دو جور نوشته

نگاهی به صفحه می اندازی و سعی می کنی کلمات را کنار هم بچینی. یک خط می نویسی به سختی خط دوم و به خط سوم که می رسی قلم خشک می شود. بی ذوق و بی هنر، این گونه نوشتن را خوب می شناسم بر گرفته از اجبار است نه لذت. بی تردید محکوم به شکست.

اما نوع دیگری هم وجود دارد. برای مثال بعد از ظهر تصادف کردی و یک طرف ماشینت رفته است به کلانتری می روی و بعد از شکایت و کلی داد و بیداد و یک روز سخت را پشت سر می گذاری و پای پیاده به خانه می رسی حالا یک چیز مهم فارق از این که آن چیز چیست داری. با شوق و ذوق به تعریفش می نشینی یا به نوشتنش در شبکه های اجتماعی یا به هر طریقی در هر جایی دیگر از جمله بیان آن برای نزدیکان. این ذوق نوشتن مثل موتور رولز رویس می ماند. به حدی خوب است که سرت را بالا می آوری می بینی هزارو پانصد لغت بی زبان را به روی کاغذ آوردی. از خواندنش هم لذت می بری چه رسد به اشتراک گذاریش با دیگران. همان پست اتفاقا بیشترهم خوانده می شود و مخاطبانی که بعد از خواندن خط اول فرار را بر قرار ترجیح می دادند اینبار یک نفس تا آخر می خوانندش.

داستان نویسی همین است. ذوق می خواهد. اتفاق می خواهد. شاید آن اتفاق در زندگی واقعی هنرمند و نویسنده بیوفتد و شاید هم در فکر و رویایش.

reza sf ۱ ۴
نار تی تی

دقیقا همینطوریه :)

بله

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.