکس شخصیت نامشهود داستان به اعماق وجود خودش فرو میره و ذره ذره به واقعیت نزدیک تر میشه. این تضاد که یک ثروتمند بی پول و یک بی خرد خردمند میشه خودش خاص و عالیه چه برسه به داستان در آوردنش که قشنگ ترشم کرده.
تو نتیجه نهایی شاید خیلیا مثل بانک دار تحت تاثیر قرار بگیرن و اون نتیجه اینه هر کاری که بیرون انجام مدید از تلاش برای پول در آوردن تا رسیدن به قدرت یا رسیدن به هر لذت دیگه ای در نهایت به پوچی میرسه و در واقع رنج و لذت آدم خودشه نه چیزای بیرون
۰ ۵

ماجرای جف

جف بیزوس مالک اصلی آمازون و ثروتمند ترین مرد جهان طی یک توئیت اعلام کرد : 

"پس از یک دوره طولانی تجربه عاشقانه و یک دوره آزمایشی جدایی، ما تصمیم گرفتیم که طلاق بگیریم و بقیه زندگی‌مان را به عنوان دوست ادامه دهیم."

از اون جایی که قانون داریم تو واشنگتون بعد از طلاق نصف دارایی مرد به زن و برعکس میرسه کارشناسا حساب رسیدن که بالغ بر 60 میلیارد دلار قراره به زنش برسه.

داشتم به این فکر میکردم نمیشه جف یکم ایرانی بازی در بیاره همین الان تمام دارایشو بریزه تو حساب زن بعدی که بهش علاقه داره تا اون پولشو نگه داره و دیگه نصف پولش به 0 دلار چیزی به زنش نرسه یا حتی بدتر از این من اگه جای جف بودم حاضر بودم کل دارایمو به خیره بدم اسمم از ثروتمند ترین آدم های دنیا خط بخوره اما چیزی به زن سابقم نرسه. البته من زن ندارم ولی خوب ...

بعد به این نتیجه رسیدم سهامشو چیکار کنه رسانه ها که بهش حمله میکننو چیکار کنه اصلا چطوری به زن بعدیش باید اعتماد کنه اصلا زن بعدی در کار هست یا نیست و...

سبک زندگی آمریکایی هم واسه خودش داستان داره ها از یه طرف خیلی عجیبه و جالبه که دو نفر میتونن یه تغییر بزرگ ایجاد کنن و یک باره همه چیو تغییر بدن مثلا بعد از طلاق بیزوس میتونه هر کاری دلش میخواد انجام بده و دیگه زنش نگه چیکار کردی کجا بودی چه خبرا؟ شب برو تو همون انبار آمازون بخواب یابسته من این هفته دیر رسید پوستتو میکنم.

و از یه طرف بده که بعد از 25 سال و داشتن احتمالا 4 فرزند که خانواده کاملا به هم عادت کردن و دیگه اصطلاحا به هم جوش خوردن و وابسته همن یه باره از خواب بلند شن ببینن عه پس فلانی کجاست من اینجا چیکار میکنم. :))

اما سوالی که ذهنمو مشغول کرده اینه که چرا گود پرنس بودن تو آمریکا اینجوریه که آخرش باید طلاق گرفت؟ اصلا ربطیم به پایان تلخ و این حرفا هم نداره مگه برای تغییر باید همیشه شونه خالی کرد. اصلا مگه تغییر همیشه خوبه؟

حالا خدا رو چی دیدین شاید زن سابق بیزوس ثروتشو شریکی با بیزوس نگه داشت و باهم کار کردن شایدم اصلا طلاق نگرفتن

۲ ۵

پیرمرد و دریا

بالاخره خوندمش بعد از یه وقفه نسبتا طولانی و دوری از آخرین کتابی که خونده بودم یه کتاب دیگه خوندم اینبار کتاب کم حجم کمتر فلسفی و بیشتر قهرمانی. که باتوجه به امتحانات بیخ گوشم معقول به نظر میرسه.

پیرمرد و دریا کتاب معروفی که همتون خوندید و یا حداقل یک بار اسمشو شنیدید. بعد از تموم کردنش چندبار صفحه آخرشو با دو انگشتم محکم چلوندم ببینم نکنه یه صفحه دیگه اون ته چسبیده که دیدم نه نچسبیده. از این شکلی تموم شدنش به شدت ناراحت شدم اما همینگوی همینه اصلا اسم فامیلش رو گذاشت همینگوی که با گفتنش همین بیاد جلو صورتمون.

گویا ارنست در زمان تعطیلاتش به شمال میشیگان می روفته و ماهی گیری میکرده احتمالا ایده یه همچین داستانی هم اونجا به سرش خورده بعید هم نیست. اینجور داستان ها که بر اساس زندگی شخصی یک نفر نوشته شدن زیاد هم قابل اعتنا نیستن فرض کنید یکی داستان جنایی می نویسه برای ایده گیری و داستان نویسش باید بره شبا قتل انجام بده تا واقعی تر جلوه کنه؟؟ قطعا نه قلم نویسنده از جای دیگه ای آب میخوره که راحتم به دست نمیاد.

