کروکودیل

کتاب جالبی از داستایوفسکی. بیشتر از داستان این بار روی مضمون تاکید دارد که به نظرم موفق هم هست. قسمت طلاق عالیست قسمت غرور هم بعد از طلاق جایگاه دوم را دارد. شاید نویسنده موقعیت روسیه زمان خود را تصور می کرده و این داستان را بر اساس آن می نوشته اما آگاه و یا ناآگاه حرف تمام کشور های جهان سوم را زده.

اقتصاد حرف اصلی داستان است اما چه اقتصادی؟ دستمایه طنز داستان اقتصادیست که به هر قیمتی حتی شده جان انسان ها می تواند برای یک کشور سود به بار بیاورد و در دنیایی که هر کس به فکر دیده شدن خود است از مرد خورده شده توسط کروکودیل تا زنش روزنامه نگار ها و حتی صاحب کروکودیل و سیاست مردان فقط و فقط یک آدم دلسوز است که هر کاری برای برگرداندن شرایط به حال قبل می کند به سنگ می خورد این شخصیت فوق العاده است و در داستان های گذشته روسی بی سابقه. در نهایت از (روح) داستایوفسکی بخاطر این کتاب خوبی که در عید خواندم تشکر میکنم.

نمره من به اثر 3.18 از 4 نمره

۱ ۳

شرط بندی آنتوان چخوف

با قمار باز داستایوفسکی اشتباه گرفته نشه این داستان کوتاه یه چیز دیگست.

خطر اسپویل به شدت زیاد اگر نخوندید بخونید.

با داستان ها و نمایش نامه های کوتاه تو این سبک خیلی حال میکنم پیرنگ منسجم داستان هدفمند جوری که تو کل داستانش فقط یه بار به بیرون و بادی که به تنه درختا میخوره اشاره میکنه و تماما ماجرای شرطبندی احمقانه ای که دو سال طول میکشه رو روایت میکنه. جذابیت داستان خیلی زیاده و هم میشه گفت یه جورایی نمایش نامه هم هست چون ما چخوف رو بیشتر به همین نمایش نامه ها میشناسیم و ذهنمون به این بعد شخصیتی کارکتر داستاناش عادت کرده از طرفی ابعاد داستان در حد اجرا روی صحنه در نظر گرفته شده و هم میشه گفت داستان ادبیه چون چهارچوب ادبی رو عالی رعایت کرده.

اما برسیم به فلسفه داستانش که تو آخرین نفس هاش همه رو گیج میکنه.این فلسفه راحته و قابل فهم برای همه و تو یه جمله خلاصه میشه.

"همه چیز داخل ماست و هیچ چیز اون بیرون وجود نداره"
به ظاهر سادست و تکراری اما فرم بیانش فرق میکنه با همه اون چیزایی که قبلا شنیدیم و همین فرم بیانشه که از چخف یه نویسنده تمام عیار ساخته. شخصیت اصلی در طی این سالها دستخوش تغییر زیادی در جهت منفی میشه و دقیقا برعکس شخصیت نامشهود داستان به اعماق وجود خودش فرو میره و ذره ذره به واقعیت نزدیک تر میشه. این تضاد که یک ثروتمند بی پول و یک بی خرد خردمند میشه خودش خاص و عالیه چه برسه به داستان در آوردنش که قشنگ ترشم کرده.
تو نتیجه نهایی شاید خیلیا مثل بانک دار تحت تاثیر قرار بگیرن و اون نتیجه اینه هر کاری که بیرون انجام مدید از تلاش برای پول در آوردن تا رسیدن به قدرت یا رسیدن به هر لذت دیگه ای در نهایت به پوچی میرسه و در واقع رنج و لذت آدم خودشه نه چیزای بیرون
۰ ۵

پیرمرد و دریا

بالاخره خوندمش بعد از یه وقفه نسبتا طولانی و دوری از آخرین کتابی که خونده بودم یه کتاب دیگه خوندم اینبار کتاب کم حجم کمتر فلسفی و بیشتر قهرمانی. که باتوجه به امتحانات بیخ گوشم معقول به نظر میرسه.

