قالب

|      چندی پیش در حدودای تابستون امسال شنیدم یکی از طراحان معروف و محبوب قالب وبلاگی خودکشی کرده دقیقا در 27 سالگی ( متولد 72 بوده گویا) و وارد باشگاه بیست و هفت شده. اسمش عرفان بود و چیز زیادی درباره این آدم نمیدونستم. بیانی ها خوب میشناختنش میگفتن که پسری مهربون و خوش اخلاقه. به همه کمک میکنه و ظاهری معمولی داره. اکثرا از خبر خودکشی این جون شوکه شده بودن که چطور ممکنه. جوابش قالبه. بله قالب. قالبی که از آدم ها با ویترین قشنگ میبینید همون باطنشون نیست. فرق میکنه. هر آدمی که در اطراف شما زندگی میکنه و شما فکر میکنید در ظاهر خوشحال و با انگیزست الزاما از داخل اینطور نیست. اوضاع اون داخل میتونه خیلی خیلی خراب باشه.

|      راستی این قالب وبلاگ که الان توش هستید 4 سال پیش توسط عرفان ساخته شده. درحد یه کامنت اگه اشتباه نکنم باهم حرف زدیم و اجازه شخصی سازی گسترده رو بهم داد. از رنگ ها ستون و هرچی دستم رسید تغییر ایجاد کردم چندین بار و حدودا هر هشت ماه تا به اینجا رسیدم. هر چند تغییرات در سطح جزئی بود اما کنار هم یه چیز کاملا جدید شد. وبلاگ خود عرفان هنوز فعاله و میتونید هنوز از قالباش استفاده کنید. سعی میکنم همین قالب روی وبم نگه دارم و اگه قراره تغییراتی ایجاد بشه در حدی باشه که به اصلش آسیبی نرسه.

|      بله، رسم روزگار چنین است!

۴ ۴

چنگ

|      چندین سال پیش قبل از همگیری ملموس ویروس منحوس در یکی از بخش های جراحی اعصاب بودیم که گفتند فلان دختری که آنجاست هشت روز است به دنبال خودکشی و پرش از طبقه چهارم ساختمان و آسیب های وارده به مغز بستری و بیهوش است. از جزئیات آسیب مغزی و استخوان های شکسته که چه عرض کنم پودر شده اش حرفی نمیزنم. زنده ماندنش معجزه بود شاید هم بیشتر. مادرش پر استرس و نگران بود. گفته بودند موضوعات عشقی عاملش است بعید میدانم انسان جانور درنده تریست عشق فقط قلقلک می دهد جرقه اش سیلی زندگی و انفجارش سختی خرد خرد آن یا همان واقعیت دنیا است. بیماران بخش را بین بچه ها تقسیم کردند و از بد ماجرا قرعه کار به نام من دیوانه زدند و آن دختر شد بیمار من. بیهوشیش ادامه داشت. روز آخری که میخواستیم برویم جی سی اس همان هوشیاریش بالا آمد. اولین بار که چشمش را باز کرد مادرش خواب بود من وحشت کردم مثل جغدی که در فاصله چند متری به تو زل زده. قیافه خوبی داشت و در اوج جوانی بود وضع مالی خانواده خوب بود. بیشتر شبیه این بود که مرده ای چشم باز کند. بد بختانه به دلیل وصل بودن ونتیلاتور حرف نمی توانست بزند و مخوف بودن ماجرا را دوبرابر میکرد. مادرش را بیدار کردم. به مادرش نگاه کوچکی کرد و دوباره به من زل زد از اتاق بیرون رفتم سنگینی نگاهش هنوز یادم نمی رود. بعد از مرگ زنده شده باز هم دیدم ولی چنین نگاهی هرگز.

آری رسم روزگار چنین است. گاهی تو به زندگی چنگ میزنی گاهی زندگی به تو

 
۰ ۳

فراموش نشدنی

|      چندین سال پیش وبسایتی را پیدا کرده بودم با دامین عجیب غریب که کارش مختص آپلود ویدئو هایی بود که یوتیوب آنهارا نمی پذیرفت و پاک می کرد از بریدن سر با اره برقی بگیرید تا حمله با چاقو به رهگذران انواع اقسام جنایتهای عجیب غریب و خودکشی ها هم در آن به چشم می خورد. دروغ چرا کنجکاویم گل کرد و بیشتر از این هم مشتاق به ادامه دادن قضیه شدم که در نهایت ویدئویی عجیب پیدا کردم. در یکی از کشورهای اروپایی احتمالا شرق اروپا ( زبانی نزدیک به روسی داشتند ) که حدس میزنم اکراین یا اطرافش. شخصی قصد خودکشی از بالای ساختمان حداقل 40 طبقه را داشت. آتش نشانی با تجهیزات کامل و چند طناب او را از بالا می گیرد و با قلاب کوهنوردی گیرش می اندازد و بلافاصله طناب پیچش میکند و اجازه حرکت اضافه به او نمیدهد. تا اینجای کار همه چیز معمولی و خوب بود اما  بعد از بالا کشیدن فرد توسط باقی آتشنشانان، آتشنشان در بستن قلاب خودش اشتباه می کند و از آن ارتفاع به پائین سقوط میکند. فیلم بسیار واضح و با کیفیت بود حدود سه ثانیه طول کشید تا از آن ارتفاع به زمین بخورد طاق باز رو به بالا و قیافه اش لبخندی داشت که هرگز از یادم نمی رود. دستانش را روی شکمش گره زد و بدون هیچ دست و پا زدنی مرد. باد عچیبی بود صدای زوزه باد در دوربین خش خش ایجاد می کرد کسی آخ نگفت. انگار آنجا بودم.

۱ ۳