کفشی روی تشک ماند

|      خارج از باخت ها و برد های کشتی دو روز پیش استابلر آلمانی با سومی المپیک از دنیای قهرمانی خداحافظی کرد. گویا رسم خداحافظی در کشتی این است که کفش را در می آورند و در میان تشک می گذارند. از آلمانی ها کشتی گیر به نامی نمی شناسم احتمالا این فرد عاشق کشتی بوده که توانست از این کشور تعداد زیادی مدال جهانی بگیرد و حالا هم المپیک. لحظات پایانی که کفش ها را در دست گرفته بود و بغض کرده بود بیاد ماندنی ترین تصویر من از این المپیک بود. به سمت سکوهای خالی نگاه می کرد و سرش را به نشانه احترام پایین می اورد و در نهایت هم سجده کرد. برای یک آلمانی سجده روی تشک معنی ندارد ولی برای یک کشتی گیر چرا. از تشک پایین آمد و کفش ها ماند. سکانس آخر این قهرمان روی تشک عالی بود یک قاب از تشکی که هزاران نفر طی سال های زیاد روی آن رفته اند و فقط یک جفت کفش در آن مانده. کفشی که نماینده بغض و رنج و اشک و شادی است.

|      گویا هیچ انسانی در زمین نیست همین دو لنگه کفش مانده. گویا دیر یا زود همه می رویم چه آنهایی که عاشق این دنیا اند چه آنهایی که از آن متنفرند و فقط دو لنگه کفش ما که رنج و شادی ما در این زندگی است در این دنیا می ماند.

۱ ۶

عاشق بی نظم

|      سال ها پیش در تلویزیون فیلمی درباره پینگ پونگ دیدم. داستانش رو به خوبی یادم نمیاد ولی میدونم ماجرای قهرمانی بود بی نظم که عاشق پینگ پونگ بازی کردن بود. این آدم در مقابل یه سری حریف پر تلاش قرار میگیره که علاقه اونها به پینگ پونگ صرفا به خاطر قهرمانیه و اتفاقا خیلی هم پر تلاش هستند. شاید پر تلاش تر از خودش. در نهایت عاشق پینگ پونگ قهرمان میشه. نه بخاطر این که پشت میز بازی رو میبره. که البته ما تو انتهای فیلم فقط خیالاتش رو میبینیم. بخاطر این که عاشق این کاره و برد و باخت براش بی معنیه. نمیدونم نویسنده این فیلمنامه مریض و ضعیف کیه ولی هرکی هست تو دید من برای زندگی تاثیر گذاشته دمش گرم.

۰ ۴