اغذیه فروشی

|      امشب یک فیلم مادر دیدم. مادر به فیلم هایی میگم که بعد از ساخته شد فیلم های زیادی دنباله روی کارگردانی، فضا یا داستانشون میشن. مثل فیلم معروف منکویچ کاراگاه که حداقل سه چهار بار داستانش تو هالیوود و یک بار تو اسپانیا بازسازی شد. از این فیلم هم زیاد ایده گرفتن. فینچر برای سون و گیرمو دل تورو واسه شکل آب یا حتی باقی فیلماش. که نشون میده هر چند فیلم موفقی نبوده ولی بعد از ده، بیست و سی  سال هنوز فکر دو نفر سازنده فیلم تو ذهن بقیه کارگردانا ادامه داره.

|     اغذیه فروشی برای من بیشتر از این که یه فیلم انقلابی باشه دروازه مکاشفه دو کارگردانه که به سرنوشت شگفت‌انگیز املی پولن ختم میشه. از این سبک نترس خیال پردازی خارج از کلیشه های رایج سینما خوشم میاد. مشکلات فیلم هم یکی دوتا نیستن از تدوین تا بازیگری و روایت و شخصیت پردازی همه می لنگه. فیلمبرداش یه شیرازیه که ایراد زیادی به کارش نمیشه گرفت. اما به هر حال ارزش دیدن داره چون یه چیز متفاوت تو زمان خودش و کمی هم الان هست. فیلم مسخره مسخره باز هم ایده های زیادی از این فیلم گرفته.

۱ ۵

حکومت نظامی

|      این که خود کودتای شیلی به اندازه زیادی عجیب هست به کنار حواشی این انقلاب هم خالی از اتفاقات عجیب نیست. سال 1972 یه فیلمی در شیلی ساخته میشه به نام حکومت نظامی که درباره چریکهای چپ گرای اروگوئه و گروگان گیری یک آمریکایی در جریان انقلاب مردمیه. فیلم جالبیه توصیه میکنم ببینید هم تاریخه هم ایدئولوژی هم زحمت زیادی برای ساختش کشیدن. به نظرم پوستر فیلم یکی از بهترین پوسترهای تاریخ سینمای جهانه. تا نبینید متوجه پوستر نمیشد البته.

|     اما جریان حاشیه فیلم چی بوده: مثل این که زمان فیلم برداری یه سری بازیگر بومی از همون کشور و اطراف میان به عنوان میهمان در فیلم بازی میکنن. در حد دو سه سکانس و بسیار هم کم رنگ. تمام این افراد بعد کودتای شیلی اعدام و تبعید میش. هیچ اطلاعاتی درباره این که چطور و بر اساس چه قانونی حکم سنگین تر یعنی اعدام و سبک تر یعنی حبس و تبعید داده شده وجود نداره اما گفته میشه به واسطه ایفای نقش بوده. یعنی اگر نقششون پر رنگ تر بود بدون تردید اعدام و اگر نقششون رو بد بازی کرده بودن حبس میخوردن. دیگه از نظامی هایی که هزاران خبر نگار رو به هم وصل کردن و ریختن تو اقیانوس انتظار دیگه ای هم نمیره. سر انجام 30 نفر از بازیگران این فیلم که اکثرا سیاهی لشگر بودن حکم های سنگین میگیرن تا داستان فیلم یک بار دیگه زنده بشه این بار در واقعیت.

|      آری رسم زندگی چنین است.

