یور نیم

انیمه متوسطی است. دلیل گرفتن نمره بالایش و ایستادن در جمع صد اثر برتر ای ام دی بی را نمی دانم احتمالا ژاپنی ها و عاشقان انیمه ژاپنی که تعدادشان کم هم نیست با هم برای رای دادن به آن یورش برده اند که موفق هم بوده اند.

سنت ژاپن را به زیبایی به تصویر می کشد. فرهنگ جزو لاینفک هنر ژاپن است از نقاشی ها و پارچه ها تا سینما و انیمه همه و همه از فرهنگ تاریخ و بیشتر از همه سنت ژاپن وام گرفته اند و درباره آن حرف میزنند و یور نیم هم از این نظر مستثنا نیست.

عشق در این سبک هنر بیشتر از این که داستانی باشد موید نیاز است افرادی که عاشق می شوند انگار به غذایی برای خوردن می رسند و آنهایی که عاشق نمی شوند و نیستند گویی به دنبال غذا یا هر نیاز فیزیولوژیک دیگری هستند که البته بد است. فاصله گرفتن از متد داستان گویی بر پایه رخداد عاشقانه به ظاهر اتفاق خارج از کتاب میمونیست اما در عمل جز کسالت برای خواننده چیزی ندارد.

جزئیات زیاد فیلمنامه بد است. به قدری بد که بعضی موقعیت ها آدم می ماند به اصل داستان در حال اتفاق بی اندیشد یا به جزئیات های کلاس تصویر. بگذریم که در نگاه اول هر دو را از کف می دهیم.

از لازمه نانوشته هر انیمه ژاپنی شوک و اغراق زیاد است که نمیدانم چرا روی چنین چیزی تولیدکنندگان اصرار دارند شاید به خاطر مخاطب کودکشان است که نگاه این مدلی را از اوجب واجبات می بینند. با کوچکترین اتفاق عجیبی شخصیت های داستان وااااااا اییییی اویییییی را سر می دهند و از جدیت داستان به شدت می کاهند مقایسه کنید با تولیدات پیکسار می فهمید.

اثر به شدت کات می خورد شات از بالا و پاین چپ و راست کات می خورد که برایش چند سکانس خوب هم ساخته و تدوین هم در کلاس بالاییست اما سریع و پشت سرهم است و باعث می شود سریع از دست بدهم جای این که ببینیم و فکر کنیم.

جدال تکنولوژی و ثروت هم در نوع خود جالب است بی شک از اولویت های تولید چنین انیمه ای بردن مخاطب به ژاپن قدیم و سیر تحول آن به ژاپن جدید است که موفق هم بوده.

توکیو در داستان به مثابه یک رویا می ماند افرادی که در آن زندگی می کنند کار سنگین درآمد بالا اقتصاد خوب غذاهای درست حسابی و هزاران چیز دیگر دارند جز یک چیز و آن هم آرامش است. این بخش انیمه خوشم آمد که تنها یک خلال می تواند تمام آرزوها و رویاهای انسان را پاره پوره کند قبلا به آن توجه نکرده بودم و جالب بود.

یکی از جالب ترین چیزهایی که ذهنم را در این انیمه مشغول کرد زیر نویسش بود در واقع زیرنویسش فقط در زیر نبود در بغل و بالا و چپ و راست اطلاعاتی از ژاپن فرهنگ گفتار فرهنگ نوشتار و ترجمه آهنگ ها داشت که عالی بود چه بسا سکانس های زیادی را به برکت داشتن این زیر نویس خوب توانستم بفهمم وگرنه من کجا و فهم آن زبان خرچنگی کجا. خدا به زیر نویسورش یک در دنیا و صد در آخرت دهد.

نمره من به انیمه 1.12 از 4

۰ ۳

فرار از زحمت

نقشه فرار یک به قدری بد بود که حالم در میانه آن بهم خورد. جز 15 دقیقه اول آن که کمی جذابیت کاذب آن هم برای مخاطب عام داشت جز مزخرف چیزی از آن ندیدم. نه تعادلی نه داستان منسجمی نه قهرمان درست حسابی نه ضد قهرمان خاصی گویی اکشنیست برای زیر پنج ساله ها.