اما چی باعث شده این داستان تا این حد از یه داستان معمولی بودنفاصله بگیره و انقدر معروف بشه سر آخرم به نویسندش نوبل ادبی بدن. اون چیزی کهمن فکر میکنم این عوامله :

  • داستان کوتاه و گیراست تعلیق داستان خوبه و کششی که ایجاد میکنه برای چیزی حدود 120 صفحه خوندنش کفایت میکنه.
  • مونولوگ های فلسفی ماهیگیر با خودش از قدرت های داستانه
  • فلش بک به جونیای پیرمردهم دل خواننده رو نرم میکنه
  • به محیط زیست آسیب میرسونه اما قلبش با محیط زیسته نشون به اون نشون که بارها خودشو جای ماهی های مختلف و پرنده ها میذاره و از دید اونا به دنیای ما نگاه میکنه
همین موارد کافیه که داورای نوبل دستشون برای تو پاکت گذاشتن اسم این کتاب شل بشه. در کل من از این کتاب اصلا خوشم نیومد و جز چند جمله فلسفی قشنگ چیز دیگه ای برام نداشت.
۳ ۸

مرد ترابایتی

وای فای خونه ما پشتبه من و اونور خونست تقریبا هر کیلوبایت اطلاعات که از اونجا به لبتاپم میرسه باید از سلولای بدن من عبور کنه تاخودشو تسلیم اینترنت دانلود منیجر کنه از اون جایی که من تاحالا با این وایفای چندین ترابایت از جامعه جهانی وب دانلود کردم و تک تک این اطلاعات هم از سلولای بدنم گذشتن میشه نتیجه گرفت من یه مرد ترابایتی هستم که رسوب ترابایت ها اطلاعت مختلف رو تو بدنم تجربه کردم و دارم. می تونید سوکتاتونو تو گوشم بذارید و به صورت آفلاین ازم فیلم دانلود کنید.

۱ ۵

Collateral

قبلا تو صدا سیمای خودمون دیده بودمش نه کامل چیزی زیادی ازش یادم نبود سانسور مثل همیشه یه داستان دیگه به خوردمون داده اصل داستان اینگلیسیش جالب تر بود. بازیگری عالی و بدون نقص جیمی فاکس که انگار واسه این نقش به دنیا اومده بود تام کروزهم محکم و قوی.  انقدری خوب بود که بشه گفت انگار واقعا قاتله کمتر دیده بودیم از این نقشا ازش.

رابطه ای که بین دو نفر به عنوان یه راننده و یه قاتل شکل میگیره قابل باور و خوبه. نکته بد فیلم اینجاست که شات ها خیلی زمخت و ناشیانه عوض میشن و این تا حدودی از چنین فیلمی به دوره. تو راه رفتن بازیگرا دوربین به شدت میلرزه که اینم بده. اکشن فیلم پرداخت خوبی داره و دکوپاژ رو هواست.

راه مکس (راننده تاکسی) برای فرار از سختی کار هم در نوبه خودش جالبه من به شخصه سعی میکنم اخلاق خوبی که از شخصیتای مثبت فیلم میبینم تو زندگیم استفاده کنم احتمالا از این روش کارت پستالی اونم برای فرار از مشکلات بهره ببرم. شاید جواب داد شایدم نداد به هر حال امتحانش ضرری نداره.

جملات فلسفی وینسنت که مثل یک روان شناس حرفه ای عمق روان مکس رو میشکافتم عالی بود آدم هم زمان با وینسنت به فکر می رفت و هم زمان با اون به لطف موسیقی فیلم بیرون میومد.

نمره من به فیلم 1.93 از 4 نمرست


۰ ۳

ریکاوری جهنمی

امروز صبح تعداد زیادی شات زدم شاید حدود چهارصد تا، به شدت خسته اومدم خونه خواستم عکسارو بریزم تو لبتاپ که یه ادیت ریز بزنم ببرم برای ارائه به استاد.بلا فاصله بعد از زدن فلاش به لبتاپ دیدم یه ارور داد که نوشته بود دیسک باید فرمت بشه. خلاصه بگم ویندوز رم دوربین رو نمی خوند و می گفت الا بلا باید فرمتش کنی منم انواع و اقسام روشارو رفتم به گوشی زدم از سی ام دی ویندوز دستور تعویض فرمت رمو دادم اما هیچ کدوم نشد که نشد.

 لحظات پر اضطرابی که با سی ام دی قصد برگردوندن عکسارو داشتم اما نشد. 

انگار آسمون افتاده بود رو سرم داشتم می مردم از بس عصبانی بودم و حالم خراب بود. اون همه از خواب صبحت بزنی تو این هوا بری عکاسی کلی راه بری کلی دنبال سوژه بگردی آخرش این. تو دلم چندتا فحش آبدار به این رم دوربینم دادم که جالب نیست بازگو کنم.