۱ ۲

مروری گزارش وار بر اتفاقات امسال

|      سال با بحران سنگین کرونا شروع شد. یک ترم سخت گذشت و یک ترم آسون ادامه داره. امسال از هر سال دیگه ای بیشتر ورزش کردم البته ورزش من دوتا دنبله با قدم زدن که کرونا تاثیری روش نذاشته و نخواهد گذاشت. پائیز بسیار دیر گذشت مردم درگیر و دار بورس بودن و بجز سهام اولیه چیزی نخریدم. اما مردم به هوای ثروت تا خرخره ضرر کردن. تابستون هم دیر میگذشت و امسال از گرمای هوا کم شده بود هرچند شرجی بودن این جا حلقه محاصره رو تنگ تر میکنه. ایده های خیلی جالبی درباره خلق محتوا به ذهنم رسید که نوشتمشون شاید در سال های بعد اجرا کردم. عموم فوت کرد که مرد بسیار مهربان و مهمان نوازی بود. از شنیدن مرگ بعضی از همکارامون تو بیمارستان بسیار شوکه شدیم. نرم افزار جی ممورایز که رایگانه و برای ویندوز هست کمک بسیاری در یادگیری و حفظ بهم کرد که با توجه به حافظه ضعیف من یک انقلاب ذهنی برای من بود. بعد از اتفاق فروش تابلوی آیدین آغداشلو دانش خودم رو درباره هنر نقاشی بالا بردم از کتاب و ویدئو و مقاله و هر چه دستم رسید خوندم و دیدم و الان تا حدودی خوب و بد رو تو این زمینه میشناسم. هر چند آثار هنری کمی امسال اومدن ولی تعداد زیادی فیلم و مستند قدیمی دیدم در عوضش سریال کم دیدم. بهترین فیلم امسال تعلق میگیره به منک فینچر و بهترین سریالی که دیدم و باهاش حال کردم متعلقه به تبصره 22. کتاب کم خوندم اما دو تا از بهترین کتاب های عمرم که جا مونده بود توشون بود. یکی از این کتاب ها که دکتر آذرخش مکری معرفی کرده بود "چرا گورخرها زخم معده نمی‌گیرند" درباره روانشناسی فردی و اجتماعیه و خیلی عمیق به موضوع استرس و تنبلی بزرگترین ابر اژدهای بشر میپردازه و اون یکی رمان بلند سروانتس " دونت کیشوت" که خوندنش چند سال طول کشید ولی الان که به کل داستان نگاه میکنم چه اربابی بود و تونست ذره ذره منو تغییر بده. بخوام خلاصه بگم کلیتش درباره درک واقعیته. اینم بگم به دید کمدی نخونیدش چون نمی خندونه. شاید یه پستی دربارش نوشتم. نمیشه از امسال گفت و درباره ایلان ماسک و بیت کوین چیزی ننوشت. ایلان علاوه بر کارای دیگه ای که کرده داره مقدمات اینترنت ماهواره ای میچینه و تاثیرش دیر یا زود توی زندگی هممون میاد. بیت کوین هم مورد قبول اکثر مردم جهان شده و روزی نیست که یه خبر جدید باعث بالا رفتنش نشه. اوج بدبختی امسال برای زمانی بود که کرونا دوباره به قله رسید و روزی شصد هفتصد نفر آدم می کشت. لحظات آخر سال در خونه تکونی اتاقم عوض شد. الان دارم روی صندلی متفاوتی نسبت به باقی پست ها اینو مینویسم.

|      پ.ن.1: یه هدف گذاری برای سال 1400 میکنم چون هدف گذاری قبلیم در عین ناباور تا حدودی جواب داد. ولی جایی برای عموم نمی نویسم.

۱ ۳

Another Round

|      از کارگردان و تیمی که فیلم The Hunt رو ساخته بود و تا مدت ها مخاطب خودش رو با درگیری اخلاقیش گرفتار کرده بود انتظار عقب گرد این شکلی نداشتم. دیده بودم ایده خوب یه داستان بد رو قابل تحمل کنه ولی برعکسش رو فقط تو این فیلم دیدم. به نظر من فیلم چیزی جز خوب ادا در آوردن بازیگرا برای مست بودن نداشت. و اول تا آخر ایده الکل 2 درصد خون طبق معیارهای خود فیلم روی هوا بود.

|      هرچند در گذشته و آینده جوایز زیادی برده و همچنان میبره ولی این فیلم با هر سلیقه ای که دارید برای من یک ضد پیشنهاده. بعد از تنت دومین شوک سال بود. البته بجز هانت فلیم قهرمان بزرگ این کارگردانم رابطه پیچیده ای رو نشون میده که دیدنش خالی از لطف نیست.

۰ ۱

مهلکه | The Hurt Locker

|      حتما شنیده اید کسی که به خودش احترام نمی گذارد به دیگران هم نمی تواند احترام بگذارد هرت لاکر فیلمیست درباره کسی که به جان خود اهمیت نمی دهد و میخواهد جان دیگران را نجات دهد. همچون جمله اول این هم ممکن نیست چه روی کاغذ و چه در عمل نیست. کاترین بیگلو بیش از حد از موسیقی و تعلیق نماهای بسته استفاده میکند به عبارتی کباب را تا میتواند فلفل میزند که مزه بدش به دهان نیاید. برای خیلی ها هم خوشمزه است البته نه کسانی که امثال سقوط شاهینن سیاه را دیده اند.

|      روابط سربازها باهم افتضاح است. آن یکی میخواهد بخاطر چهار حرف هم تیمیش را با بمب به کشتن دهد و در دو راهی قرار دارد. دیگری سر ایست بازرسی با لگد راه را نشان می دهد. میدانم جنگ خشن است اما برای دشمن نه رفیق. شبه انسان هم در این فیلم نمی بینیم چه برسد به انسان. درباره انسجام داستان که حرفی نزنم بهتر است سه بمب و ما بیقیش داستان بی سرو ته و یک بچه دی وی دی فروش. جمع بندی این که نه شخصیت درستی میبینیم نه داستان درست با این چیزها نمی شود جنگ را نقد کرد. ولو اگر صد اسکار ببرد.