بیشتر از این درباره بد بودن فیلم نمی گویم از همه متدها و مترهای استاندارد اکشن زمان خود سنگ فرس ها دور است زبان قادر به بیان افتضاح بودنش ندارم.

ما جمله ای به نام فیلم بد بود بازیگری خوب نداریم بازیگر خوب در فیلم خوب شکل می گیرد و فیلم بد هم می تواند بازیگران خوب را در گرداب خود غرق کند. از خودم بابت 2 ساعت هدر دادن عمرم برای این فیلم عذرخواهی میکنم.

نمره من به فیلم 0 از 4

۲ ۶

ایتالیا ایتالیا

اول از خوبی های فیلم می گویم.

شاتها قشنگ است رنگ عالیست طراحی دکور خانه تابلوها و حتی طراحی آشپزخانه عالیست. دغدغه خوب به تصویر می آید و بازیگری فراتر از سطح معمول خود بازیگران است و از نظر من در سطح بالاست مونتاژ قشنگی هم دارد زمانی که موتورش را می خواهد معرفی کند به زیبایی فیلم های قدیمی را در کنار هم قرار می دهد حتی راتاتویل را ک من دوسش دارم.

زوم دوربین هم در سطح بالایی است  می داند کجا زوم شود و کجا الکی به بازیگر نزدیکمان نکند. از تو شات ها هم خوشم آمد. چپ و راست کردن صدای فیلم را متوجه شدم و خوشم آمد. کتابی بودن فیلم هم بد نیست.

این شاتش هم که عکسش را برایتان این زیر آپ می کنم زیباست.

تخیلات نصف دوم فیلم افتضاست

موسیقی های ایتالیایی مورد استفاده سوپر افتضاست.

دیالوگ نویسی سوپر ابر افتضاست.

داستان فیلم و قصه سوپر ابر سوپر فوق سوپر افتضاست.

پایان ابر ابر ابر ابر ابر ابر ابر ابر ابر افتضاست.

و در کل فیلم ابر افتضاست.

نمره من به فیلم 0 از 4 است آقای کاوه صباغ زاده کار بسیار داری

۱ ۲

گربه روی شیروانی داغ

فیلم متوسط رو به پایین و حتی به دلیل فیلمبرداری بد می توان گفت بدیست. بارها و بارها مدیوم شات را اشتباه می بندد و کارگردان زورش به بازیگر نمی رسد که بار دیگر سکانس را برداشت کند و نتیجه اش می شود شات انباری که دیدید...

از سکانس اول که بطری را روی دست بازیگر اول مرد می بینیم تکان می خورد دائما از کادر بیرون و داخل می آید یا سکانس فرودگاه که کله بچه ها همگی زده شده این اشتباهات در حد آماتور است و قطعا کار فیلم را برای جز برترینها بودن کلاسیک خراب می کند.

بازیگری آنچنان بد نیست حس انتقال می یابد اما بیگ ددی همچنان تافته جدا بافته فیلم است نمی تواند به پای بازیگر نقش اول زن و بازیگر نقش اول مرد برسد عشق را به زبان می آورد اما نشان نمی دهد جوری که می توان گفت حتی عشق را هضم نکرده چه برسد در پختگی عشق.

بیگ ماما افتضاست هم در شخصیت هم در بازی و هم در روند داستان. نمی داند غم درونش را چطور بعد از شنیدن آن خبر بد بروز دهد و قطعا جای چنین کاراکتری در سینما نیست.

پسر دوم و زنش هر دو بد اند اما زنش حس شخصیت درونش را بهتر بروز می دهد. دیالوگ ها را محکم تر می گوید و سنگین تر نگاه می کند.

