خود کار 47

|      مد شده هر رپری شکل مبارزه به خودش میگیره چهار خط نامفهوم مینویسه با هزار جور تبلیغات اینستایی و رادیو جوانی خودش رو میندازه تو گوش مردم و آخرشم مدعی میشه قلم من سلاحمه. در بهترین حالت سلاحت صدات باشه عزیز میخائیل بولگاکف و داستایوفسکی هرگز جرعت نکردن همچین جمله ای رو درباره قلم بگن شما که جای خود داری.

|      پ.ن: کم مینویسم چون این روزا سخت میگذره. خیلی سخت و پر استرس باشد که قدر بدونم.

۰ ۸

خرید آنلاین

|      آشنایی نزدیک داشتیم که در هلند زندگی می کرد میگفت تا سه سال دیگه همه خرید های ایران آنلاین میشه مثل هلند. البته سه سال شد ده سال و هنوز در فروشگاه های آنلاین خوب و معتبر ما اجناس با قیمت بالاتر از فروشنده حضوری داده میشه. مردم حق دارند آنلاین نخرند ولی چه کنیم که انحصار دست همه رو بسته و در آخر باید "خرید این محصول را پیشنهاد میدهد" را تیک بزنیم چرا چون از بقیه سایت ها بهتر است. شبیه مردمانی هستیم که از ما دزدی شده و از دزدان خود برای کمتر دزدیدن تشکر میکنیم.

۰ ۷

زندگی کارمندی

|      بدبختی زندگی کارمندی اینه که انگار داخل یه زندان زمانی قرار گرفتی. همیشه یه ساعتی از شبانه روز تو زندان هستی و واسه هوا خوری و خواب گاهی هم به خونه بر میگردی. بعد از یه مدت طولانی هم به زندان عادت میکنی و جای خونه و زندان عوض میشه. سی سال کار تا بازنشستگی هم دقیقا همون مدت حبسته.

|     گفتنی است که فردا اولین حقوق رسمی زندگیم رو میگیرم. برای منی که یک عمر مجانی واسه پدرم کار کردم حقوق چیز عجیبیه.

۱ ۷

سینی سلف

|      شاید از زندگی دانشجویی بجز خاطرات فقط دلم برای سلف دانشگاه تنگ بشه. وقتی یکی غذا رزرو نمی کرد یا بعد تعطیلات غذا نداشت یه سینی اضافی می گرفتیم و غذا رو باهم نصف میکردیم. کم بود ولی جلوی گرسنگی رو میگرفت. حس جالبی هم بود انگار بخشی از زندگیمون رو باهم شریکیم فقیر و پولدارم نداشت اونجا همه سینی ها یه شکل بود.

۱ ۸

سرعت زندگی

|      نامردیه. خوشی ها تند تند میگذرن و نمیشه تند تند زنذگی کرد. فقط میشه زندگی کرد و خوشی های تند رو دید.

۱ ۳

موعود

|      تو زندگی هر کسی یه لحظاتی هست که زمین تا آسمون سرنوشت آدم رو عوض میکنه. برای بعضیا انتخاب رشته. برای بعضیا انتخاب دوست برای بعضیا یه دروغ ساده و یا هزاران اتفاق دیگه. شبیه تخم مرغ شانسی میمونه. بعضی وقتا چیزای خوب ازش در میاد بعضی وقتا بد. بعی وقتا سعی میکنی بهترین رو انتخاب کنی بدترین در میاد و یا برعکس. خوبیش اینه که نمیدونی آخرش چی میشه. بهت نشون میده.

۰ ۴

طرفدار بی طرف

|      نکته جالب تو فوتبال اینه که تماشاچیا حدود 4 ساعت قبل بازی مهم میرن استادیوم. همه میدونن بازیکنا الان دارن استراحت می کنن و اونا تو آفتابن. همه میدوتن بازیکنا پول میگیرن و عوضش اونان که گلوشون سر بازی پاره میشه. همه میدونن فصل بعد حتی اگه تیم نباشه بازیکنا تیم دیگه میرن و بازم اونان که حرص میخورن ولی خوب زندگی رو همین میبینن همین قدر احمقانه دوست داشتن.

۰ ۵

کفشی روی تشک ماند

|      خارج از باخت ها و برد های کشتی دو روز پیش استابلر آلمانی با سومی المپیک از دنیای قهرمانی خداحافظی کرد. گویا رسم خداحافظی در کشتی این است که کفش را در می آورند و در میان تشک می گذارند. از آلمانی ها کشتی گیر به نامی نمی شناسم احتمالا این فرد عاشق کشتی بوده که توانست از این کشور تعداد زیادی مدال جهانی بگیرد و حالا هم المپیک. لحظات پایانی که کفش ها را در دست گرفته بود و بغض کرده بود بیاد ماندنی ترین تصویر من از این المپیک بود. به سمت سکوهای خالی نگاه می کرد و سرش را به نشانه احترام پایین می اورد و در نهایت هم سجده کرد. برای یک آلمانی سجده روی تشک معنی ندارد ولی برای یک کشتی گیر چرا. از تشک پایین آمد و کفش ها ماند. سکانس آخر این قهرمان روی تشک عالی بود یک قاب از تشکی که هزاران نفر طی سال های زیاد روی آن رفته اند و فقط یک جفت کفش در آن مانده. کفشی که نماینده بغض و رنج و اشک و شادی است.

|      گویا هیچ انسانی در زمین نیست همین دو لنگه کفش مانده. گویا دیر یا زود همه می رویم چه آنهایی که عاشق این دنیا اند چه آنهایی که از آن متنفرند و فقط دو لنگه کفش ما که رنج و شادی ما در این زندگی است در این دنیا می ماند.

۱ ۶

saved message

|      زمانی که تلگرام رو تو گوشی قدیمیم نصب کردم هنوز قسمت سیو نداشت به جاش اسناد و عکس هایی که میخواستم بمونه داخل اکانت خودم فوروارد می کردم. بعد ها اکانت خودم تبدیل شد به saved message که هنوزم هست. چندی پیش رفتم کانالای اضافی رو پاک کنم یه سرو سامونی بگیره تلگرامم که چشمم خورد به این قسمت رفتم اینجا رو هم یه نگاهی بندازم که کشیدم پایین رسیدم به اولین پیام ها. چند دقیقه ای هم طول کشید. عین دفتر خاطرات میموند. چقدر زود تغییر کرده بودم و از چی تبدیل شده بودم به چی. چقدر عکس از دوران دانشگاه. آدمایی که هر کی رفته بود شهر خودش. بچه هایی که کلی خاطره خوش باهم داشتیم و دیگه همو نمیبینیم. دردناک بود. مثل بلند شدن خاکستر از زیر زمین تاریک مغزم میموند.

۱ ۵

ارزش مدال

|      تا المپیک های قبلی ارزش المپیک رو به 4 سال یک بار برگذار شدن سنگین ترین رقابت ها طی یک ماه میدونستم. توکیو نشون داد شدت تشویق تماشاگرا از  شدت خود رقابت ها مهم تره. حداقل برای مردمی که چیزی بهشون نمیرسه.

۴ ۳