کنش

|      عمدتا داستان های بی کنش جذاب نیستند. بعضا حوصله سربر از اون مهم تر واکنش شخصیت ها به کنش اتفاق افتادست. تا جایی که من گشتم در تاریخ ادبیات و سینما اثری رو پیدا نکردم که بدون کنش روی آدم کار کنه. جالب اینجاست هنوز عده ای با گوشت استخون دنبال بی کنش ساختن آثارشون هستند و از طرفی انتظار نتایج متفاوت.

۰ ۲

مردی که تکیه نمیداد

دو هفته ای بود نخل نارنج رو شروع کرده بودم و امروز این کتاب هم تموم شد چسبید به موزه کتاب ها و خاطرات من از اون ها. اگر 10 سال دیگه از من بپرسن اون سالی که رامبد رفت کانادا رو یادته من یاد این کتاب میوفتم یا اگه درباره صدرنشینی تیم ملی والیبال حرف زده بشه به این کتاب فکر میکنم چون تو این دوره و این اتفاقات ذهنم درگیر این کتاب بوده. بهترین جمله کتاب از نظرم"هیچ قضایی ادا نمی شود. حتی اگر تکرار شود." هست و فلسفه این که راه دقیقی برای جبران گذشته نیست و باید آینده رو ساخت بود. اما همین موضوع هم بهش کم پرداخت شده و نویسنده هم که قبلا هم گفتم من ازش خوشم نمیاد این شخصیت رو بیشتر از روی کرامات و عمل و... و کمتر از روی منطق و استدلال و فلسفه بررسی کرده. از اشکالات عمده دیگه آخرشه که به وقایع بعد از مرگش نپرداخته و به یک پاراگراف بسنده کرده که جای کار بسیار داشت.

شیخ مرتضی انصاری

هیچ کتابی رو انقدر آروم نمیخونم اما این یکی اینجوری شد کمی بخاطر امتحانات کمی بخاطر اتفاقات و حاشیه اطرافم اما از میلی که برای شناختن شخصیت مرتضی انصاری از موقعی که کتاب به دستم رسید داشتم کم نکرد. شاید حالا کسی از شناسنامم و این که شیعه چه شاخه ای از دین اسلامه سوال کنه جواب خوبی براش داشته باشم البته احتمال این که راضی بشه کمه اما من رو به شدت راضی کرد با منطق درست.

افرادی که در اون حد و مقام هستن برای رهایی از شیطان و نفس یک سری سختی ها به خودشون میدن برای هر کسی هم متفاوته مثلا شخصی بود که مدت زیادی سرپا می ایستاد و شخصی بود که در زیر زبونش سنگ میذاشت و موقع بیجا حرف زدن زبانش رو با دندوناش فشار میداد تا دیگه حرف نزنه اینجوری اسب سرکش نفسش رام می شد شیخ مرتضی انصاری هم یکی از این ها داشت. به جایی تکیه نمی داد در موقع نشستن. سعی کردم امتحان کنم ببینم چقدر سخته نتونستم خیلی سخت بود حتی سخت تر از 6 ساعت دویدن زیر آفتاب که من سابقش رو دارم.

۵ ۵

خر و گل

گویند خری را به شاخه گل محمدی بستند. صاحبش برای ستردن گیاه دارویی به اطراف رفت. خر فریاد ها زد و صیحه ها درید. شخصی از صخره ها می گذشت و فغان را شنید. گفت: 

چه سازیم و درمان اینکار چیست 

بر این رفته تا چند خواهی گریست

خر پاسخ داد بانگ من از فرط رفته نیست از بهر اوست که مرگ را برایم زندگی کرده. مرد گفت:

لیکن کو فرار از بانگ مرگ نیست


۰ ۲

کروکودیل

کتاب جالبی از داستایوفسکی. بیشتر از داستان این بار روی مضمون تاکید دارد که به نظرم موفق هم هست. قسمت طلاق عالیست قسمت غرور هم بعد از طلاق جایگاه دوم را دارد. شاید نویسنده موقعیت روسیه زمان خود را تصور می کرده و این داستان را بر اساس آن می نوشته اما آگاه و یا ناآگاه حرف تمام کشور های جهان سوم را زده.

اقتصاد حرف اصلی داستان است اما چه اقتصادی؟ دستمایه طنز داستان اقتصادیست که به هر قیمتی حتی شده جان انسان ها می تواند برای یک کشور سود به بار بیاورد و در دنیایی که هر کس به فکر دیده شدن خود است از مرد خورده شده توسط کروکودیل تا زنش روزنامه نگار ها و حتی صاحب کروکودیل و سیاست مردان فقط و فقط یک آدم دلسوز است که هر کاری برای برگرداندن شرایط به حال قبل می کند به سنگ می خورد این شخصیت فوق العاده است و در داستان های گذشته روسی بی سابقه. در نهایت از (روح) داستایوفسکی بخاطر این کتاب خوبی که در عید خواندم تشکر میکنم.

نمره من به اثر 3.18 از 4 نمره

۱ ۳

شرط بندی آنتوان چخوف

با قمار باز داستایوفسکی اشتباه گرفته نشه این داستان کوتاه یه چیز دیگست.

خطر اسپویل به شدت زیاد اگر نخوندید بخونید.

با داستان ها و نمایش نامه های کوتاه تو این سبک خیلی حال میکنم پیرنگ منسجم داستان هدفمند جوری که تو کل داستانش فقط یه بار به بیرون و بادی که به تنه درختا میخوره اشاره میکنه و تماما ماجرای شرطبندی احمقانه ای که دو سال طول میکشه رو روایت میکنه. جذابیت داستان خیلی زیاده و هم میشه گفت یه جورایی نمایش نامه هم هست چون ما چخوف رو بیشتر به همین نمایش نامه ها میشناسیم و ذهنمون به این بعد شخصیتی کارکتر داستاناش عادت کرده از طرفی ابعاد داستان در حد اجرا روی صحنه در نظر گرفته شده و هم میشه گفت داستان ادبیه چون چهارچوب ادبی رو عالی رعایت کرده.