۱ ۲

راحتی زود گذر در پیش

امروز 7 بهمن دوتا امتحان داشتم یکش یه درس فوق العاده مزخرف که البته استادش خوب بود و خودشم میدونست درسش مزخرفه و سر و ته نداره. یکیشم امتحان عمومی که 29 تا سوال داده بود حفظ کنیم و از اونا امتحان بگیره. که اگه میگفت کل کتاب رو بخونید سنگین تر بود. امتحانات به خیر گذشت و حالا 7 روز تعطیلی داریم تا بخش روان.

دو فیلم دیدم و میخوام از این فرصت طلایی 7 روزه نهایت استفاده رو ببرم. یکیش از اری استر بود به اسم میدسامر که من خوشم اومد ولی فکر نمیکنم فیلمی باشه هر کس خوشش بیاد. مخصوصا این که اسم ژانر ترسناک رو یدک میکشه ولی بیشتر فلسفه داره و چیزهای منزجر کننده مثل پاشیدن مغز تا ترس.

⭐⭐⭐ از ⭐⭐⭐⭐

اری استر رو بعد لایت هوس شناختم راستش دو کارگردان دو اثر به هم ربطی ندارن ولی خوب هر دو در عالم سینمای فرمیک پدیده محصوب میشن و تو نقدها تعریف ازشون زیاد بوده.

امتحان اول امروز یکی از بچه ها دیر کرد، هفتاد نفر بعد دادن برگه ها بخاطر اون یه نفر که شهرش دور بود منتظر موندیم تو کلاس تا نیوفته. به نظرم حرکت جالی بود یکی برای همه همه برای یکی معنا گرفت. خودشم خیلی بچه ماهیه.

فردا داریم میریم تهران و من غمم گرفته. این ویروس جدیده هم داره هی خودشو نزدیک میکنه.

۰ ۳

چگونه به بمب اتم عشق بورزیم

درباره دکتر استرنجلاو یا همان چگونه یادگرفتم دست از هراس بردارم و به بمب عشق بورزم صحبت زیاد شده. خودم هم از طرفداران پرپا قرصش هستم هرچند میدانم اشکالاتی در تدوین اللخصوص تدوین های انتهایی داشته. از طرفی فیلم برای دهه شصته و نمیشه ازش انتظار یه تدوین میلی سکندی کامپیوتری داشت تنها کاری که تونستن انجام بدن تدوین فریم به فریمش بوده که بعضی جاها مثل لحظه باز شدن درهای بمب اتم هواپیما خیلی بد در اومده.

اما صحبتم اینجا و در این پست حول محور خود فیلم و قسمت های حذف شده اون نیست که اتفاقا بحث های جالبی در زمان خودش به راه انداخت و برای معدود دفعاتی کمدی زبان حال گرفت و اتفاقات حال دنیا رو نقد کرد (چاپلین در دیکتاتور بزرگ هم اینکارو انجام داد اما در عصر مدرن کمی عقب تر از زمانش بود) نیست. بلکه اصل صحبتم اینجا فقط درباره یک سکانس کوتاه در اواخر فیلمه درست جایی که خلبان هواپیما متوجه می شود در هواپیما برای تخلیه بمب ها باز نمی شود و نیاز به به حضور فیزیکی یک نفر برای باز کردن آن دارد.

دوربین طبقه طبقه با آن خلبان پایین می رود و با موسیقی این حس در مخاطب ایجاد می شود که یک عمر وطن پرستانه، ملی و فداکارانه در حال وقوع است اما ما میدانیم که دنیا قرار است با این اتفاق تمام شود و همه این ها مرثیه ایست برای مخاطب. کارگردان مدام کات هایی از پنتاگون به نیروی هوایی و از آنجا به داخل هواپیمای بمب افکن میزند و بررای اولین بار دیدن فیلم مهم ترین عنصر کشنده شخصیت جرج سی اسکات است. در کات بعدی خلبان و رهبر هواپیما را می بینیم که در پست بمب می نشیند بمب هایی که به تمسخر پشت آنها نوشته شده ... جان عزیز خوش آمدی اینجا

Dr. Strangelove

نمی دانیم چه معنی میدهد اما حدس میزنیم اسم خلبان است و احتمالا برای همچین اتفاقی نوشته شده اند یعنی همه جوانب کار را دیده اند حتی اگر درهای هواپیما تحت هر شرایطی باز نشد.

