کوتاهی ارزش

|      هشتاد تا صد سال پیش عکاس ها هویت مستقل داشتند. برای یک عکس ماه ها نقشه و بعضا هفته ها تلاش میکردند. عکس با تشریفات خاصی توسط مجلات یا روزنامه هایی که از نظر نوع کم تعداد و از نظر تیراژ پر تعداد بودند خریداری و چاپ میشد. مردمی که عکس را در دست می گرفتند با دقت زیاد عکس را بررسی و درک می کردند. امروزه سرسری شده نهایتا یک تا دوثانیه به یک عکس در مجازی یا در و دیوار و تلویزیون نگاه میکنند نه عکس و اطرافشان را می فهمند نه حس میکنند و با سرعت در گذرند که زودتر بمیرند و هنوز میپرسند نسل های جدیدتر چرا افسرده ترند.

۱ ۵

تک رنگ یا رنگی؟

سوال بزرگی از یک عکاسه این که چه عکسی باید رنگی باشد و چه عکسی سیاه و سفید. بطور کلی میشه گفت تمام عکس ها قابلیت عرضه شدن سیاه و سفید رو دارن حتی اگه اون عکس طبیعت فوق العاده چند رنگ پاییزی در یک جنگل باشه این مسئله رو آدامز تایید کرده و بعید میدونم در بین حرفه ای ها هنوز کسی بعد از 100 سال بهتر از اون طبیعت رو در قالب عکس ارائه داده باشه. اما برعکسش فرق میکنه در ذات و در عمل رنگی زمانی میشه گرفت که رنگ حواس رو پرت خودش نکنه و یا اصل عکس به سمت زیبایی بصری بره تا اون چیزی که ما بهش میگیم واقعیت مستند.

طبق این حرف میشه گفت تمامی مستند ها باتوجه به این که قرار نیست زیبایی ظاهری داشته باشن و زیبایی خودشون در داستانه باید سیاه و سفید باشن و رنگی معنا نداره. خوب تا حدود زیادی این حرف درسته و مثال نقضی نمیشه براش پیدا کرد تمامی مستند بگیرهای تاریخ سیاه سفید می گرفتن(منظورم عکاسان درست است نه بعد از اومدن فول فریم رنگی وضعیت یکم در تاریخ عکاسی تغییر کرد افرادی بودن که با بهانه رنگ می تونه هم زمان یه زیبایی بصری به حرف هنری بده اونو به عنوان نگاتیو رسمی شناختن و سیاه سفید شد براشون یه تفریح.

عکاسان معتقد به فرم ولی همچنان مسر به سیاه و سفید گرفتن بودن اونا رنگ رو یه فرزند ناخونده داخل مستند می شناختن و به جای این که پیشرفت علم دربین سازیو با آوردن رنگ جبران کنن دنبال بالا برن کیفیت فریم سیاه سفیدشون بودن که هاسل بلادهای قطع متوسط مونو نتیجش بود. بعد از سال ها همچنان این قضیه ادامه داره و الان که دارم باهاتون حرف میزنم اونا با بالاترین کیفیت دوربین های دیجیتال اول عکس رو رنگی میگیرن و بعد از اون با نرم افزارها و یا خود دوربین سیاه و سفیدش می کنن.برای همینه که میبینید در مسابقات عکاسی از بین تمامی بخش ها تک رنگ بالاترین رقابت رو داره و اصیله.

اگه از من بپرسن کدوم رو ترجیح میدم میگم اگه همزمان دو نمایشگاه عکس بود یکی تک رنگ و دیگری رنگی قطعا تک رنگ رو انتخاب می کنم.

۰ ۱

حذف شی = حذف مستند

آقای Eric Pickersgill یکی از عکاسایی که این روزا تو بازار آشفته عکاسی مستند برای خودش اسم و رسمی دست و پا کرده اونم به برکت حذف وسایل دیجیتال از عکسش و به واسطه سینه به سینه چرخیدن خبر این اتفاق انقدر در حاشیه ها رفته که اصل قضیه رو فراموش کرده و مستندش الان تبدیل شده به تصاویری که خودشون با یه وسیله دیجیتال ادیت شدن و بر علیه دنیای دیجیتالن.