پیرمرد و دریا کتاب معروفی که همتون خوندید و یا حداقل یک بار اسمشو شنیدید. بعد از تموم کردنش چندبار صفحه آخرشو با دو انگشتم محکم چلوندم ببینم نکنه یه صفحه دیگه اون ته چسبیده که دیدم نه نچسبیده. از این شکلی تموم شدنش به شدت ناراحت شدم اما همینگوی همینه اصلا اسم فامیلش رو گذاشت همینگوی که با گفتنش همین بیاد جلو صورتمون.

گویا ارنست در زمان تعطیلاتش به شمال میشیگان می روفته و ماهی گیری میکرده احتمالا ایده یه همچین داستانی هم اونجا به سرش خورده بعید هم نیست. اینجور داستان ها که بر اساس زندگی شخصی یک نفر نوشته شدن زیاد هم قابل اعتنا نیستن فرض کنید یکی داستان جنایی می نویسه برای ایده گیری و داستان نویسش باید بره شبا قتل انجام بده تا واقعی تر جلوه کنه؟؟ قطعا نه قلم نویسنده از جای دیگه ای آب میخوره که راحتم به دست نمیاد.

اما چی باعث شده این داستان تا این حد از یه داستان معمولی بودنفاصله بگیره و انقدر معروف بشه سر آخرم به نویسندش نوبل ادبی بدن. اون چیزی کهمن فکر میکنم این عوامله :

  • داستان کوتاه و گیراست تعلیق داستان خوبه و کششی که ایجاد میکنه برای چیزی حدود 120 صفحه خوندنش کفایت میکنه.
  • مونولوگ های فلسفی ماهیگیر با خودش از قدرت های داستانه
  • فلش بک به جونیای پیرمردهم دل خواننده رو نرم میکنه
  • به محیط زیست آسیب میرسونه اما قلبش با محیط زیسته نشون به اون نشون که بارها خودشو جای ماهی های مختلف و پرنده ها میذاره و از دید اونا به دنیای ما نگاه میکنه
همین موارد کافیه که داورای نوبل دستشون برای تو پاکت گذاشتن اسم این کتاب شل بشه. در کل من از این کتاب اصلا خوشم نیومد و جز چند جمله فلسفی قشنگ چیز دیگه ای برام نداشت.
۳ ۸

کتاب همان چیزی که مردگان را زنده میکند

نمیدونم چطور باید با این سم مهلک که بین جامعه فراگیر شده مبارزه کرد سمی که جمله اصلیش اینجوری شروع میشه "بجای کتاب خوندن میشینم فیلم میبینم یا اصلا این کتاب خودش فیلم داره" اما اینو میدونم تا زمانی که این جمله علم شده نمیشه از دنیای راحتی که سال هاست برای خودمون ساختیم فرار کنیم.

داشتم در رابطه با کتاب خونی کتابهای بزرگ میگشتم که به این متن رسیدم اگر شما هم مثل من در مطالعه این نوع کتاب ها مشکل دارید از دستش ندید.

۱ ۴

فرانکن اشتاین

میخواستم تو را بکشم. آخر با خود چه فکر کرده بودی که انسانی از تکه های مرده اجساد ساختی؟ چرا باید اینقدر رنج بکشم در حالی که میتوانم هم تو و هم خودم را یک آن خلاص کنم تا با این انتقام راحت شوم.


در واپسین لحظات تابستان و در حالی که ترم جدید هم برای ما شروع شده این کتاب را از شنتو شنیدم ارزشش را داشت خیلی زیاد. شاید یکی از مهم ترین دستاورد های تابستان داغم بود. کتاب سوال های خوبی را جواب میده اما در طرح اصل سوال مشکل داره. سوالاتی مثل این که چرا زنده ایم و زندگی میکنیم که چی؟ این دنیا ارزش زنده ماندن داره؟ اگر زشت باشیم یا نقصی داشته باشیم که دیگران از ما فرار کنند چه باید بکنیم؟ خودکشی؟ انتقام؟ و همه این سوالات در قالب رمانه نه پرسش و پاسخ خام

داستان تعلیق خوبی هم داره اگر نخوام اسپویل کنم در حالت کلی خطی بودن دو شخصیت اصلی و سوئیچ خاطرات و تصویر ساخته شده در ذهن مخاطب عالیه. رمان معروفی نیست اما ارزشمنده و بعد خوندنش حالمو خوب کرد الان هم به شدت علاقه پیدا کردم رمان دیگه ای از همین نویسنده به اسم آخرین نفر رو بخونم که مثل هم همین رمان علمی تخیلیه.

