شمشیر سامورایی

|      تا مدت ها فکر میکردم نماد سامورایی شمشیرشه. بزرگان سینمای ژاپن از کوروساوا گرفته تا انیمه های میازاکی این تصور رو برایم ایجاد کرده بودند که شمشیر یک سامورایی بزرگترین و مهم ترین دارایی اون در جهان است. سامورایی بی شمشیر عملا سامورایی نیست. آرزو داشتم یک شمشیر از اون آلیاژ اصیل رو به هر قیمتی که هست بخرم و به اتاقم بزنم و هر وقت به عظمتش نگاه کنم یاد جنگندگی اونا بیوفتم و راه سخت زندگیم رو مثل اونا دنبال کنم. اما در میان انبوه فیلم های ژاپنی یکی رو جا انداخته بودم. حدود ده سال پیش یکی از آخرین کلاسیک های ژاپنی درباره سامورایی ها که متعلق به کوبایاشی بود رو دیدم. اسمش هاراکیری بود تا قبل فیلم بارها درباره مراسم هاراکیری خونده بودم و میدونستم تماما بحث شرافته و از این فیلم و داستانش درباره حماسه شمشیر زنی و اخلاق سامورایی ها چه انتظارها که نمی کشیدم. اما بعد دیدنش نه تنها دیگه نمی خواستم شمشیری به اتاقم بزنم بلکه مطمعا شدم سامورایی بودن به شمشیر نیست. که هر آس و پاسی می تونه شمشیر داششته باشه ولی شرافت سامورایی رو هرگز. کوبایاشی سامورایی رو به تصویر کشید که نه ذره ای رزمنده بود نه شمشیر فلزی داشت اما برای نجات بچه و همسرش هر کاری رو کرد و آخر در همین راه کشته شد و اما پدرش که شمشیر زنی قهاری بود و شمشیرش از استیل اصیل بود به انتقام اون برخاست. و در آخر نشون داد شرافت  بیشتر از یه تیکه آهن می ارزه. دیالوگ پدرش که از قضا دیالوگ اصلی فیلم هم هست هرگز یادم نمیره که گفت: 

ننگ بر من که شمشیرم را می توانستم بفروشم و با پولش دکتر بیاورم اما هرگز به فکرم نرسید که این تکه آهن را که روزی روحم می نامیدم از خود دور کنم.
 


پ.ن: متاسفانه عموم هفته پیش فوت کرد. بیماری های زمینه ای زیاد و کرونا از علت هاش بود. سومش جمعه بود و مجبور بودن در بهشت زهرا تهران دفنش کنن.
پ.ن.۲: درخت آلوچه قرمز نصفه بریده شد علتشم این بود که درخت دیگری به اشتباه در موقع بریده شدن رویش افتاد و مجبور بودند اون رو نصفه قطع کنند. به پدر پرخاشی هم در این باب کردم گفت نگران نباش مثل حرسه رشد میکنه. دروغ قشنگی بود همراه با امید.
پ.ن.۳: کیس گل کشیده ای رو به بیمارستان آوردند که با حرف هایش ساعت ها خندیدیم و شاد شدیم. جای شما خالی استند آپی بود برای خودش.

۰ ۵

اتکینسون

|      بعضی ها فکر میکنن کمدی بازی کردن کار راحتیه. میری جلوی دوربین دلقک بازی و ژانگولر بازی درمیاری ملت میخندن. شاید بخاطر امثال کمدی های سینمای ماست که اینجوری فکر میکنن که تا حدودی هم سر سینمای ما اشتباه نمی کنن ولی در مورد جهان اینطور نیست. یه ویدئوی قدیمی از روان اتکینسون دیدم که چطور برای انیمیشناش استوری برد می کشید چطور تمرین می کرد و چطور کارگردانیش می کرد. حیرت انگیز بود نه تو انیمیشن که تو هر جای دیگه ای بازیگر کمدی باید مثل یه کارگردان کار کشته موقعیت سکانس رو درک کنه و به تناسب شرایط موقعیت کمدی خلق کنه اگه این موقعیتی که خلق میکنه فقط چند ثانیه بیشتر کش بیاد و یا کمتر بشه دیگه نتنها کمدی نیس بلکه لوس هم میشه که تو سینمای ما به وفور میشه دید و توسینمای جهان اسطوره هایی مثل چاپلین و لورر هاردی و باستر کیتون بودن که با دقت روی همین ثانیه ها جاودانه شدن. میگن اتکینسون بخاطر قیافش تو تستای بازیگری پشت سر هم رد میشد و تصمیم گرفت شخصیت مستر بین رو خلق کنه و به تنهایی کار کنه بعد از اون بود که به پول زیاد و شهرت جهانی رسید فیلمای جدی هم تو کارنامش داره و ثابت کرده واسه عشقش بازیگری حاضره از شخصیت میلیارد دلاری بین هم بگذره.

|      شمایی که داری این وقت شب اینو میخونی وارد آذر شدیم و یکسال از کرونا گذشته ولی تموم نشده. گویا این بشر رفتنی نیست.

