افیون تخیل
۱۹ فروردين ۹۸ / ۰۰:۰۰
گویند مالوفی از سرمای هوا در چله تابستان رنجور بود و درخواست تریاک و وافوری کرد. بائع را آوردند و مسئله را به او باز گفتند. -گفت پولی ده تا مانوست کنم +گفت لباسم از پول بهندرت است -گفت چاره ات تریاک نیست بیشتر بپوش.
reza sf
۱