بریک نقش یک الکلی را به خوبی در می آورد اما نمی تواند بر اساس داستان اصلی جلو رود و مجبور است مدام شاخه عوض کند.در طول فیلم کم آسمان به ریسمان بافته نمی شود از ربط ماجرای هتل تا ماجرای غده و ماجرای رابطه بریک که بسیار بد و خفه کننده است تا جلو برنده داستان. درگیری خانوادگی هم مصنوعیست عظم جدی نمی بینیم علاقه ای برای از زیر بار رساند خبر فرار کردن هم نمی بینیم و فقط دیالوگ است نه تصویر شاید کتاب خوبی می شد.

نویسنده  از نیمه به بعد همچون بختک روی دور موقعیت و فضا و حجم بیشمار دیالوگ های بدون بار می افتد که حوصله را می برد و وقت را برای چیپس و ماست موسیر خوردن الکی کش میاورد.

خوبی های فیلم هم محدود است نورپردازی دکوپاژهای لوانگل و کمی هم اور شولدرهای بجا میزانسن هم خوب است اما نه عالی.

نمره من به فیلم 0 از 4 نمره

۰ ۲

بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران

در میان انبوه نقدهای وحشتناک و تیزی که برای فیلم متری شیش و نیم پیچیده اند و در میان سیل منتقدانی که دانش سینماییشان از چغندر فرا تر نرفته و می گویند این فیلم یک پست رفت بسیار بزرگ برای کارگردان است دو منتقد به شدت از فیلم تعریف کردند. بکنیدش سه نفر منتقد حرفه ای نیستم اما قطعا چیزی که دیدم از بهترین های سینمای ایران و صد البته تا اینجا بهترینشان از نظر من بوده. دلایلم را عرض میکنم موافق نبودید نبودید شاید شما خوشتان نیاید برایم مهم نیست آن چه که هست عوض نمی شود.

به شدت هر چه تمام تر خطر اسپویل

با اشکالات و بدی ها شروع می کنم.

صدابرداری و صداگذاری مزخرف بود به سعید روستایی پیشنهاد می کنم برود لحظه ای که یکی از آن ماموران داخل استخر می رود برای گرفتن ناصر را دوباره  ببیند دقیقا قبل از گذاشتن پا در استخر صدای آب می آید که فاجعه ای است تکنیکال.

یا در سکانسی که پلیس ها در اوایل فیلم دور هم جمع میشوند تا نقشه بپچینند برای گرفتن ناصر قبل آن صدای باز و بسته شدن سلول هایی که یکی پس از دیگری باز و بسته می شوند تا آن ها رد شوند واقعا بد بود حتی متوجه حرف هایی که میزنند هم نمی شویم چه برسد به داستان آن لحظه و ... 

سکانس های اضافه زیاد دارد چندتایی می گویم باقیش را خودتان ببینید :

پدری که پسر خودش را میفروشد تا به زندان نرود و بتواند بازهم بکشد. به ظاهر درد را می خواهد نمایش دهد اما نمی تواند و موفق نیست. مخاطب های کمی حرفه ای تر نگاه ناصر را می شناسند و می گویند نگاه ناصر به آن بچه که گناه پدرش را در زندان قرار است به گردن بگیرد مانند نگاه ناصر به خواهر زاده اش است در زمان چرخ و فلک زدن مظلومانه. اما این نمایش کافی نیست حس ندارد و قدرت فهم برای مخاطب عام نمی آورد موفق نیست نه به خاطر تجربه نداشتن بلکه بخاطر بلد نبودن.

سکانس افتضاح بعدی جایست که وحید با پدر مادر و خانواده ناصر به دیدن او میایند تا اینجای کار البته اضافه نیست اما وقتی اضافه می شود که آخرایش کار به جنگ و دعوا می کشد انقدر شدید آن سکانس را می خواهد با موزیک و گریه و فریاد بالا بکشد که انگار نه انگار این متد برای تبلیغات بازرگانیست نه سینمای امروز و دیروز و کلاسیک

بازی های مصنوعی هم دارد معادی در بعضی سکانس ها فراز و نشیب کاراکتری دارد و نوید هم بیرون از زندان و مخصوصا جلوی قاضی کم لحن عوض نمی کند که این بدون ترس بودن صدا جلوی قاضی بد است. اما در بقیه سکانس ها به قدری خوب جبران می کنند که به روال عادی نمی توان اشکالی بزرگ از آنها گرفت. مخصوصا که چند پلان شاهکار بازی کردند.