۰ ۲

کتابی از بازان

|      بعد از دو هفته و دو روز کتاب «سینما چیست؟» بازان رو خوندم. واقعاً سنگین بود و انقدر حجم مطالبش زیاد و عمیق بود که کمرم شکست تا تمومش کنم. از طرفی مدها بود که دنبالش بودم و کتاب‌فروشی نزدیک محلمون هم نداشتش. به‌سختی از نت نسخه مجانی‌اش روگرفتم و به‌صورت یکنواخت روزانه خوندمش.


|      اینو بگم که اگر علاقه‌ای به سینما کلاسیک ندارید و آثار معروف و نیمه معروف اون دوران رو ندیدید حتی سمت این کتاب سنگین هم نیاید چون پر از ارجاعات به انواع و اقسام سبک های کلاسیکه. خودم اولش فکر می‌کردم با یه کتاب برای عموم مردم مواجه هستم اما رفته‌رفته فهمیدم هدف بازان مثل این میمونه که به یه استاد برتر فیزیک اتمی بفهمونه فیزیک یعنی چی نه به دانش آموز کلاس اول. کتاب از دو جلد تشکیل شده که هر دوش مقدمه طولانی از زندگی و کارهای بازان دارن. در ادامه مقدمه هر دو جلد مقالات متعدد از بازان و نقدهای موشکافانش از چاپلین بگیرید تا فورد جاگرفته اما بیشترین مانور کتاب روی دسیکاست و دزد دچرخه این کارگردان. از این اثر مثل کیسه بوکس برای قوی کردن تئوری خودش استفاده میکنه. تئوری خودش هم بیشتر روی بازیگری و میزانسنی که از نقش نه خود داستان بر میاد مانور میده. بحث های زیادی هم در باره ماهیت رمان گونه و تئاتر گونه سینما میکنه. چیزی که بعد از خوندن کتاب تا حد زیادی براتون مشخص میشه ایجاد تفاوت بین شبه اثر هنری با اثر اصیل هنریه. هر چند سخت ولی بسیار ارزشمنده.

۰ ۴

مرگ و دوشیزه

|      پولانسکی بینی راه انداختم و چیزهای جالبی از گنجینه دفن شده این کارگردان دیدم. مرگ و دوشیزه فیلمی عجیب با ایده ای بکر و جاهایی ترسناک از کارگردانی که وحشت رو هزاران بار در زندگی فلک زده یک قدمی مرگ دیده، به خورد دختر بچه 14 ساله داده و در کاخ های میلیون دلاریش فراموش کرده. فیلم اصلا شبیه بیانیه خود کارگردان نیست به فاصله ده سال از اون اتفاق ناگوار اما سکانس آخر تبدیل به بیانیه میشه هر چند طلب بخشش میکنه اما از زندگی نابود شده زن حرفی نمیزنه. دقیقا مثل کاری که کارگردان در زندگی واقعی یک نفر انجام داده و از قانون هم فرار کرده. نماهای بسته فرا تر از یک کارگردان معمولی با جزئیاتی کمتر از شاهکاره و در نماهای مدیوم و باز رنگ ها و المان های عشق و قضاوت میزانسن به خوبی رعایت شده. حرکات دوربین عادیه بجز چند سکانس از جمله بستن به صندلی که خوب خلاقیت داشته. داستان کشش خوبی داره و علاوه بر سرگرم کننده بودن خیلی هم تنش زاست. بارها در این موقعیت قضاوت و راست و دروغ گیر میکنیم. به ورطه ی شخصیت به جای قانون افتاده زمانی که اسلحه میوفته می بینیم مردی که نماینده قانونه بر نمیداره چون قانون بی طرفه واقعا مسخرست چه تو فیلم و چه تو رویا. تماس تلفنی رئیس جمهورم به اندازه کافی بیرون زده از داستان هست هر چند فشاری که از بیرون روی شخصیت ها وارد شده به خوبی از سمت بازیگرها کنترل و پیاده شده. توصیه به دیدنش میکنم اکیدا چرا که مسئله های مهمی رو تو ذهنتون باز میکنه. در مورد باقی فیلم های این کارگردان هم عمری بود می نویسم.