اما برسیم به فلسفه داستانش که تو آخرین نفس هاش همه رو گیج میکنه.این فلسفه راحته و قابل فهم برای همه و تو یه جمله خلاصه میشه.

"همه چیز داخل ماست و هیچ چیز اون بیرون وجود نداره"
به ظاهر سادست و تکراری اما فرم بیانش فرق میکنه با همه اون چیزایی که قبلا شنیدیم و همین فرم بیانشه که از چخف یه نویسنده تمام عیار ساخته. شخصیت اصلی در طی این سالها دستخوش تغییر زیادی در جهت منفی میشه و دقیقا برعکس شخصیت نامشهود داستان به اعماق وجود خودش فرو میره و ذره ذره به واقعیت نزدیک تر میشه. این تضاد که یک ثروتمند بی پول و یک بی خرد خردمند میشه خودش خاص و عالیه چه برسه به داستان در آوردنش که قشنگ ترشم کرده.
تو نتیجه نهایی شاید خیلیا مثل بانک دار تحت تاثیر قرار بگیرن و اون نتیجه اینه هر کاری که بیرون انجام مدید از تلاش برای پول در آوردن تا رسیدن به قدرت یا رسیدن به هر لذت دیگه ای در نهایت به پوچی میرسه و در واقع رنج و لذت آدم خودشه نه چیزای بیرون
۰ ۵

پیرمرد و دریا

بالاخره خوندمش بعد از یه وقفه نسبتا طولانی و دوری از آخرین کتابی که خونده بودم یه کتاب دیگه خوندم اینبار کتاب کم حجم کمتر فلسفی و بیشتر قهرمانی. که باتوجه به امتحانات بیخ گوشم معقول به نظر میرسه.

پیرمرد و دریا کتاب معروفی که همتون خوندید و یا حداقل یک بار اسمشو شنیدید. بعد از تموم کردنش چندبار صفحه آخرشو با دو انگشتم محکم چلوندم ببینم نکنه یه صفحه دیگه اون ته چسبیده که دیدم نه نچسبیده. از این شکلی تموم شدنش به شدت ناراحت شدم اما همینگوی همینه اصلا اسم فامیلش رو گذاشت همینگوی که با گفتنش همین بیاد جلو صورتمون.

گویا ارنست در زمان تعطیلاتش به شمال میشیگان می روفته و ماهی گیری میکرده احتمالا ایده یه همچین داستانی هم اونجا به سرش خورده بعید هم نیست. اینجور داستان ها که بر اساس زندگی شخصی یک نفر نوشته شدن زیاد هم قابل اعتنا نیستن فرض کنید یکی داستان جنایی می نویسه برای ایده گیری و داستان نویسش باید بره شبا قتل انجام بده تا واقعی تر جلوه کنه؟؟ قطعا نه قلم نویسنده از جای دیگه ای آب میخوره که راحتم به دست نمیاد.

اما چی باعث شده این داستان تا این حد از یه داستان معمولی بودنفاصله بگیره و انقدر معروف بشه سر آخرم به نویسندش نوبل ادبی بدن. اون چیزی کهمن فکر میکنم این عوامله :

  • داستان کوتاه و گیراست تعلیق داستان خوبه و کششی که ایجاد میکنه برای چیزی حدود 120 صفحه خوندنش کفایت میکنه.
  • مونولوگ های فلسفی ماهیگیر با خودش از قدرت های داستانه
  • فلش بک به جونیای پیرمردهم دل خواننده رو نرم میکنه
  • به محیط زیست آسیب میرسونه اما قلبش با محیط زیسته نشون به اون نشون که بارها خودشو جای ماهی های مختلف و پرنده ها میذاره و از دید اونا به دنیای ما نگاه میکنه
همین موارد کافیه که داورای نوبل دستشون برای تو پاکت گذاشتن اسم این کتاب شل بشه. در کل من از این کتاب اصلا خوشم نیومد و جز چند جمله فلسفی قشنگ چیز دیگه ای برام نداشت.
۳ ۸

چنل بی رو از دست ندید شاهکاره

به طور کاملا اتفاقی با چنل بی تو گوگل آشنا شدم (طی سرچ کردن فراوان آدم ما در هاوانا که قبلا توضیح دادم به اپیزود هفتش رسیدم که البته مثل این که داستانش به اون ماجرا ربطی هم نداره اما شباهت بسیار داره) فکر کنم بعد آشناییم با چنل بی یه چند ساعتی پادکس گوش دادم و مقاله های جالب نیویورکرو واشنگتن پست و نیویورک تایم رو شنیدم. فقط می تونم بگم فوق العاده هست و برام عجیبه چرا من تا به حال با یه همچین چیز باحالی آشنا نشده بودم !!!؟ واقعا چرا؟

القصه نشستم از قسمت یک گوش دادن به این برنامه با صدای فوق العاده علی بندری که واقعا دل نشینه و رفتم و رفتم تا رسیدم به اپیزود 8 برادران مخلوط تا اینجا قسمت خیلی خیلی جالب داشته قسمت کمتر جذابم داشته اما انتخاب داستانا و تیم ترجمشون انقدر خوب و رون ترجمه کردن که داستان انگار داره از زبون یکی از رفیقات برات تعریف میشه و حس خوبی به آدم میده.

هرجا هستین تو ماشین هواپیما صف نونوایی و... میتونید یه هندزفری بزارید گوشتون و از شنیدن چنل بی لذت ببرید.

۵ ۳