مشکل دیگر الفاظ رکیک است می توانست روستایی در این مورد از واقعیت فاصله بیشتر بگیرد و دلیلی نداشت انقدر الفاظ سنگین و چند وجهی به کار بگیرد که بگوید شخصیت من بد دهن هم هست و ... 

در این فاز می خواهم کمی از نکات خوب و قدرتمند فیلم بگویم تا بدانید چرا می گویم این فیلم بهترین تاریخ سینمای ایران است.

خوب:

بعد هنری بسیار جالب است بجز در صحنه ای که برای انگشت نگاری به زندان رفته است و دوربین از فکوس روی خشت دیوار شروع می کند تا به کله نوید برسد که من آن را افتضاح می نامم حتی اگر برای معرفی بافت دیوار باشد. باقی صحنه های هنر عالیست مخصوصا آن شات عالی داخه زاغه نشین ها که همه خانم ها در حال کشیدن داخل لوله هستند و پیمان می گوید بد نگذرد و چه جای خوبی کاشته شده آن دوربین پشت لوله.

بازی گری هم از نکات خوب بود واقعا شوکه کننده و رنج کشیده به نظر می رسید اما همان طور که قبلا گفتم مشکل هایی هرچند ریز داشت.

عالی:

نکات عالی را با جم و جور بودن داستان شروع میکنم در کمتر فیلم ایرانی همچین داستان قوی بدون وقفه ای می بینید و با این عظمت و فراگیری لوکیشنی هنوز روی یک اتفاق و حول آن می چرخد و آن اتفاق ناصر خاکباز است که قسمتی دنبال او قسمتی روال اداری و زندانی او و قسمتی روزهای آخرش پیدا می شود. این موضوع تقریبا منحصر به فرد است و از این بابت و فیلمنامه ای این چنینی از سعید روستایی تشکر میکنم.

از کشش و تعلیق بطنی داستان برایتان بگویم. همین که قرار است از هیچ صفر با اطلاعات به دست آمده از خرده فروش ها یکی یکی پیش روی کرد و به بالا رفت خود جذابیت فوق العاده ای دارد حالا این موضوع را بگذارید کنار اصل جذابیت و تعلیق داستان سر اتفاقات کوتاه و داستان های کوچکیست که بر سر پیمان معادی می افتد و او بر سر داستان می آورد و داستان سر ناصر میاورد و ناصر سر مای بیننده فیلم از این نظر عالیست. مخصوصا سکانسی که ناصر قرار است انبردست را به پا به سمت خود بکشد خیلی جا افتاده و خوب است.

حرف بعدی این که کارگردان کاراکترها را می شناسد نه بر اساس نقش فیلم بلکه بر اساس واقعیت که این فوق العاده به او کمک کرده و فیلم را جلو می اندازد. سکانس اعدام را بیاد بیاورد جایی که یکی از آن مافیای گردن کلفت از طناب اعدام ترسیده و شلوار خود را خیس کرده. من دقیقا این روایت را پارسال از کسی شنیدم که بعد از دستگیری یکی از سرکرده های مواد مخدر رشت او پای طناب اعدام شلوارش را خیس کرده. این مورد و موارد بسیار زیاد دیگری که تماما بر اساس واقعیت و در دنیای واقعی اتفاق افتاده اند به ما فیلمنامه ای خوب می داند که نام فیلم نامه را فیلمنامه غریزی می گذارم چون تاکید بر واقعیت های ریزی دارد که ممکن است در آینده و در ابعاد بزرگتر تکرار شوند و یک جور به غریزه خلافکاران بر می گردد تا داستان جدید.

