دماغ

نیکلای گوگول را بیشتر با عنوان نویسنده کتاب یادداشت های یک دیوانه می شناسند اما داستان جالب دیگری دارد به نام دماغ. خواندن این کتاب را به همه آدم های دنیا مخصوصا کسانی که می خواهند دماغ خود را به دست تیغ جراح بدهند توصیه می کنم چرا که شاید به کل نظرشان درباره ارزش و جود دماغ و دست نزدن به آن عوض شود. فضای رمان دقیقا روسیه زمان نیکلای است و تنها قسمت نا واقعی ماجرا یک دماغ است. دماغی که از لای نون و بی هیچ دلیل مشخصی بیرون می آید و داستان خود را شروع می کند. ایوان شخصیت کلیدی و کاوالیوف شخصیت ناظر هر یک نماد سطح خاصی از مردمان روسیه اند.

گویی کاوالیوف که چیزی گم کرده و بار ها آن را می بیند اما باز از دستش فرار می کند همین مردمی هستند که در آرزوی رسیدن به آزادی در آن حال و هوای روسیه سعی در تغییر نظام حاکم را دارند و آن دکتری که قرار است دماغ را به جای چسباندن بخرد بخشی از جامعه که میخواهند با ثروت خود دهان مردم را ببندند تا بیشتر به عیش و نوش خود برسند.

نیکلای در این کتاب خود را به دیوانگی می زند و بیشتر از این که بخواهد ادای یک روشنفکر روسی را در بیاورد سعی در مردمی کردن هنرش که همان داستان نویسی است می کند.


reza sf ۰ ۲
نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.