در مستند واقعیت را آن گونه باید نمایش داد که هست و هنر اینجاست چطور نمایش دهیم که هم داستان باشد، هم حرف دل و هم درد را به تصویر بکشد. این که کسی عناصر را حذف کند و با این ترفند بخواهد برساند ما همه حذف شده آنیم نه آن حذف شده من دیگر مستند نیست عین عکاسی خلاقانه می ماند که البته اگر در مسابقه ای از این نظر یعنی خلاقیت شرکت کند شانسی برای بردن ندارد چون در مقابل خلاقیت دیگر عکس های مسابقه کوچک است. ولی خودمان را گول نزنیم این شهرت برای یک آدم از روی خلاقیتش نیست نشان دادن واقعیت سخت است و واقعیت یعنی مستند با قبول تمامی شرایط آن نه حتی حذف یک المان.

اگر بخواهم کوتاه بگویم عکاس خوب پشت فتوشاپ عکاس نمی شود پشت دوربین است که می تواند درد واقعی دنیای دیجیتال که روی انسان هاست نمایش دهد.

۰ ۱

کوبروگرافی

میدونستم آقای کوبریک در عکاسی هم دستی دارن. در مصاحبه اسکورسیزی درباره کوبریک یه بار دیگه این موضوع رو شنیدم و دیگه لازم شد یه سرچ کوچیکی بکنم ببینم عکساش چطورن. از طرفی برای یک کارگردان که الهامش برای فیلمسازی میتونه از یک عکس شروع شده باشه پنهان کردن اون عکس کار ساده ای نیست اونم از چشم میلیون ها طرفدارش در جهان. چند کتاب خوب از عکساش پیدا کردم و دیدمشون و الان قطعا میگم کارگردانی کوبریک با تمام مشکلاتش هزار برابر بهتر از عکاسی شه. مستند هایی که میگیره عمدتا ساختگیه و تعداد کمی عکس واقعه خوب داره که قابل قبول اند. تعداد عکسایی که گرفته بر خلاف انتظارم زیادن و معلومه سالیان زیادی از عمرشو پای دوربیناش گذرونده.

عکاسی کوبریک عمدتا به عکاسی خیابونی خلاصه میشه و کادر بندی دوربین عکاسیش شباهتی به کادر بندی دوربین سینمایش نداره. کوبیریک تو عکاسی مستندش بیشتر سعی میکنه حس و حال افراد رو به تصویر بکشه و نه لحظه خاص اگر همین الا تو گوگل عکساشو سرچ کنید و بینید هیچ اتفاق خاص و لحظه بخصوصی مثل افتادن گربه از درخت پریدن بچه از نیمکت پارک یا امثال این جور چیزها رو نمیبینید عوضش تا دلتون بخواد آدم در حال چرت زدن، خوندن، قدم زدن، سیگار کشیدن، بغل کردن، غمگین و افسرده میبینید. این دقیقا نقطه مقابل فیلماشه که روی داستان سوارن نه زندگی روزمره.

در مورد الهام گرفتن از عکساش تک و توک میشه در فیلم غلاف تمام فلزی و ویتام شاتهای بالای زانوی مشابه دید ولی این موضوع که چرا شاتهای داخل ویتنام رو شبیه شاتهای داخل خیابون های آمریکا گرفته چیز عجیبیه چون ربطی به هم ندارن. و جز اون شباهت دیگه ای تو فیلماش و عکساش نیست.