از نورپردازی عالی فیلم نیز نمی توان چشم پوشی کرد کارگردان رنگ های مکمل را خوب می شناسد و از آنها به خوبی استفاده می کند سکانس داخل زندان و دستشویی نارنجی موید آن است از یک طرف بالای سر نوید نور نارنجی و از طرفی سلول آبیست که مکمل هم اند. شاید اشکال نورپردازی به ناتوانی درک کارگردان از کارکرد رنگ های سمی محدود شود اما تا همین قدر دانش کم در نور شناسی برای او و سینمای ایران غنیمتیست اساسی.

اما برسیم به نکات فوق العاده فیلم که در اینجا خود را از دیگر فیلم ها جدا می کند و حتی از نظر من می تواند در 100 فیلم تاریخ هم قرار گیرد:

فیلمساز درد را می شناسد هم درد پلیس که لنگ پاسخ دادن به دادگاه است و هم درد معتاد ها که خود آنان را بیمار می نامد.

آخرین و مهم ترین نکته فیلم را بگویم و تمام و آن این است که فیلم سبک دارد (خدای من سبک داشتن در این دورانی که امثال مثل فرهادی و بزرگتر از کوبریک ها برای به دست آوردنش به هر دری زدند و در نهایت موفق نشدند که هیچ جا هم زدند می دانید یعنی چه؟ میدانید هنری که در نهایت سبک کوبیسم را نهاد و تا قرن ها پابرجاست یعنی چه؟ میدانید ممکن است چند نفر در ایران و جهان از این سبک روستایی پیروی کنن؟ میدانید مکتب ساختن یعنی چه؟) سبک در ذره ذره فیلم هویداست کپی کاری در آن نمی بینیم کمی رگه هایش را در ابد و یک روز و فیلم کوتاه مراسم آقای روستایی دیده بودم اما اینجا طوفان به پا کرده قالب سبکش بر متد هنر در پس و داستان در پیش است شات های هنری عالی از لوله های معتاد خوابیده و پنت هاوس فلان قدر متری باعث نمیشود داستان از بین برود و داستان کار خود را جلو می برد اما این کار با زیبایی فیلم را از دیگر فیلم های ایرانی جلو می کشد انگار نه انگار که مدت هاست در سینما نشسته ای زمان برایت حل می شود مانند خوردن نسکافه که نمی دانی کی شروع شد و کی تمام شد. در کل قبل از مرگتان ببینیدش آنهم در سینما نه در پشت مانیتور و تلویزیون. آفرین به سعید روستایی و تیم سازنده اش.