خدا حفظش کنه یکی از آشناهای ما مخ کامپیوتره تو زمینه هارد و پارتیشن دست تولایی داره به اون گفتم گفت فرمتش کن یه نرم افزار میگم با اون عکساتو برمیگردونی. اولش باورم نشد اما وقتی عکسا برگشت که حدود نیم ساعتم طول کشید. داشتم بال در میاوردم. این حجم از بالا پایین رفتن احساسات تو من اصلا طبیعی نیست اما تو این زمینه بخصوص پیش اومد.

 فرشته نجات من ، نرم افزاری که تونستم باهاش عکسامو برگردونم خدا به برنامه نویساش یک در دنیا صد در آخرت بده انشالله 

می تونم بگم 99 درصد عکسا کاملا سالم برگشتن حتی اونایی که خیلی خیلی قبل پاک کرده بودمم برگشتن. القصه روز بدی بود ولی عالی تموم شد. 

شمایی که الان داری این متنو میخونی شاید برای فلش ، هارد اکسترنال و یا حتی هارد ویندوزت این اتفاق ناگوار بیوفته پس برو یه بک آپ از اطلاعاتت بگیر آموزشاش تو نت هست کافیه فقط سرچ کنی تا برات بیاد. نگو این اتفاقا برای من نمیوفته که منم همین جوری فکر می کردم اما عاقبت این شد.


۱ ۸

در میان و کنج

احتمالا اولین باره این اسم رو برای یک سبک کاملا منحصر به فرد تو فارسی به کار میبرم. شاید عکاسی دنج و یا حتی عکاسی بکر اسمایی قشنگ تر باشن اما یه عکاس حرفه ای که این سبک رو کار کرده حتمی متوجه میشه چرا درمیان کنج بیشتر میخوره.

داستان اینه که حرفش شد سر کلاس و استاد گفت تا سال های اخیر بیشتر تو ترکیه و آذربایجان این مدل عکاسا کار میکردن اخیرن تو ایرانم کارای  آقای جمشید بایرامی  داره با اونا رقابت میکنه و سبک خلوتی تو عکاسی محسوب میشه.

سبکشم این شکلیه که لنز واید از یک سوژه بکر و تک در جایی که به طور معمول شلوغه اما در اون لحظه فقط و فقط اون سوژه اونجاست مثلا شب داخل بازار یا صبح داخل پارک و ... عکس میگیره حس عکس بر خلاف مستند که روی صورت و چشمه به شدت روی فضای بکر اطراف تمرکز داره و آدم بعد دیدن عکس از شدت حیرت مات میمونه.

سرچ کردم از این عکاس عکسای تو این سبک پیدا نکردم همش مال قبله که هیچ کدوم تو این سبک گرفته نشده اما یه نمایشگاه زده که چنتا از این مدلیاشو گذاشته.

همینجا بگم ممکنه عکسایی باشن که مال ایشون نیستن و یا حتی مال شاگرداشونن لطفا به ما هو هنر نگاه کنید.

قرار گرفتن دو سوژه چسبیده به هم ،مدل حرکت ، فرم مسجد یا امام زاده ، ابر ها و حتی لباس کشیده عروس که کادر رو خوب پر کرده به شدت خوبن.

تنها دلیلی که برای سیاه و سفید نکردن این عکس میشناسم اینه که روسری قرمز روی سر اون خانومه و این در فرهنگ اونا شاید معنی خاصی داره که یه عروس باید چه شکلی در اون روز خاص ظاهر بشه. از مسیرشون معنا تولید میشه چون مقصد مشخصه و به نظر من اطراف پایین ایدیت خوبی نداره و بیش از حد خام مونده.

سمت راست اولیشه زنی میان جاده خاکی ایستاده با چادری مشکی بسیار بی هویت و بی نشونه حتی چشمشم نمیشه دید حرکت درختا فوق العادن و آسمون ابر قشنگی داره. عکس وسطی رو نمیتونم خوب بینم اما آبی دیوارش در شمایل سبک جز به کله همچنان در اون عکس هم بی هویت بودن حرف اول و آخر رو میزنه.

در پشت آقای بایرامی میبیند یکی دیگه از این هنرا رو که البته بک راستش به دلیل وجود آقای بهرامی مشخص نیست:))

 از آرنه هودالیک (Arne Hodalič) تو همین سبک احتمالا تو سفرش به ایران گرفته فضا رو نمی فهمم اما به نظر یزده.نور پردازیش داستانیه برا خودش.

برنده مسابقات آزاد سیاه و سفید اسپانیا تو همین سبک

عکسی از پیل تاروان عکاس قدر این سبک.

نام عکاس رو نمیدونم اسم اثر به گفته گوگل قدم در تاریکیه.

پانیک در همین سبک که زیبایش رو دو چندان کرده.

۰ ۴