سرزمین دزد ها

|      وقتی فقر زیاد و در نتیجه دزدی زیاد میشه سوال پیش میاد که در سرزمین دزد ها چطور باید زندگی کرد. احتمالا بعد از کمی فکر کردن به این نتیجه میرسیم که باید نداشت تا نبرن.

|      یلداتون مبارک.

۰ ۴

بچگی

|      دیروز بعد از ظهر وقتی از کار داشتم می اومدم خونه دیدم یه مادری دست دوتا بچه اش رو گرفته بود و به سختی توی پیاده رو با اونا راه میرفت یه بچه یکم کوچکتر بود سرعت شون رو کند کرده بود. بچه بزرگتر به مادرش گفت میتونم من بدو ام. مادر حرفی نزد. عمیقاً خودم رو داخل اون بچه دیدم. بچگی محدود. مادری فداکار.

|      اولین پست کیبورد جدیدمه. به مرحله از زندگی رسیدم که ابزار هست ولی وقت نیست هیچ وقت اینجوری نبوده.

۰ ۴

خود کار 47

|      مد شده هر رپری شکل مبارزه به خودش میگیره چهار خط نامفهوم مینویسه با هزار جور تبلیغات اینستایی و رادیو جوانی خودش رو میندازه تو گوش مردم و آخرشم مدعی میشه قلم من سلاحمه. در بهترین حالت سلاحت صدات باشه عزیز میخائیل بولگاکف و داستایوفسکی هرگز جرعت نکردن همچین جمله ای رو درباره قلم بگن شما که جای خود داری.

|      پ.ن: کم مینویسم چون این روزا سخت میگذره. خیلی سخت و پر استرس باشد که قدر بدونم.

۰ ۸

خرید آنلاین

|      آشنایی نزدیک داشتیم که در هلند زندگی می کرد میگفت تا سه سال دیگه همه خرید های ایران آنلاین میشه مثل هلند. البته سه سال شد ده سال و هنوز در فروشگاه های آنلاین خوب و معتبر ما اجناس با قیمت بالاتر از فروشنده حضوری داده میشه. مردم حق دارند آنلاین نخرند ولی چه کنیم که انحصار دست همه رو بسته و در آخر باید "خرید این محصول را پیشنهاد میدهد" را تیک بزنیم چرا چون از بقیه سایت ها بهتر است. شبیه مردمانی هستیم که از ما دزدی شده و از دزدان خود برای کمتر دزدیدن تشکر میکنیم.

۰ ۷

زندگی کارمندی

|      بدبختی زندگی کارمندی اینه که انگار داخل یه زندان زمانی قرار گرفتی. همیشه یه ساعتی از شبانه روز تو زندان هستی و واسه هوا خوری و خواب گاهی هم به خونه بر میگردی. بعد از یه مدت طولانی هم به زندان عادت میکنی و جای خونه و زندان عوض میشه. سی سال کار تا بازنشستگی هم دقیقا همون مدت حبسته.

|     گفتنی است که فردا اولین حقوق رسمی زندگیم رو میگیرم. برای منی که یک عمر مجانی واسه پدرم کار کردم حقوق چیز عجیبیه.

۱ ۷

سینی سلف

|      شاید از زندگی دانشجویی بجز خاطرات فقط دلم برای سلف دانشگاه تنگ بشه. وقتی یکی غذا رزرو نمی کرد یا بعد تعطیلات غذا نداشت یه سینی اضافی می گرفتیم و غذا رو باهم نصف میکردیم. کم بود ولی جلوی گرسنگی رو میگرفت. حس جالبی هم بود انگار بخشی از زندگیمون رو باهم شریکیم فقیر و پولدارم نداشت اونجا همه سینی ها یه شکل بود.

۱ ۸

سرعت زندگی

|      نامردیه. خوشی ها تند تند میگذرن و نمیشه تند تند زنذگی کرد. فقط میشه زندگی کرد و خوشی های تند رو دید.

۱ ۳

حس بخشندگی آخر عمر

|      درباره مادربزرگ 95 سالم که آلزایمر بسیار شدیدی داره قبلا مفصل حرف زدم. بعضی وقتا هوشیاریش بیشتر میشه و قول به نام کردن زمین به این و اون میده. جالبه این ویژگی رو تا آدمای دیگه هم دیدم. دم مرگشون میخوان هرچی که یه عمر زحمت کشیدن جمع کنن بدن به این و اون. فقط سوالی که میمونه اینه که در طول عمرشون وقتی بقیه نیاز داشتن چرا بهشون ندادن. احتمالا از غریزه ما آدما میاد و سوال بی جوابیه.

۰ ۴

موعود

|      تو زندگی هر کسی یه لحظاتی هست که زمین تا آسمون سرنوشت آدم رو عوض میکنه. برای بعضیا انتخاب رشته. برای بعضیا انتخاب دوست برای بعضیا یه دروغ ساده و یا هزاران اتفاق دیگه. شبیه تخم مرغ شانسی میمونه. بعضی وقتا چیزای خوب ازش در میاد بعضی وقتا بد. بعی وقتا سعی میکنی بهترین رو انتخاب کنی بدترین در میاد و یا برعکس. خوبیش اینه که نمیدونی آخرش چی میشه. بهت نشون میده.

۰ ۴

طرفدار بی طرف

|      نکته جالب تو فوتبال اینه که تماشاچیا حدود 4 ساعت قبل بازی مهم میرن استادیوم. همه میدونن بازیکنا الان دارن استراحت می کنن و اونا تو آفتابن. همه میدوتن بازیکنا پول میگیرن و عوضش اونان که گلوشون سر بازی پاره میشه. همه میدونن فصل بعد حتی اگه تیم نباشه بازیکنا تیم دیگه میرن و بازم اونان که حرص میخورن ولی خوب زندگی رو همین میبینن همین قدر احمقانه دوست داشتن.

۰ ۵