نمره من به فیلم 2.67 از 4 نمره

۱ ۳

Panic Room

فیلم خوبی است. جالب آن که رشت زیاد بارانی است و من هر شب که این فیلم خوب را برای نمایش گذاشته بودم دقیقا فضای بیرون خانه مثل فضای بیرون خانه فیلم بارانی بود فکر کنم سه بار شد آخریش هم همین امشب اولیش هم از صدا و سیما با سانسور جذاب.
شخصیت قدرت اصلی داستان است. ذره ذره آن سیاه پوست ترس و وحشت آن سفید پوست و اتفاقات به جا و به اندازه جذابیت خوبی به داستان داده اما داستان نساخته. جودی فوستر بازی شاهکاری دارد حس را انتقال می دهد بیخود نیست در تاپ 10 من برترین زن بازیگر جهان است هر چند این بازی فوق العاده در مقابل بازی های دیگرش قطره است از دریا.
لیتو بد بودن شخصیت را خوب بازی می کند اما تنها چیزی که میبینیم حرص پول است نه چیز دیگر که مقداری شخصیت را یک بعدی کرده و جای مانور در رفتارش نمی دهد. استوارت هم نشان داد کودکیش پر از استعداد بود بیخود نیست الان اینجاست هر چند فاصله تا بالا رفتن زیاد داشت که رفت. اما از همه قوی تر آن سیاه پوست است فورست ویتاکر کبیر با آن بازی ریز و جذابش. نقشش به قدری پر رنگ است که کارگردان فینچر را کنار زده و خود رو آمده شده نماد فیلم اگر جایی اسمی از این فیلم بیاید اولین چیزی که به ذهن مخاطب خطور میکند انسانیست با انسانیت و عطوفت که نهایتا شهوتش آن را دزد کرده و البته سیاه پوست.
اما کمی به فلسفه این اتاق وحشت بپردازیم بدی در بیرون خوبی در درون و گاهی هم این دو ترکیب می شوند نصف بدها بیرون میمانند و نصف خوب ها درون انگار پناهگاه شرارت و نیکیست. سمتی برای کشتن و سمتی برای زنده ماندن تلاش میکنند به هیچ وجه این دوگانه خوب و بد در فیلم در نیامده و داستان فیلمساز در این مورد می لنگد.
اما حس را می سازد و آن حس امنیت است نه بدی و خوبی. امنیتی که داخل اتاق می بینیم جوری که سه مرد نیرومند با گاز و تبر و کلت نمی توانند از آن عبور کنند مثال زدنیست حس دارد و سمپاد بیننده را آرام نگه میدارد تا پارا سمپاد در مواقع ای به خصوص بیدار شود مانند سکانس نفس گیر بیرون آمدن جودی که واقعا نفسم بند آمده بود. این نتیجه ساخت امنیت است که فینچر به خوبی از پسش بر آمده.
در دنیای واقعی هم چنین اتاق هایی وجود دارد مخصوصا برای مکان های سیاسی و جاهایی که افراد مخصوص و ویژه در آن تردد می کنند در مستندی دیدم دیکتاتور محبوبم سرهنگ جان برکف و گلگون کفن قذافی هم از این سیف اتاق ها داشت. عکس های جالبی در نت می توانید از آنها پیدا کنید حتما باید حس جالبی هم به آدم های داخلش بدهد حداقل اینطور فکر میکنم. خدا را چه دیدید اگر پولدار شدم می دهم یکی از این ها برای من هم بسازند فقط برای حس امنیتش :))
نمره من به فیلم 1.16 از 4 نمره

۳ ۳

2+2=22

جایگزین ریاضی فیلم کوتاه بدیست با این که جوایز در حال بالا رفتن از سر و کولش هستند جالب اینجاست که بدیش در قصه نیست که اتفاقا هم قصه خوبی دارد و هم بازیگری. موضوع مدل بیان فیلم است که نه کمدی است نه واقعی و مدام بین این دو ملق می زند. تکلیف بیننده معلوم نیست. بخندد یا فکر کند و یا حتی بخندد و هم زمان فکر کند.
روز های هفته بیشتر از زمان موقعیت را نشان می دهند و این مدل لانگ شات ها از کفتر و تظاهرات نه تکنیک است نه هنر حتی کمدیش هم سخیف است اگر بخواهم تند بگویم شیادیست.
نمره من به فیلم 0.02 از 4 نمره
۲ ۶

روما

احتمالا از شانس های اساسی اسکار است. ضعیف بود بسیار زیاد. صحنه زایمان از این بدتر نمی شد کارگردانی شود انگار دست و پای آلفونسو کوارون را بسته اند و به او حکم کرده اند که باید سبکت را با یک دوربین آن هم دوربین نمای باز از بچه و به دنیا آمدن آن طفل مرده به پیش ببری. بیننده حتی به آن طفل پلاستیکی نزدیک هم نمی شود چه رسد به ابراز هم دردی و شوک بعد حادثه. از سکانس یک پا ایستادن مربی که نگویم تداخلات سیم و تیر برق فاجعه بود یک فیلمبردار عروسی شا ت را قشنگ تر در میاورد تا او گویی سینمای کوارون از فرمی به پولی مثلا هنری سویچ کرده

مزخرفات فیلم به اینجا تمام نمی شود آن هواپیمایی که از زمین و زمان بالای روما می گذرد گویا حرفی در خود دارد که مفهومی برای بیننده شرح داده نمی شود فاجعه کار این نیست که که آن نماد مزخرف روما چیزی ندارد این است که کارگردان حتی بلد نیست از آن چیزی برای بیننده ای که حداقل ده دلار خرج سینما کرده دربیاورد و ادای گنگ بودن ماجرا را که دیگر نگویم و نجات فاجعه بار دریا بیشتر شبیه شکنجه بود تا تراشید قهرمانی از طبقه بدبخت.

