فکرهای سالیانه

|     هر سال همین موقع و زمانی که به تولدم نزدیک میشم به این فکر میکنم که تا الان چه کارهای مهمی توی زندگیم انجام دادم و کارکرد مغزم به ترتیب این شکلیه: اوایل هیچ بعدش کمک هایی که به دیگران کردم بعدش دوباره هیچ بعدش مفید بودن توی خونه بعدش رفاقت برای رفقا بعدش هیچ بعدش هیچ و... هیچ.

|       مثل این که بعد از من هیچ چیزی قرار نیست یادگار ازم بمونه و اگر هم بمونه فایدش چیه دیر یا زود خودش یا دنیا از بین میره. روز به روز هم از اهداف زندگی دور تر و دورتر میشم. هر سال همین موقع خسته میشم از جنگیدن از آدمایی که خسته نمیشن و میتونن تحمل کنن. شاید مهم ترین چیزی که آرومم میکنه اینه که به دنیای بعد مرگ اعتقاد دارم. حداقل کارایی که کردم و رنج هایی که کشیدم پوچ نبود.

reza sf ۰ ۳
نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.