۳ ۳

جاسوس ما در هاوانا

بعضی وقتا یه اسم تو ذهن آدم مدام تکرار میشه _ آهنگو نمیگما اهنگ جای خودش که پدر مغز آدمو درمیاره ازبس تکرار میشه اسم خالیو میگم _ 

القصه چند ساعتی بود یه کلمه "جاسوس ما درهاوانا" مدام روزبونم میچرخید و من اصلا نمیدونستم این کلمه چیه و از کجا اومده تو مغزم حتی کوچیکترین چیززیم دربارش نمیدونستم و همین طور نمیدونستم هاوانا اصلا کجاست. هر جا بیکار میشدم و مینشتم همش این اسم میومد تو ذهنم. پیش خودم فکر کردم شاید تو خواب یه چیزی دیدم رفته تو ضمیر نا خودآگاهم یا تلویزیون یه چیز پخش کرده اینو از اونجا شنیدم یا...

یه سرچ تو گوگل زدم دیدم اسم یه رمان معروفه و یه فیلم قدیمیم از روش ساختن و کاملا معنا دار هم هست اما هرچی فکر میکنم نمیفهمم آخه چرا این باید هنوز که هنوزه توذهنم باشه و هی تکرار بشه چیزی که تا بحال حتی یه بارم نشنیدمش.

شاید آیندگان این اسموتو ذهنم گذاشتن پاشم برم کتابشوبخونم.


پ.ن 1:امتحانات ایز کامینگ

۳ ۳

کتاب بازی سپیده دم و رویا 1

بازی سپیده دم و رویا دوتا داستان نسبتا کوتاه ( حدود 320 صفحه جیبی) و بسیار معروف از Arthur Schnitzler که شهرتش به خاطر فیلم معروف کوبریک چشمان بازُ و بسته (چشمان کاملاً بسته) ده برابر شده.

 

همین اول بگم که کتاب دوم یعنی رویا جزء 10 کتاب ارزشمند آرتورم نیست ولی خوب کوبریک عاشق این داستان شد و با تغییرات 180 درجه ای تعبیر خودشو از این داستان نشون داد.البته تو این پست میخوام مفصل در باره ی داستان اول که فوق العاده بود صحبت کنم در باره داستان دوم که همون رویا هست در پست دیگه ای اگر عمری باقی بود کمی براتون مینویسم.

<< توجه توجه این قسمت حاوی متنی به شدت اسپویل کننده است >>

اما کتاب اول یعنی بازی سپیده دم که از نظر ساختاری بسیار شبیه قمارباز داستایوفسکیه اما ازنظر داستانی ذره ای شباهت نداره یک داستان میخ کوب کننده از کسیه که برای بدست آوردن پولی که دوستش از اون تقاضا کرده وارد یک قمار سنگین میشه و میتونه ده برابر اون چیزی که دوستش ازش طلب کرده بود تو اون قمار به دست بیاره اما طمع میکنه وبرای بدست آوردن پول بیشتر تلاش میکنه قدم به قدم در باتلاق قمار بیشتر فرو میره.جوری که چیزی حدود 20 برابر پولی که برای بازی گذاشته بود زیر قرض میره و مجبور میشه برای پرداخت بدهیش پیش چندین نفر بره و از اونا درخواست پول کنه و در آخرین لحظات خودکشی میکنه که بسیار شوکه کننده و درد آوره اما آخر داستان آدمو به فکر وادار میکنه که چطور ارزش همه انسان ها به پول خلاصه شده.
طی این داستان چندین شخصیت اصلی و فرعی با شخصیت شماره یک رو در رو میشن که شاید مهم ترین شخصیت فردی به نام کنسوله این شخص همون قمار بازیه که در ابتدا مقدار زیادی پول داخل قمار میبازه اما ادامه میده و میتونه همه ی پولی که عقب افتاده رو پس بگیره.نویسنده به قدر حالات روحی و روانی و همچنین چهره و فضای اتاق رو خوب به تحریر در آورده که شما مسحور این زیبایی میشین.
اوایل داستان یکم کسل کنندست مخصوصا بخشهایی که برای درخواست پوله که البته برای داستان کوتاه میشه گفت خیلی بده اما از وسطای داستان به بعد ریتم تند و خیره کننده ای داریم که جبران میکنه.
راستی من این کتاب رو از فیدیبو خریدم فکر کنم قیمتش سه هزارو پونصد تومن شد که در مقایسه با نسخه ی چاپیش که 15 تومنه خوب خیلی خوبه اینم نمونه صفحش:

 

<< قسمت اسپویل کننده تمام شد >>

اما در باره نویسنده که بنظرم فهمیدن افکار نویسنده تو این مدل از داستان سرایی ها 90 درصد فهم ادم رو نسبت به داستان زیاد میکنه (چون نویسنده تو زمان خودش و حالات اجتماعی دهه 20 میلادی مینویسه اگه کسی این دوران تاریخ اروپارو مطالعه کرده باشه تو داستاناش غرق میشه) باید بگم فردیه که تمام داستاناش حول محور داستان های مدرن (مدرن یعنی داستان زمان خودش نه عقبتر) میگذره و قهرمان های داستاناشم به طرز عجیبی پولدار قدرتمند و بعضی وقتا مغرور اند نویسنده تو داستاناش سعی میکنه شمارو وارد یه زندگی اشرافی و بورژوازی بکنه و درگیر پول وثروت بشین تا تلخیا وحتی بعضی مواقع واقعیات زندگی که اونا از تلخ ترین قسمتای زندگی به حساب میان دور کنه.

از معروف ترین کتاب های این نویسنده المانی میشه به اینا اشاره کرد:
نکته ی مهم دیگه ای که بایدبا شاره کنم خصلت شوکه کنندگی آرتوره که درجایی که شما فکرشو نمیکنید یه سطل آب یخ روتون میریزه و جذابیت داستانو بیشترو بیشتر میکنه.
در مورد فیدیبو هم بگم که هم میتونید تو گوشی و هم میتونید تو کامپیوتر اپشو نصب کنی و استفاده کنید این قابلیت بهتون کمک میکنه همه جا بتونید کتاب رو بخونید البته این کتاب که خیلی سبکه و چند ساعته تموم میشه ولی برای کتاب های بزرگی مثل جنگ و صلح و... واقعا بدرد بخوره.

اینم یه تصویر از نمای دسکتاپ این اپلیکیشن که کار بچه های دیجی کالاست.

و در آخر هم بگم داستان سپیده دم به درد همه جور آدمی میخوره از کتاب خونا تا کتاب نخونا چون هم کوتاهه و هم جذاب پس دلیلی نمیبینم بگم به درد مورد خاصی نمیخوره.
ادامه این کتاب رو که داستان رویاست در پستی دیگه بررسی میکنم.
۱ ۱

گرمِ کتاب خوندن بشید داستان خودش شمارو میبره

داستان اینه که اول هرکاری سخته اما وقتی توش میوفتین میتونه براتون جذابیت ایجاد کنه نکته ای که تو کتاب خوندن مهمه اینکه خودتونو با داستان درگیر کنید اونوقت میبینیدد که داستان خودش شمارو به سمت ادامه ی ماجرا میکشه اون وقت شمایی که تو عمرت 300 صفحه کتاب نخوندی میشینی کل یه رمان 500 صفحه ای رو میخونی.

اولش شاید نیاز به تمرین داشته باشه ولی وقتی این سختی اول یه رو گزروندی دیگه رو غلتک میوفتی از من شنیده بگیرید چون داخل هر کتابی میشه حاصل عمر و تجربه ی چند یا حداقل یه انسانو درآورد این تجربه ها حاصل سال های زیادی هستن و با ارزشن
اینم اضافه کنم که هرگز هرگز هرگز یه فیلم نمیتونه به اندازه ی یه کتاب غنی باشه و خودتونو با این جمله گول نزنید که کتاب نمی خونم عوضش فیلم میبینم

۶ ۳