 نمره من به فیلم 1.25 از 4 نمره 

۰ ۰

RUN

|      سکانس کوتاهی تو شاتر ایلند بود که دیکاپریو میره با یه زنه تو تیمارستان حرف بزنه و در میانه های گفتگو زنه تو دفترچش مینویسه RUN من این سکانس رو هیچ وقت یادم نمیره حتی اگه اسم تمام شخصیت ها و جزئیات داستان یادم بره این سکانسه خیلی تو مغزم نشسته. انگار نماینده یه آدم آگاهه از پشت زندگیت که میدونه قراره چه اتفاق بدی تو زندگیت بیوفته و از طرفی میخواد جایگاه خودش رو هم حفظ کنه تا دیگران نفهمن داره به شما کمک میکنه. تو زندگی منم این اتفاق افتاده نه البته توصیه به دویدن و فرار. یک بار توصیه به خاموش بودن که ای کاش گوش میدادم و یک بار توصیه به دل کندن که خدارو صدهزار مرتبه شکر با مغزم گوش کردم هر چند قلبم تسمه تایم پاره کرد.

۲ ۳

حقیقت حداقل یکی

|      خداوند عز و جل فرصتی داد تا حقیقت آخرین اثر هیروکازو کورئیدا را ببینم. همیشه برایم جالب بود یک کارگردان خارج از مکتب خودش و زادگاهش چطور روابط انسان های زادگاه خودش را همگان می کند. نتیجه اش افتضاح بود. این جمله را کسی میگوید که از این کارگردان خوشش می آید و شاپلیفترز را جزو برترین آثار ده سال اخیر میداند. انگار یک خرس سفید قطبی را برداشته اند از قطب جنوب آورده اند فرانسه آفتاب بگیرد و بستی بخورد. همان قدر همگان شده همان قدر ضایع. تنها کشش داستان شخصیت مادر است که اخلاق خاص و یک نفهمی ذاتی را به نحو احسن نمایش می دهد. نفهمی باقی شخصیت ها مشهود نیست. نقش لاک پشت از پدر سنگین تر است. شوهر بی جر بزه و کارش از بی کنشی به کنش منفی رسیده. دیالوگ ها داغان است. دوربین در رستوران کنترل شده و در خانه فلج شده. انتظارم برای این مرد بسیار بالاست هیروکازو جبرانش کن. به قول ژاپنی ها یو ای یه یاز کوده.

۰ ۲

دور شدن

|      هوای رشت بسیار خوب شده و بعد از یک ماه و خرده ای آتیش تابستون بارون خوبی بارید و دما کاهش خوبی داشته. الان که دارم اینو مینویسم صدای خوردن بارون به پنجره رو میشنوم اونم وسط تابستون حس تایم اوت تیم بازنده رو دارم فقط برای یه استراحت کوتاه هرچند میدونم دو ماه دیگه باید این تابستون تحمل بشه.

|      از دست دادن برام یه چیز عادی شده. چندی پیش قرار بود یه چیزیو تو وب بخونم و هی امروز فردا می کردم حتی یبار جدی نشستم سرش که بخونم اما بیشتر از 2 ساعت نتونستم بخونمش و این روال خوندن 2 ساعته هم ادامه پیدا نکرد تا همین هفته پیش که کل سایتش از بین رفت و تراژدی ماجرا اونجا بود که من کوچکترین بک آپی از متن اعم از اسکرین کپی پیست و... نداشتم با خودم میگفتم خوب این سایته که هست هر وقت خواستم با گوشیم بالا میارم و خونه هم که با همین کامپیوتر میرم توش چرا باید نگهش دارم و چوب این تفکرم رو بد خوردم.

|      این قضیه برام درس بزرگی شد که سریع بخونم و سریع درک کنم چون اصلا معلوم نیست چه اتفاقی قراره بیوفته. شاید فردا فرصت زندگی نداشتم و همینم از دست بدم و برگشتم به کتابی که خیلی وقت بود باید میخوندمش اما امروز و فردا میکردم و مثل اسب دارم میخونمش. عدو شود سبب خیر ولی داغ اون پریدنه هنوز تو تنمه.

|      یه فیلم عجیب با دنیای عجیب دیدم به نام کاپیتان از سینمای آلمان 2017 داستانش رو نمیگم که کوچکترین حرفی درباره داستان به اسپویل ختم میشه ولی از یک آلمانی بعید میدونستم یه همچین اثر ضد انسانی درباره خود آلمانیا بسازه البته که پشت سنگر واقعی بودن اتفاق قایم شده ولی کیه که ندونه واقعیت چقدر ماته.