نگاه اول ته بمب ها نوشته شده اند اما واقعیت آن سر بمب است نه تهش. خلبان بر روی بمب چپ می نشیند و شروع به دستکار تراشه بالای سرش می کند. تعلیق داستان چند برابر می شود کوبیریک بارها کابین را نشان می دهد و صدای خدمه که لحظه به لحظه می گویند نزدیک می شویم 6 مایل 4 مایل 3 مایل باعث ایجاد تعلق در مخاطب می شود.

کمک خلبان هدف را می بیند و بلند می گوید این خلبان کدام گوریست. دریچه ها باز میشوند و شلیک که چه عرض کنم رها سازی بمب اتم اتفاق می افتد. حالا از اینجا به بعد داستان جالب می شود خلبان اکنون دیگر غم و اندوهی در چهره ندارد برخلاف اندیشه ما خوشحال است که به آغوش مرگ می رود از طرفی کلاه کابویی خود را از سر برداشته و تکان می دهد دقیقا مثل گاوچران های آمریکایی . یک لحظه ب ایستید چرا گاوچران دلیلش برای من واضح است کوبریک تمدن آمریکا را نشان می دهد گاوچران و کشاورز آمریکایی آن سال ها نماد آمریکا بودند و امروز نیز هستند اما کمرنگ تر اما این حرف را به شکل جالبی می زند بمب نماد تمدن و خلبان نماد مردم حال آمریکاست. تمدنی که از گاو چرانی به بمب اتم چرانی رسیده است. اتفاق جالب تر در کمپوزسیون رخ می دهد کرومتکی شات تابلو است اصلا از 1000 متر می توان فهمید چه کروماکی تابلویی دارد شاید یکی از دلایل اصلی سیاه و سفید بودنش هم همین است اما مسئله در جایست که کروماکی نیست یعنی خلبانی که به تعوض زاویه دوربین کم کم از جلوی بمب و جلوی مخاطب به پشت بمب و پشت مخاطب می رود. با این تک نیک ریز ما کم کم از او دور می شویم و این یعنی یک ودای شیرین و نه درد ناک.

Dr. Strangelove

کوبریک تمام سعیش را کرده شیرین شود و این را از سکانس های بعدی که اتفاقا درون مایه طنزش را از آن گرفته می فهمیم. انگار مرگ بد نیست یا شاید بعد از انفجار هسته ای برای خلبان که همان نماد آمریکایی هاست زندگی کردن معنایی ندارد. انگار تمام سعی و اندیشه ما این بوده که به اینجا برسیم که بمب اتم مان نابود کننده ترین باشد و دشمنمان را  به هر قیمتی شکست دهیم. حالا که به اینجا رسیدیم احساس پوچی می کنیم و انتهای دنیا برایمان همان مرگ بدون غم است. نتها مرگ را بد نمی دانیم بلکه برای رسیدن به آن کلاهمان را نیز به نشانه شادی و خوشحالی تکان می دهیم و جشن می گیریم.

این سکانس استاندارد های سینمای فلسفی و هم چینین روش گفتگوی فیلم با مخاطب را مترها جابه جا کرد. در باره این سکانس زیاد نوشته اند و کوبریک که قبلش با برگمان مکاتبه ای کوتاه داشت حالا پیام روشنی برای او و اهالی سینمای فلسفی در فیلمش گذاشت.

۱ ۳

توت فرنگی وحشی

برگمان بیشتر از اون که بخواد در جای یک رئالیسم داستان خشن مواجهه با با مرگ رو روایت کنه در جایگاه یک رویا پرداز با این مسئله روبرو میشه.

توت فرنگی وحشی از معدود کارهایی هست که نمیتونم بگم خوبه یا بد چون بیشتر از سواد منه و کاملا فرمالیستی باید بهش نگاه کرد اما اگه بخوام اثر رو با هیچ چیز دیگه ای تو دنیا مقایسه نکنم فیلم در زدن حرف خودش برای مخاطب عام مشکل داره.

به عنوان یک بیننده انتظار دارم تمام ابعاد شخصیت اصلی -پرفسور- برام قابل فهم باشه که نیست. وقتی کارگردان سعی می کنه مرموز بودن فیلم رو از اعمال کاراکتر بکشه روی خود زندگی کاراکتر که نتنها باعث افزایش بی مورد تنش روی بیننده میشه بلکه به روند خود داستان هم آسیب میرسونه.

