معادل بارون

|      در کودکی پدرم میگفت زمانی که در ارتفاع زندگی ما بارون میاد یعنی داره در ارتفاعات کوه و روستاهای بالای کوه برف میاد. مغز من عادت به دوگانه دیدن شرایط نداشت. اگر اینجا بارون میومد برای من همه جهان و سیارات و منظومه ها بارونی بود. مثل همون ضرب المثلی که مورچه داخل قطره فکر میکرد دنیارو داره آب میبره. گوشه هایی از این مرکز بینی من هنوز هم باقی مونده.

۰ ۳

چرخیدن مجازی

|      سال قبل کنکور بود. یادمه پیش یه مشاوری میرفتم برای راهنمایی. برای جلسه اولی که بابام پیشش بودم یه سوالی پرسید که واقعا تو جواب دادنش موندم. گفت چندساعت از روزو تو اینترنتی؟ گفتم یه چیز حدود 4 ساعت. گفت تو این 4 ساعت تو نت چیکار میکنی؟ واقعا مونددم چی بگم. گفتم سایتای روانشناسی و این قبیل چیزا رو میخونم. باور نکرد احتمالا پیش خودش گفت کدوم آدمی انقدر حوصله داره این کار رو بکنه ولی بحث رو عوض کرد. منم جواب خودم باورم نشد انگار جواب رو نمیدونستم. جدی 4 ساعت که البته برای اون موقع بود به چیزای خیلی خیلی بی اهمیت میگذشت. از دیدن قیمت کالاهایی که هرگز قرار نیست خریده بشن تا هزار و یک ویدئو و خبر و ... که هیچ تاثیری تو زندگی من نداشتن و الکی زمانم رو پر میکردن. خلاصه این که سوال خوب آدم رو به چالش میکشه. الان سعی میکنم هدفمندتر بچرخم.

۰ ۴

سوخت شخصیت

|      شخصیت هرکسی تو زندگیش درست مثل سوخت میمونه. بعضیا تندن سریعتر میسوزن بعضیا آروم تر و آرومتر میسوزن. همه این سوخت ها یه رو تموم میشه. بحران میان سالی یا سرشکستگی اوج جوانی از سر بی پولی یا عقده ها اونجاست. به سن هم ربطی نداره. شخیت آدما گفتارشون و حتی زبان بدنشون بعد این اتمام سوخت تا حدودی عوض میشه. اکثرا میگن دنیا ارزش ندار و میرن دنبال عشق و حال. بعضی ها دنبال پول و بعضی ها پوچی. ازدواج و بچه دار شدن هم به عنوان یه عامل عقب اندازنده سوختن به حساب میاد اما تا ابد پایدار نیست.

۰ ۳

کوتاهی ارزش

|      هشتاد تا صد سال پیش عکاس ها هویت مستقل داشتند. برای یک عکس ماه ها نقشه و بعضا هفته ها تلاش میکردند. عکس با تشریفات خاصی توسط مجلات یا روزنامه هایی که از نظر نوع کم تعداد و از نظر تیراژ پر تعداد بودند خریداری و چاپ میشد. مردمی که عکس را در دست می گرفتند با دقت زیاد عکس را بررسی و درک می کردند. امروزه سرسری شده نهایتا یک تا دوثانیه به یک عکس در مجازی یا در و دیوار و تلویزیون نگاه میکنند نه عکس و اطرافشان را می فهمند نه حس میکنند و با سرعت در گذرند که زودتر بمیرند و هنوز میپرسند نسل های جدیدتر چرا افسرده ترند.

۱ ۵

شیوه های فریب خود

|      اوایل پول درمیاریم که گرسنه نباشیم. بعدش واسه این که عقده های بچگیمون رو جبران کنیم. بعدش زندگی راحت تر و بعدش پول درمیاریم که فقط دربیاریم و بعدش پوچی. غذا خوردن زیاد دل آدم رو میزنه. جنس خریدن زیاد آدم رو بی انگیزه میکنه. دویدن زیاد آدم رو پوچ.

۰ ۵

طریقه کشتن عکاس

|      اگر عکاس خوبی کنارت داری و فکر کشتنش توی سرت رژه میره ازش بپرس بهترین عکسی که تو زندگیت گرفتی کدوم بوده. قطعا میگه این چندتا بهترینا ... حرفش رو قطع کنید و بگید بهترین. اون عکاس میمیره نه بخاطر انتخاب بهترین لحظه. بخاطر اجبار در حذف بیشتر عمرش.

۰ ۵

پوسیدگی

|      حتی بهترین آهنگ ها هم بعد از پشت سر هم شنیدن چندین و چندباره دیگه حس اول رو ندارن. کتاب ها همینطور، فیلم ها دیگه شکوه اولین بار دیدنشون رو ندارن. همه چیز بعد از استفاده مکرر تو این دنیا پوسیده میشه. خود آدما هم دیگه بعد از سالها زندگی اون آدم اول زندگی نمیشن. در عین حال یکی از بهترین قوانین جهانه و در عین حال یکی از بدترین اون ها همین پوسیدگیه. از یه طرف نمیذاره با تکرار شنیدن یک آهنگ یا یه چیز خوب دیگه بمیری. از یه طرف نمیذاره لذت همیشگی ببری و رنج و نئشگی میسازه. تا بفهمیمی یه موجود ضعیفی تو این کیهان بزرگ.

۰ ۶

تمسخر

|      از کودکی تا 17 یا 18 سالگی شخصیت مهر طلب سنگین و بی ملاحظه ای داشتم. از تمسخر دیگران می ترسیدم. نظر دیگران برایم مهم بود خیلی زیاد. به کمک روانشناسان خوبی مثل بابایی و مکری تونستم از این چاه بیرون بیام. شاید از هر 10 نفری که در روز میبینم 8 نفر هنوز در این چاه منت تعریف دیگران دست و پا میزنند. اینها برای بیماری نه ولی برای سعی نکردن لایق سرزنش هستن.

۰ ۴

آبشار یخ زده

|      هرچی بیشتر تو زندگیم سیال بودم و کار هارو تو لحظه انجام دادم نتیجه بهتری گرفتم. برنامه ریزی در کوتاه مدت برام جوابه ولی تو طولانی مدت نتیجه خوبی نمیده یا شاید من بلند نیستم اون رو کوچیک، کوچیک کنم تا اندازه دهنم بشه و از انجامش جا نزنم. ماهیت یه آبشار یخ زده برای من و زندگی من فرقی با یه برکه راکت مرده نداره. اگه کاری رو بخوام بعدا انجام بدم در واقع اون کار رو کشتم. برای همینه که حرکت میکنم نه بخاطر این که به پایان برسم. واسه این که راکت و مرده نباشم.

۰ ۲

قفسه های کتاب

|       در این صد سال قفسه های وی اچ اس از بین رفته اند. قفسه نوار کاست ها همینطور. دیسک های بلوری که که کتابخانه هارا پر میکردند محو شدند. ظروف دمده و شکسته شدند. تنها کتاب ها مانده اند نه صد سال شش هزار سال. هر وقت پوسیده شدند چاپ جدید جایشان را گرفته و هر وقت سوزانده شدند حافظه ها حفظشان کرده.

۱ ۴