داستان نویسی با موضوع یا بی موضوع

یکی از بهترین راه های نوشتن اینه که خودمون رو به یک موضوع خاص گره بزنیم مثلا شب یلدا حالا اگه این یک موضوع با یه چیز دیگه ترکیب بشه باز هم کار ما اسون تر میشه چون محدود تره و فکر ما راهکارهای سریعتری برای ادامه داستان میده مثلا موضوع دوم پای گچ گرفته و شب یلدا حالا داستان مشخص تره و از این تکنیک موضوع برای تقویت داستان نویسی حسابی میشه استفاده کرد. بحث دوم سر پیچیدگی داستانه که بسته به ضریب هوشی و مقدار ظرافت فردی روی داستان قابل افزایشه البته همه اینا بر میگرده به پشتکار و تمرین طرف روی داستان نویسی.

یه سری موضوع برای مثال میگم خواستین دربارش داستان بنویسید: پروانه لبتاپ ، آمپول فرار از بیمارستان ، صندلی رئیس جوهر خودکار ، کارت بانکی کفش پاره

۱ ۵

اولش

سر سفره شام خسرو در حال تموم کردن آخرین قسمت های غذا بود. به همسرش چیزی گفت : (( ناهید ، میشه از این به بعد دیگه ازت بابت غذاهایی که واسم می پزی تشکر نکنم. این کار خیلی برام سخته شاید به نظر یه تشکر خشک و خالی بیاد اما گفتنش واسه من که آدم کم حرفیم سخته از همی رفتارم بفهم که چقدر بابتش ازت ممنونم .))

ناهید از میز شام پاشد شروع کرد به خوشحالی کردن و دویدن تو خونه جوری که انگار تیم ملی به اسپانیا گل زده و مدام این جمله رو می گفت :(( بالاخره اولشو پیدا کردم . بالاخره اولشو پیدا کردم.))

چنگال جلوی لبای خسرو خشکید حسابی شوکه بود آخه چی شده؟ این چرا اینقدر خوشحاله؟

چند دقیقه ای گذشت تا ناهید آروم شدو دوباره نشست. خسرو پرسید چرا انقدر خوشحالی؟ ناهید جواب داد از بچگی همیشه نمیتونستم اول یه اتفاق تلخو بفهمم کجاست. هر بلایی که سر این و اون میوفتاد تا مدت ها فکر میکردم تا بفهمم چی به چیه. اما الان با این جمله ای که تو گفتی تونستم اولشو بفهمم.

خسرو : اول چیو؟

ناهید : طلاق دیگه امروز تو از من تشکر نمی کنی فردا من از تو بابت زحمت کشیدن و پول در آوردن تشکر نمی کنم و همین جور میره و میره تا به طلاق میرسیم. مگه بقیه چه جوری طلاق میگیرن . مهم اینه که من اولشو پیدا کردم.

۲ ۳

چرا می گویند پراید ماشین نجیبیست نیسان وحشی چشم هارا باید شست

سویچش را میچرخاند نیسان همچون اژدهایی خشمگین غرش می کند.  به سمت کاشان حرکت می کند آینه بغلش شکسته (هر دوتا) و از پشت آینه برس بجای آینه بغل استفاده می کند. چراغ عقبش سالهاست که لانه دنجی برای عنکبوتان بیابان است. 

بله درست حدس زدید این قصه ی غمگین ماشینیست که روزی آرزوی پورشه قرمز شدن داشت اما در کارخانه به اشتباه آبی رنگ شد و همچون جوجه اردک زشت از کارخانه نیسان به کشورهای جهان 10 به توان عن پرتاب شد. 

اما اینک در جاده در طلعلوی نور خورشید زیر لب زمزمه میکرد من زشت نیستم. 

۲ ۲

هم آخرین سرباز ناسا

پست فوتبالی زیاد زدیم یکم از حال و هواش بیایم بیرون 

این داستان چند خطیو خودم نوشتم یه جاهایی از داستان اصلی استفاده کردم امیدوارم هم منو ببخشه :

بعداز ظهر سیو یک ژانویه ی نوزده شصت و یک بود هم میمون فضانورد معروف که این روزا حسابی برای خودش آوازه ای تو آمریکا کسب کرده بود محکم رو صندلی لانچر منگنه شده بود یکی از دانشمندا داد میزد اگه این کارو بکنید نرسیده به اتمسفر از شدت فشار به قفسه سینه خفه میشه یکی دیگه میگفت این حالت اون حالتی نیست که ما براش محاسبه انجام دادیم یکی دیگه داد میزد قیافشو ببینید انگار پوست صورتش زرد شده انگار رنگش پریده.

هم اما همه اینا رو میشنیدو براش مهم نبود انگار سال ها قبل که برای به فضا پرتاب شدن انتخاب شده بود مرگش تضمین شده بود. ناسا میخواست همو زنده به زمین برسونه وبه مردم آمریکا بگه آره ماهم میتونیم مثل روسیه که یه سگو فرستادن هوا یه میمونو بفرستیمو زنده برگردونیم. اما هم چیز دیگه ای فکر میکرد ان فکر میکرد گناه خودش این وسط چیه که الان بین آمریکا و شوروی جنگ ستاره ها برگزار میشه چرا باید تو یه همچین دوره ننگینی که میمونا تو تیر رس ناسا و تستای وحشتناکش هستن بدنیا بیاد . چرا تو یه باغ وحش نه چرا تو یه جنگ پر از موز نه . همه این فکرا مثل یه فضا پپیما تو مغزش ویراژ میدادن تا این که 

از بلندگو اعلام کردن زمان کمی داریم از برنامه ریزی عقبیم. دانشمندا سرعتشون دوبرابر شد دیگه هم تو اون هم همه نمیتونست چیزی بشنوه تو صندلی مثل مجسمه ابولهول به اهرام ثلاثه فیکس شده بود با صندلی چسبان خیلی وزن بیشتر سده بود شاید حدود 200 کیلو یه نفر دیگه اومد کلاه آهنی هم رو گذاشت عین رباتا شده بود دیگه حتی رو زمینم سخت نفس مییکشید یه نفر دیگه یه مقدار آب با نی بهش داد مثل گاوی که قراره گردنشو ببرن

برای دیدن ادامه مطلب اینجارو بمال ۱ ۲