۲ ۵

مهلکه | The Hurt Locker

|      حتما شنیده اید کسی که به خودش احترام نمی گذارد به دیگران هم نمی تواند احترام بگذارد هرت لاکر فیلمیست درباره کسی که به جان خود اهمیت نمی دهد و میخواهد جان دیگران را نجات دهد. همچون جمله اول این هم ممکن نیست چه روی کاغذ و چه در عمل نیست. کاترین بیگلو بیش از حد از موسیقی و تعلیق نماهای بسته استفاده میکند به عبارتی کباب را تا میتواند فلفل میزند که مزه بدش به دهان نیاید. برای خیلی ها هم خوشمزه است البته نه کسانی که امثال سقوط شاهینن سیاه را دیده اند.

|      روابط سربازها باهم افتضاح است. آن یکی میخواهد بخاطر چهار حرف هم تیمیش را با بمب به کشتن دهد و در دو راهی قرار دارد. دیگری سر ایست بازرسی با لگد راه را نشان می دهد. میدانم جنگ خشن است اما برای دشمن نه رفیق. شبه انسان هم در این فیلم نمی بینیم چه برسد به انسان. درباره انسجام داستان که حرفی نزنم بهتر است سه بمب و ما بیقیش داستان بی سرو ته و یک بچه دی وی دی فروش. جمع بندی این که نه شخصیت درستی میبینیم نه داستان درست با این چیزها نمی شود جنگ را نقد کرد. ولو اگر صد اسکار ببرد.

۱ ۲

گسیختگی | Detachment 2011

|      تونی کی را بیشتر با تاریخ مجهول آمریکا می شناسند کارگردانی اجتماعی که معضل آموزش و پرورش را فرارتر از اهمیت همواره گفته شده خود می انگارد و برای حل کردن آن دست به قهرمان سازی در فیلم هایش می زند. شخصیت های فیلمش همگی خاکستری اند، بالا و پایینشان قابل لمس است. گیر کار اینجاست که شخصیت عصبانی می بینیم اما دلیل عصبانیت را نه. هنری بارس فیلمش نقش رهبری دنیای خوب را دارد کسی که رابطه اش با پدر بزرگش و آن دختر خیابانی قرار است به ما بفهماند خاکستری اش به سفید نزدیک تر است اما اسیر شعارهای فلسفی می شود. شخصیت هنری را از درون کوبیده شده و شکست خورده نشان می دهد و انتظار داریم با این شرایط بیرونش را بسازد البته که نمی تواند. در بین باقی شخصیت ها همگی تم غلط رفتاری را دارند و از بین این ها حتی یک آدم نرمال هم نمی بینیم شاید چون جهان کی جهان منفی هاست.

|      دوربینش در کلاس زیاد عقب جلو می رد گاهی وقت ها تحملش سخت است. موسیقی را برای اضافه کردن حس منفی و تنش بیش از حد استفاده می کند و سکوت فیلم به نسبت داستانش واقعا کم است. دو سکانس زننده یکی بردن دختر خیابانی و دیگری خودکشی جوری طراحی شده اند که ما را به جریان فکری هنری نزدیک کنند ولی موفق نیستند و در نهایت هنری قصه قابل حس نیست.

۰ ۰

کاپون | Capone 2020

|      فکر می کردم اگر شخصی حرفی برای گفتن ندارد چه بگوید؛ هیچ. جاه طلبی فیلم جدید جاش ترک این است که بخشی حرف ندار از حرف دار ترین مافیای تاریخ می سازد و حماقت فیلمش این است که به درون کاپون بسنده می کند تا داستان واقعی بیرونی هر چند در همان هم می ماند. شاید برای کسی که ذره ای از تاریخ مافیای قدرت شیکاگو چیزی نمی داند هضم کاخ های فلوریدا با مجسمه های اشرافی مشکل بیاید و یا بزند به حساب گذشته شرارت های مافیا و پول های زیاد. اما کم کم این سوال قلقلکش می دهد که در این مدت دادگاه آمریکا چه می کرده که هنوز همچین ملکی در دست این مافیاست.

|      کاپون جاش ترک مترسکی پوشالی با پیپی بر دهن است که به جای زوال عقل به ما زوال شخصیت نشان می دهد و با بازی های مسخره مثل نقاشی و دروغ سعی در درونی کردن مسئله دارد اما نزدیک مسئله اش هم نمی شود چه رسد به درون. بازی هاردی هم با صدای عجیبی که در میاورد فاصله زیادی با هاردی همیشگی دارد و برای مخاطب عامش ممکن است زننده بیاید. فیلم فراتر از یک اثر پاپکورنی اقتصادی چیزی نیست؛ هنر جای خود.

لینک ویرگول

۰ ۱