۱ ۵

نوزادی روی دست

اصلا بد نیست وشایدهم خوب. حرف مستند را ضعیف اما درست میزند. جنگ را می شناسد و چه وجه دقیقی را برای عکسش انتخاب کرده نوزاد مرده بدون حس زندگی و با حس جنگ. نگاه سرباز جلو زیر کلاهش گم است اما نگاه سرباز عقب عالیست بی تفاوت. با سیگاری روی لب دقیقا آنچه که بعد از یک ماه در منطقه جنگی ماندن برای هر انسانی رخ می دهد و آدم ها چقدر مال همان جا هستند چقدر حس جنگندگی و نیم خیز کردن سرباز عقب با اسلحه خوب است.

جادوی سه گانه این جا تمام نمی شود سر باز جلو خم شده همانند خمی که با قوس قوزک قوی دستش قوزک ضعیف و ساق پای آن تکه گوشت را که زمانی نفس می کشید داده. غم از طرز بلند کردن کودک به چشم می خورد از سوژه گویی دور است اما در نگاه ثانی سوژه اصلی را شخص دیگری می بینیم. خیر و شر انسان به زیبایی هر چه تمام تر در این عکس به تصویر درآمده.

بدی عکس ندادن فضای خوب برای استراحت چشم و قدرت نداشتن انگشتان است که زیر نوزاد گم شده اند تداخلات هم آزار دهنده اند اما خراب نکردند.

نام عکاس را نمی دانم و نیازی هم نیست بدانم حرف عکسش را به خوبی فهمیدم همین کافیست و در باره نکته آخر عکس شیب فوق العاده اش مرا حیرت زده می کند شیب به سمت مخالف سرباز است و باعث شده کلاه خود آهنی از نوزاد جلو بزند عکاس به صورت شانسی و نه اختیاری سر باز را باتمام لباس خونی و قتل های نکرده اش به خاطر مظلومیت باز ماندن دهان و خم شدنش بالا تر از آن نوزاد از بین رفته دیده و این بالاترین حد فرم عکاسیست. و از آن بالا تر چه نور خوبی روی نوزاد است.

نمره من به این اثر 3.17 از 4 نمره

۴ ۵

ریکاوری جهنمی

امروز صبح تعداد زیادی شات زدم شاید حدود چهارصد تا، به شدت خسته اومدم خونه خواستم عکسارو بریزم تو لبتاپ که یه ادیت ریز بزنم ببرم برای ارائه به استاد.بلا فاصله بعد از زدن فلاش به لبتاپ دیدم یه ارور داد که نوشته بود دیسک باید فرمت بشه. خلاصه بگم ویندوز رم دوربین رو نمی خوند و می گفت الا بلا باید فرمتش کنی منم انواع و اقسام روشارو رفتم به گوشی زدم از سی ام دی ویندوز دستور تعویض فرمت رمو دادم اما هیچ کدوم نشد که نشد.

 لحظات پر اضطرابی که با سی ام دی قصد برگردوندن عکسارو داشتم اما نشد. 

انگار آسمون افتاده بود رو سرم داشتم می مردم از بس عصبانی بودم و حالم خراب بود. اون همه از خواب صبحت بزنی تو این هوا بری عکاسی کلی راه بری کلی دنبال سوژه بگردی آخرش این. تو دلم چندتا فحش آبدار به این رم دوربینم دادم که جالب نیست بازگو کنم.

خدا حفظش کنه یکی از آشناهای ما مخ کامپیوتره تو زمینه هارد و پارتیشن دست تولایی داره به اون گفتم گفت فرمتش کن یه نرم افزار میگم با اون عکساتو برمیگردونی. اولش باورم نشد اما وقتی عکسا برگشت که حدود نیم ساعتم طول کشید. داشتم بال در میاوردم. این حجم از بالا پایین رفتن احساسات تو من اصلا طبیعی نیست اما تو این زمینه بخصوص پیش اومد.

 فرشته نجات من ، نرم افزاری که تونستم باهاش عکسامو برگردونم خدا به برنامه نویساش یک در دنیا صد در آخرت بده انشالله 

می تونم بگم 99 درصد عکسا کاملا سالم برگشتن حتی اونایی که خیلی خیلی قبل پاک کرده بودمم برگشتن. القصه روز بدی بود ولی عالی تموم شد. 