نمره من به فیلم 0 از 4

۱ ۷

از منیر قیدی

در جو نقدهای جدید جشنواره فجر فیلمی جامانده از جشنواره پارسال را دیدم ویلایی ها

بازهم اسم می لنگد آخر چه اسمی است در هم قافیه سازی با معراجی ها، اخراجی ها، فوتبالی ها و... همه و همه برای قالب تجاری سازی فیلم زرد است نه برای فیلمی مفهومی که احتمالا باید در کشورهای دیگر هم به نمایش در آید و خدا را چه دیدید آبروی سینما

خارج از اسم. فیلم بدی بود نه به خاطر داستان که بخاطر فاصله گرفتن بیننده از شخصیت آن زنی که قرار است بچه های خودش را از آنجا بیرون ببرد. گاهی انقدر فاصله زیاد می شد که نمی فهمیدیدم کی و چطور رفتارش رو به تغییر می رود. گاهی هم سعی در برقراری کلامی و دیالوگی درجا میزد همچون سکانس های آخر که گفت من باید برای چیزهای بزرگتر از این خود را آماده کنم.

داستان کوچک آن دخترکی که امتحان داشت و جعبه قایم شده اش آن قدر اضافی بود که حذفش کوچکترین خلالی در فیلم ایجاد نمی کرد.

پایان فیلم شاهکار بدیش بود. هرچند پایانی که خوب نباشد خود به خود فیلم را خراب می کند اما واقعیت این فیلم هیچ برنامه ای برای پایان دقیق برای خود ننوشته و تمرکزش را روی احساسات آن هم نه با تصویر بلکه با دیالوگ کرده که n البته موفق نبوده.

نمره من به فیلم 0 از 4 نمره

۳ ۳

Collateral

قبلا تو صدا سیمای خودمون دیده بودمش نه کامل چیزی زیادی ازش یادم نبود سانسور مثل همیشه یه داستان دیگه به خوردمون داده اصل داستان اینگلیسیش جالب تر بود. بازیگری عالی و بدون نقص جیمی فاکس که انگار واسه این نقش به دنیا اومده بود تام کروزهم محکم و قوی.  انقدری خوب بود که بشه گفت انگار واقعا قاتله کمتر دیده بودیم از این نقشا ازش.

رابطه ای که بین دو نفر به عنوان یه راننده و یه قاتل شکل میگیره قابل باور و خوبه. نکته بد فیلم اینجاست که شات ها خیلی زمخت و ناشیانه عوض میشن و این تا حدودی از چنین فیلمی به دوره. تو راه رفتن بازیگرا دوربین به شدت میلرزه که اینم بده. اکشن فیلم پرداخت خوبی داره و دکوپاژ رو هواست.

راه مکس (راننده تاکسی) برای فرار از سختی کار هم در نوبه خودش جالبه من به شخصه سعی میکنم اخلاق خوبی که از شخصیتای مثبت فیلم میبینم تو زندگیم استفاده کنم احتمالا از این روش کارت پستالی اونم برای فرار از مشکلات بهره ببرم. شاید جواب داد شایدم نداد به هر حال امتحانش ضرری نداره.

جملات فلسفی وینسنت که مثل یک روان شناس حرفه ای عمق روان مکس رو میشکافتم عالی بود آدم هم زمان با وینسنت به فکر می رفت و هم زمان با اون به لطف موسیقی فیلم بیرون میومد.

نمره من به فیلم 1.93 از 4 نمرست


۰ ۳