اما با همه این تفاسیر تنش روی بازیگر به خوبی پرداخت شده سکانس خواب و خراب شدن دنیا روی بازیگر و استفاده جالب از المان ها و نمادها توی سر تا سر فیلم نشون دهنده شن.

این فیلم برای مخاطب امروزی بسیار کسل کننده هست و توصیه به دیدنش نمی کنم مگر این که فیلم باز باشید. شاید ده سال دیگه که این فیلم رو ببینم نظرم دربارش عوض بشه ولی الان مثبت نیست.

نمره من به فیلم 0.7 از 4 نمره

۰ ۱

کفرناحوم

فیلم خوبی بود ولی نه از نظر سینمایی. نگاه خاص به مسئله زاغه نشینی که پیش از این فقط در هند و کشورهای جنوب آمریکایی دیده بودیم این بار در لبنان. بدی فیلم در دکوپاژ بسیار بسیار افتضاح و داستان کلثوم به قمر وصل کرده اش بود و خوبی فیلم در بازیگری خوب کودک و جسارت مردانه اش خلاصه می شود که البته همین کم نکته ای نیست و جای تحسین دارد.

اولین فیلم لبیکی نیست ولی من برای اولین بار است کارش را دیدم. شاید اگر به جای وقتی که صرف ربط دادن بی ربط ترین مسائل مثل کودکان کار، کودکان مهاجر، قاچاق مواد، مهاجرین آفریقایی و فرار از کشور گذاشته صرف یادگیری کمی سینما میکرد فیلمش در لیست خوبهای پارسال بود.

طبق روال هر ساله جایزه های جهانی روی فیلم های تلخ دپو می شوند مخصوصا اگر تلخیش به نفع اروپا باشد و این فیلم هم بی نصیب نبوده. اما با این دکوپاژ لیاقت چنین جوایزی را قطعا ندارد.

مشخص است کارگردان شناخت خوبی از دنیای کودکان سن پایین ندارد و دیالوگ های آهسته زین که مختص بزرگ هاست و گاهی بدون کوچکترین حرصی زده می شود موید این موضوع هستند. در هر صورت فیلم لیاقت یک بار دیده شدن را دارد.

نمره من به فیلم 0 از 4 نمره

۱ ۴

The Apartment

فیلم آپارتمان بیلی وایلدر در مجموع فیلم بدی نیست و قطعا یکی از شاهکارهای دکوپاژ سینماست. این فیلم دقیقا زمانی ساخته شد (اوایل دهه 60 میلادی) که تب فیلم رنگی ها که به برکت کمپانی های ژاپنی و سوئدی به فول فریم تبدیل شده بودن یکه تازی می کردند و با این شرایط خوب اسکار درو کرد.

فیلم رئال به معنی دردناک ارائه نمی شود و یک کمدی ریز در خودش دارد. از آن لحظه که جک لمون برای خالی کردن یک شب مجبور می شود به 3 نفر زنگ بزند بگیرید تا آن همسایه دکترش، واقعی نیستند اما حرف واقعی میزنند. حتی بعد از خودکشی چک های پشت سر هم پزشک هم بیننده را به خنده وا می دارد اما حد را نگه می دارد از کمدی ریز به ژانر کمدی سوئیچ نمی کند.

رئیس باکستر بارها و بارها او را در یک چالش اخلاقی نگه می دارد او همشه سرخورده می شود و نویسنده پایان بندی را بر اساس شکستن همین اصل رقم می زند که از نظر من مصنوعی از آب در آمده.

نویسنده برای این شخصیت بعد دیگری هم در نظر گرفته و آن بعد کار است. پیشرفت در کارش به اندازه ای برای او اهمیت پیدا کرده که حاضر است قید سلامتی خود را بزند. اما همین بت را زمانی می شکند که عاشق می شود و تمام محوریت داستان هم روی همین موضوع است "دوست داشتن"

رابطه زن و مرد اصلی داستان به خوبی درنیامد گویی یکی همیشه از آن یکی فراریست و در سکانس های پایانی هم نمی دانند چطور به هم برسند. اما با همه این ها نماهای باز وایلدر (چه اسم با مسمایی) داستان فیلم را به خوبی روایت می کند. از او غیر این فیلم داستان کارآگاهی را هم ببیند زیباست و در همین فاز عشق و اخلاق است.

نمره من به فیلم 1.05 از 4 نمره

۰ ۳