شمایی که الان داری این متنو میخونی شاید برای فلش ، هارد اکسترنال و یا حتی هارد ویندوزت این اتفاق ناگوار بیوفته پس برو یه بک آپ از اطلاعاتت بگیر آموزشاش تو نت هست کافیه فقط سرچ کنی تا برات بیاد. نگو این اتفاقا برای من نمیوفته که منم همین جوری فکر می کردم اما عاقبت این شد.


۱ ۸

بدون دست

یکی از عکس های برگزیده مسابقات عکس جهانی خیلی برام حرف داشت.

فردی روی ویلچر رو به آسمون نشسه و تو بارون شدید داره از زندگیش لذت میبره پترن پشتش اصلا خوب نیست اما لبخند رضایتش عالیه. صرف نظر از این موضوع که زاویه خوبی برای عکسش انتخاب کرده یا نکرده. حرفی که میخواد با عکسش بزنه قابل تقدیره. به داوران ای پی سی بخاطر انتخاب این عکس به ظاهر ضعیف تبریک میگم.

بقیه عکس هاش اینجا

۰ ۴

چراغ متحرک

از نظر من حس رکن اول هنره. هنری که حس نداره هنر نیست گلابیه. البته نه این که منطق نمیشناسه اتفاقا منطق و فلسفه هم از مهم ترین اجزای هنر هستن و فلسفه هنر خودش یه شاخه بسیار بسیار مهم تو ساختمون بلند هنره اما اصل نیست. اینجور بهتون بگم یه اثر هنری در اولین قدم باید حس داشته باشه اگه نداره دیگه نمیتونیم بریم سر باقی مسائل.

به طور اتفاقی یک عکس دارای حس عمیق دیدم که از قضا برگزیده مسابقات جهانی عکاسی سونی همین پارسال (2017-2018) هم بوده. نکته جالب سرعت بی بودن عکسه که عکاسا میدونن از هر 1000 عکس سرعت بی یکیش میره تو منتخبا دلیلش لج کردن و غیر اصیل دونستن سرعت بی توسط اساتید و داوران عکاسیه.

اما این عکس فرق میکنه توش حس داره اونم نه یه حس معمولی بلکه یه حس قشنگ با خلاقیت.

‘Lighthouse’ The Cap de Formentor Lighthouse sits 384 metres above sea-level on the Balaeric Island in Mallorca, Spain. Picture: Diego Faus/2018 Sony World Photography Awards

در اولین برخورد چشم آدم با این عکس از نور شدید پایین (یکمی سمت چپ) کم کم جاده رو دنبال میکنه و میرسه به اوج اون کوه یا تپه که فار (چراغ دریایی) قرار داره این چراغ از سوتون ثابته اما در بالا ممکنه متحرک باشه این خاصیت کمک زیادی به ما نمیکنه که بفهمیم عکس پویاست اما اون دنبال کردن چشم روی خط نورانی جاده به ما حس پویایی فوق العاده زیادی میده.

از طرفی نوری که از جاده با سرعت بی ثبت شده نور یک دستیه و معلومه نور چراغ جلوی فقط یک ماشین بوده که احتمالا با هماهنگی عکاس از اون جاده پایین اومده و راهشو ادامه داده.

از نظر قوانین کمپوزیسیونی هم عکس عالیه این حس که اون کوه وسط یه جزیره هست صرف نظر از این که هست یا نه میتونه از دست آورد های عکاس باشه یعنی حس سومی که این عکاس با همین یه عکس به بیننده القا میکنه اینه که اینجا میتونه وسط اقیانوس باشه. اگه اینها همه نبودند نتیجه این میشد.

در ضمن بعد از این عکس عکاسای زیادی به این منطقه رفتن و سعی کردن یه چیز در این حدود بگیرند که نشد

خیلی وقتا یه همچین عکسیو میذاریم والپیپر گوشی یا پی سی اما کوچکترین دقتی بهش نمیکنیم که ممکنه چقدر عکس خوبی باشه.

۰ ۲